من با دلي ديوانه در گوشه ميخانه
مي افتم ، مي خيزم ،مست و خرابم
حبيب ! مست و خرابم
شبها در ميخانه ،پيمانه به پيمانه
مي افتم ، مي خيزم ،بي تو چه سازم؟
عزيز ! بي تو چه سازم؟
مي سوزم ،شبها با شمع رخ تو با سوز نهان
مي سازم ، با اين آتش دل خود با كاهش جان
(sm227)