ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻳﺎﻥ ﻋﺰﻳﺰﻱ ﻛﻪ ﻓﺼﻞ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﺎﺕ ﻓﻴﺴﺒﻮقو ﺩﻱ ﺍﻛﺘﻴﻮ ﻣﻴﻜﻨﻦ
ﺍﻳﻨﺎ ﻫﻤﻮﻧﺎﻳﻴﻦ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺧﺮﺩﺍﺩ ﻣﺎﻩ ﺳﺮﺷﻮﻧﻮ ﺑﺎ ﺗﯿﻎ ﺍﺯ ﺗﻪ ﻣﻴﺰﺩﻥ !
نمایش نسخه قابل چاپ
ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻳﺎﻥ ﻋﺰﻳﺰﻱ ﻛﻪ ﻓﺼﻞ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﺎﺕ ﻓﻴﺴﺒﻮقو ﺩﻱ ﺍﻛﺘﻴﻮ ﻣﻴﻜﻨﻦ
ﺍﻳﻨﺎ ﻫﻤﻮﻧﺎﻳﻴﻦ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺧﺮﺩﺍﺩ ﻣﺎﻩ ﺳﺮﺷﻮﻧﻮ ﺑﺎ ﺗﯿﻎ ﺍﺯ ﺗﻪ ﻣﻴﺰﺩﻥ !
دختره قیافش عین قاشق مربا خوری میمونه
اونوقت برداشته تو قسمت About پروفایلش نوشته :درگیر من نشو ، همدم نمیشوم !اعتماد به نفس بعضیا صاف تو لوزوالمعدم !
یکی از فانتزیام اینه که دارم پوفک میخورم
بعد یهو تمام پفکا بریزه رو زمین…بعد مادرم ببینه بیاد بهم بگه:
مهدی…عزیز دلم عیب نداره مامان قربونت بشه
الهی من فدات شم
خودم همشو جمع میکنم
نمیدونی چ حالی میده خدا
انگار به خر ینجه با دلستر هلو دادی
بعدش از خوشحالی سکته کنم بمیرم جنازمو ببرن
تو قسمت ذخیره های افق
اخه جدیدا میگن افق پر شده
اصن یه وضی
یکی از فانتزیام اینه که یه فامیل داشته باشیم اسمش سروش باشه
بعد بچه دار شه بگم :سروش منتشر کرد
یکی از فانتزی هام اینه که وقتی عروس میخواد بگه بله
برم تو بغل دوماد بگم :بابا بابا پس مامان کجاست!؟
هیچی دیگه خونواده ی عروس با کمربند بیفتن دنبال دوماد
یکی از فانتزیام اینه که توی مهمانی های رسمی به دوستانی که رو به روم هستن، پیام میفرستم :خشتک شلوارت پارست!!!
امتحان کنید طرف حداقل پنج کیلو کم میکنه…
یکی از فانتزیام هم اینه که هندونه هو مثله خربزه باشه،!!!!!
وقتی میبریش همه تخمه هاش وسطش باشن و به هم چسبیده باشن!!!
وای اگه میشد چی میشد:)!!!
یکی از فانتزیام اینه که یه قوطی نارنجی بخرم و توش اسمارتیز بریزم
تو جمع غریبه ها ادای آدم مریض ها رو درآرم یکی ازم پرسید چی شده؟
بگم چیزی نیست، همون سردردهای همیشگی
بعدم چندتاشو بخورم بگم آآآآآآه
لامصب اِندِ کلاسه!
یکی از فانتزیام اینه رو مانیتورم مگس بشینه، با موس بگیرمش، بندازمش تو ریسایکل بین خخخخخخ خودتی بی ادب!!!!!!
یکی ازفانتزی هام اینه که بچه های فامیلمون که حرص آدمودرمیارن دورازچشم مامان بابا هاشون خفشون کنم. شماچطورررررررررررررر?
یکی از فانتزیام اینه که درس بخونم یه آدم گنده ی مملکت بشم بعد بهم بگن رمز موفقیتت چی بود بگم (فرار از مدرسه)!:))))
یکی از فانتزی هام اینه برم سرکلاس هندسه…
بگم این درسا بسه..
