مرد ژاپني در ايران يک ساعت به سيني زولبيا مات ومبهوت خيره شده..
ازش ميپرسن چته چي شده؟؟؟
.
.
.
ميگه اسم تمام طايفه ما در اين سيني حک شده!
نمایش نسخه قابل چاپ
مرد ژاپني در ايران يک ساعت به سيني زولبيا مات ومبهوت خيره شده..
ازش ميپرسن چته چي شده؟؟؟
.
.
.
ميگه اسم تمام طايفه ما در اين سيني حک شده!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط rebasss [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
مرسی عزیزم ^_^
امروز خانم 40 ساله کلیپس اومده بود با دارودسته اش (sm2) هیچی دیگه اومده کنار من مستقر شده ..
همدانی داریم اینجا عایا!!!
همدانی هست این بنده خدا(sm190)
یکی زنگ ﺯﺩه دفتر یکی از علما می پرسه
من داشتم تو اشپزخونه راه می رفتم یهو پام لیز خورد و یه لیوان اب و دوتا دُلمه برگ مو و دوتا زولبیا و یه دوتا خرما رفت تو دهنم و قورت دادم ( ناخواسته )
حاج اقا الان باید چی کار کنم؟
..حاج اقا میگه:برو یه چای هم بخور :|
وقتی احساس میکنی مادرت داره پیر میشه دوست داری بمیری این روزارو نبینی
آیا از بی شوهری رنج میبرید؟ ما به شما برنامه ی احسان علیخانی رو پیشنهاد میکنیم
په خوشا به سعادتت (sm2)نقل قول:
نوشته اصلی توسط azade [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
چه افتخاری نصیبت شدا (sm70)
این بچه های گلی که اینجا با ما دم خور هستن همدانی نیستن
کلیپس که خوبه ، تو دماغشو و گوشش چیزی پرس نکنه خوبه (sm2)
مجرده؟ (sm70)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Peyman [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
کاش میشد مُرد.(sm50)
بی آنکه مادر بفهمد.
دعای روز سیزدهم ماه رمضان:
.
.
..
.
.
..
.
.
.
.
.
بسم الله الرحمن الرحیم
اى مهربانترین مهربانان ، من گشنمه. :-|
حیف ... (sm81)نقل قول:
نوشته اصلی توسط Peyman [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
فردی به مدت چندین سال شاگرد نقاش بزرگی می شود و تمامی فنون و هنر نقاشی را فراگرفت .روزی استاد به او گفت :
دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم که به تو بیاموزم .
شاگرد با تشکر از استاد خداحافظی کرد ورفت . روز بعد فکری به سرش رسید . سه روز تمام وقت صرف کرد و یک نقاشی فوق العاده کشید و آن را در شلوغ ترین میدان شهر قرار داد و مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند .
غروب که برگشت، دید که تمامی تابلو علامت خورده است . بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد و از وی گله مند شد . استاد شرح ماجرا را پرسید و او دقیقا بازگو کرد .
استاد به او گفت :
آیا می توانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟
شاگرد نیز چنان کرد . استاد آن نقاشی را در همان میدان شلوغ شهر قرار داد، ولی این بار رنگ و قلم را در کنار آن تابلو قرار داد، اما متنی که در کنار آن نوشت، این بود: از رهگذران خواهش می کنیم اگر جایی از نقاشی اشکال و ایرادی دارد، با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید.
غروب برگشتند و دیدند تابلو دست نخورده است. این تابلو یک هفته در آنجا بود، ولی هیچ کس هیچ نکته ای را اصلاح نکرد؛ حتی صاحب نظران در رشته نقاشی . استاد به شاگرد گفت: حالا فهمیدی که من همه چیز را به تو آموزش داده ام، اما نکته مهم تر از همه این که تمام مردم می توانند انتقاد کنند، ولی کسی پیدا نمی شود که اصلاح کند!!