والا پارسال توی یه مغازه چششم به جمال نورانی و مبارک و پاک خانم منشی افتاد ما هم یه دل نه هزار و صد دل عاشقش شدیم (sm81) هر چند وقتی از جلو مغارش رد میشدیم هی اون منو نگاه میکرد هی من اونو نگاه میکردم ولی تخم نمی کردم چیزی بگم (sm74) تا اینکه جریان رو توی مجمع تعریف کردم و با استقبال اعضای محترم قرار گرفت و بعد از 100 صفحه بحثو تبادل نظر دیوثا منو خر کردن که عاقا برو حرفتو بزن نترس ما هم تصمیم گرفتیم بریم و هرچه در دل داشتیم بریزیم بیرون (sm50)نقل قول:
نوشته اصلی توسط KHATAR [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
ادامه دارد ... (sm2)