ای دریغا که شب آمد همه از هم ببریم
مجلس آخر شد و ما تشنه و مخمورسریم
رفت این روز دراز و در حس گشت فراز
ز اول روز خماریم به شب زان بتریم
(sm50)
نمایش نسخه قابل چاپ
ای دریغا که شب آمد همه از هم ببریم
مجلس آخر شد و ما تشنه و مخمورسریم
رفت این روز دراز و در حس گشت فراز
ز اول روز خماریم به شب زان بتریم
(sm50)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Am!rmohammad [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
وقتی از آفتاب برایت تن آفرید
تکلیف روزهای مرا روشن آفرید ...
جواد زهتاب
الی هستی؟
شجریان پسر - شب جدایی ... (sm50)
چه رفته است که امشب سحر نمی آید
شب فراق به پایان مگر نمی آید ... (sm50)
شدم به یاد تو خاموش آنچنان که دگر
فغان هم از دل سنگم به در نمی آید ... (sm50)
تورا مگر به تو نسبت کنم به جلوه ی ناز
که در تصور از این خوبتر نمی آید ... (sm50)
جمال یوسف گل چشم تیره روشن کرد
ولی ز گمشده ی من خبر نمی آید ... (sm50)
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده ی یوسف ندریده
سعدی (sm50)
بسر رسید مرا بار زندگانی و باز
بلای محنت هجران به سر نمی آید ... (sm50)