کاشکی این زنگ بخوره دل ب دلدار برسه!!
بعد استاد حذفم کنه! من پاشم نگاموبندازم تو نگاش در حالی ک میرم توافق.
بگم خوب دست منو خوندی
منو بدجوری سوزوندی……..!
لاممصب خیلی حال میده
یکی از فانتزیهام اینه که برای چند سال برم خارج و روی وسایل خونهام پارچه سفید بکشم….
وقتی برگشتم بتکونمشون و خاک باشه که بره روووو هوا!
خیلی با کلاسه این حرکت:))
یکی از فانتزیام هم اینه که پورشه پانامرا دیدم
با عجله سوارشم بگم چرا دیراومدی بعدش که
راننده رو دیدم بگم :اَ اَ اَ ببخشید فک کردم بابامه؛ بعد پیاده شم
یکی از فانتزیام های مورد علاقم اینه که یه بچه ی ۳ تا ۶ ساله رو بغلش کنم و دور خودم بچرخم تا سرش گیج بره,بعد بذارمش رو زمین تا راه بره بعد بشینم نگاه کنم که چطور هی میخوره به در و دیوار:))
یکی از فانتزیام اینه که دست کنم تو دماغ این دختر بینی عملی ها ببینم تا کجا میره
فانتزی من اینه که بتونم دکتر زنان زایمان شم وقتی از اتاق عمل بیام بیرون سرم بندازم پایین بگم متاسفم بچه ناقص به دنیا اومده! بعد در حالی ک همه از ترس خشکشون زده پدر بچه از من بپرسه :چه مشکلی داره؟ منم دستامو بزارم رو دلم هار هار بخندم و بگم :بچه دندون نداره
یکی از فانتزیام اینه که :با تفنگ برم تو بانک داد بزنم دستا بالا شلوارا پایین بعد بخندم و از بانک برم بیرون… دیوونه هم خودتی!..
یکی از بزرگترین فانتیزیام اینه که مخاطب خاصم تو دریا غرق بشه من با گیتارم بخونم دریاااا اولین عشق مرا بردی… بههههله من همچین آدمی ام
یکی از فانتزیام اینه که….. .. یه بار کلیه مقاطع تحصیلی تعطیل بشن به جز ابتدایی!
یکی از فانتزیام اینه که وقتی بهم خوراکی تعارف کردن بگم :
« مرسی ، الان میل ندارم »
لامصب این جمله خیلی با کلاسه ولی نمی دونم چه حکمتیه که من همیشه و همه جا میل دارم !
فانتزی من اینه:
به طرف بگم جدا شیم بعد محکم بزنه تودهنم و بگه خفه شو کصافطه خر بیا بغلم….
ولی همیشه از شانس بده من طرف میگه اوکی هرجور راحتی…
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم یه باررفتم مغازه خواستم کلاس بزارم برگشتم
گفتم آدامس10تومنی چنده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وقتی خیلی کوچیک بودم موقع دستشویی رفتن بخاطر ترس در و تا آخر باز می ذاشتم
روز اول مدرسه طبق عادت همیشگی رفتم دستشویی مدرسه و در هم باز گذاشتم
یه لحظه برگشتم دیدم نصف مدرسه به اضافه ناظم جمع شدن جلوی دستشویی دارن بهم می خندن
تو مجلس ختم شوهر عمم به عمم به جای اینکه بگم غمه آخرتون باشهگفتم : ایشالا آخر عمرتون باشه !!!
تو تاکسی نشسته بودم
نزدیکای مقصد به جای اینکه بگم ممنون پیاده می شم بلند گفتم : خسته نباشید !!!
اینقدر تابلو بود دیگه نتونستم کاری کنم جز اینکه سریع پیاده بشم !!!
ه بار رفتم دستشویی شروع کردم به باز کردن دکمه های پیراهنم
دیگه داشتم می رسیدم به دکمه ی آخر پیرهنم که یادم افتاد نباید پیراهنم رو در بیارم !!!
