همینم زیادیه(sm70)نقل قول:
نوشته اصلی توسط rebasss [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
نمایش نسخه قابل چاپ
همینم زیادیه(sm70)نقل قول:
نوشته اصلی توسط rebasss [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mojtaba00222 [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
مجــــــــــــــــــی [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]نقل قول:
نوشته اصلی توسط MAHAK [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
(sm30)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mojtaba00222 [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
خاک تی ســــــــــــر که جنبه نداری (sm98)
(sm209)نقل قول:
نوشته اصلی توسط MAHAK [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
مسعود صادقلو ، دنیا ، علیشمس - همنفس (sm118)
خیلی باحال بود ...(sm30)(sm59)(sm30)نقل قول:
نوشته اصلی توسط Malware [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
دقت کردید سوسک بزرگ ها یه جوری راه میرن انگار مشغول عملیات مین یابی هستند؟ دقت کردید سوسک ریزها یه جوری راه میرن انگار دمپایی ابری خیس پاشونه؟
بچه که بودم یه آبمیوه گیری داشتیم که وقتی روشنش می کردیم رسما رم می کرد! علاوه بر صدا و ویبره می رفت یه دوری هم می زد تو آشپزخونه! بعد مامانم همه اش منو مامور می کرد اینو نگه دارم… تا خودش هویجا رو آب بگیره؛ دقیقا حس اون کارگرایی رو داشتم که آسفالت سوراخ می کنن!
مرد به پسرک گفت: کفاش هایم را خوب واکس بزن… پسرک گفت: چشم مثل زندگی خودم خوب سیاهشان می کنم. مرد سخت تحت تاثیر قرار گرفت و اشک در چشمانش حلقه زد، دست در کوله پشتی خود کرد و چوبی درآورد وسخت پسرک را زد، باور کن خودمم نفهمیدم چرا آخرش اینجوری شد!