مدتی پیش در حال رانندگی به سمت منزل بودم و می خواستم بپیچم تو خیابون که دستم از روی فرمون سر خورد
هل شدم می خواستم فرمون رو بگیرم دستام به هم پیچ خورد همزمان برف پاک کن خورد
تا فرمون رو گرفتم نزدیک بود برم عقب یه ماشین که پارک بود
زدم رو ترمز ماشین خاموش کرد
اومدم روشن کنم به ماشین تا استارت زدم یه متر پرید جلو خورد عقب ماشین جلویی
کلاج گرفتم روشن کردم زدم دنده عقب گفت خررررررررررررت
کلاج رو محکم فشار دادم زدم دنده عقب افتادم تو جوب !!!
خلاصه هرچی ذره ذره آبرو جمع کرده بودم یه لگد زدم و همش رو ریختم
تا 14 سالگی فکر می کردم
اگه مغز حیوانات رو بخورم باهوش می شم و آی کیوم می ره بالا !!!
چند وقت پیش کامبیز دیرباز رو تو ماشینش دیدم
اومدم بگم شما کامبیز دیربازی؟
گفتم شما کامباز دیربیزی !!!
خودش از خنده با کله رفت تو فرمون !!!
بچه که بودم فکر می کردم
این برچسب های تبلیغاتی که روی در خونه ها می چسبونن یه چیزی توی مایه مدال ژنرالهاست !!!هر کی بیشتر داشته باشه وضعش بهتره هی می رفتم برچسب همسایه ها رو می شمردم که یه وقت اضافه تر از ما نباشه !!!
با دوستم دعوام شد
در اولین اقدام انتقام جویانه شماره موبایلشو دادم به عنوان فروشنده گوسفند زنده تو نیازمندی ها چاپ کنن
بدترین غلط دنیا خوردن اشتباهی پرتغال بعد از مسواک زدنه لا مصصصصب بد طعمیه!!!!!!
یه بار از مسیری پیاده داشتم می رفتم خونه دوستم، رسیدم سر کوچشون دیدم ورود ممنوعه. رفتم از یه چهارراه بالاتر دور زدم از سر کوچشون وارد شدم!
کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده
معلم دوم دبستانم می گفت املا ها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش می ده …ازون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام:امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کودوم وسیله ها دست زد؟
بیشترم به دریچه کولر شک داشتم
دوران راهنمایی روز معلم همه تخم مرغ آورده بودن که توش پر گل بود منم یه تخم مرغ خام آورده بودم که بزنم بخندیم! معلم اومد داخل همه سرو صدا کردن و شادی کردن تخم مرغارو میزدن به تخته منم این وسط تخم مرغو زدم به تخته ! ترکید رو تخته پاشید همه جا ، رو لباس معلمم ریخت ! سریع گفت کی بود ؟!!؟ هیچکی هیچی نگفت با این که میدونستن کار منه خلاصه از ته کلاس ۴ – ۵ نفر شلوغو آورد بیرون زدشون ولی نگفتن کار من بود ! چون شاگرد زرنگیم بودم معلمه شک نمیکرد بهم !
وقتی از کلاس اومدیم بیرون تا دو کیلومتر به صورت چهار نعل فرار کردم آخرم سر کوچه گرفتن زدنم ….
یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
دیدم بچهه تحویلم نگرفت باباهه خندید
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟
گفتم: پسر آقای …
گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!![فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
حیف نون به دکتر خانوادگیشون زنگ میزنه میگه : آقای دکتر بابام خیلی حالش بده ، بیاین معاینه اش کنین دکتر میگه : من پرونده باباتو خوندم ، چیزیش نیست ، خیالاتی شده فکر می کنه مریضه ! جای نگرانی نیست !بعد یه هفته دکتره زنگ میزنه به حیف نون میپرسه : بابات چطوره ؟حالش خوبه الان ؟؟؟؟حیف نون : والله نمیدونم آقای دکتر ، از دیروز تا حالا خیال می کنه مرده !!!!