××× بـــــا جــنبـه هـــا ×××

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط pirana [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

نمیخواد چیزی بپزی بیا بشین ورق بازی کنیم (sm59)

چشم(sm54)

آخر بار مربوط به ســــــــــــــــالها پیش میشه که نشستیم دور اتیش
شب 13 بدر بود رفته بود یه جا روی یه تپه ی حدودا با ارتفاع 5متر چادر زدیم ماشینامون زیر تپه و یه مقدارم پایین تر از سطح جاده
تا دیر وقت بیدار بودیم تازه رفته بودیم بخوابیم که حدود ساعت 5 بود بارون زد
شوهر خاله ـم با چنان وحشتی بیدارمون کرد که پاشید الان خودمون و چادرامونُ آب میبره ماشینا هم گیر میکنن نمیتونیم بریم که نمیدونی با چه حالی جمع کردیم
هی بابام بهش گفت بارون بهارِ زیاد نمیزنه... اقا چند کیلومتر رفتیم رسیدیم به یه پاسگاه دم صبح بود خیلیامون شماره1 داشتیم
واستادیم که بریم توی پاسگاه بارونم بند اومد
خلاصه که زهر مارمون کرد اون شوهرخاله ـمون... برگشت شهر روز 13 هم چنان روز آفتابی ای بود که حرص خوردنمون دو چندان شد
الان اون شب واسم زنده شد گفتم باهاتون به اشتراک بذارم

---

خوب کاری کردی (sm127)

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط MaMaTiR [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

شمال؟ کنار اتیش؟ این موقع سال؟ اش رشته؟(sm2)

---

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط MaMaTiR [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

این چیزی که تو گفتی الان تو اردبیل و سرعین خوبه(sm120)

---

عرض کردم یه شب زمستونی... که دور اتیش پتو بپیچیم دور خودمون و از خوردن سیب زمینی پخته و اش رشته اینا لذت ببریم (sm59)

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط MaMaTiR [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

نوید استاد رضایت داد یا تو با رضایت دادی؟(sm120)

---

من با دادن راضی ـش کردم (sm120) خودت دادنیاتو دادی اومدی به ما میخندی؟ استادِ... تا نگـ*ـاد رضایت نمیده... رضایتش توی ارضا شدنشِ

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Hadi 0021 [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

اسم آلبوم رو بردی منم چیزی نگرفتم البته فقط مهدی یراحی رو گرفتم اونم ترک اولشو گوش دادم

حمید عسگری و عبدالمالکیم گرفتم اما هنوز گوش ندادم یعنی حوصله ندارم

فقط این آلبوم بنیامین رو گرفتم واسه امتحان ببینم چی کار کرده واقعا مذخرف بود واقعا نمیدونم بی شعور چطور اینو داده بیرون (sm3)

---

فکر کن عبدالمالکی رو دانلود کنم من...
منم بنیامین گرفتم ببینم بچه ها به چی میخندن درجا پاک کردم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Snow White [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

گفت یه شبِ زمستونی بود :|

---

درک تجسمانی نداره که (sm120)

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Snow White [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

خوب کاری کردی (sm127)

---

بی بلا (sm127)
شمام خاطره دارید تعریف کنید وقت بگذره...

علی آب د*ول مالکی ab dol maleki...

شب که میرسد از کناره ها... (sm50)
کاش میشد مثل قدیما روی بوم خوابید... دراز بکشی دوتا ستت زیر سرت زل بزنی به ستاره ها و این اهنگ همایون رو بذاری روی تکرار و تکرار و تکرار...

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط pirana [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

نمیخواد چیزی بپزی بیا بشین ورق بازی کنیم (sm59)


آخر بار مربوط به ســــــــــــــــالها پیش میشه که نشستیم دور اتیش
شب 13 بدر بود رفته بود یه جا روی یه تپه ی حدودا با ارتفاع 5متر چادر زدیم ماشینامون زیر تپه و یه مقدارم پایین تر از سطح جاده
تا دیر وقت بیدار بودیم تازه رفته بودیم بخوابیم که حدود ساعت 5 بود بارون زد
شوهر خاله ـم با چنان وحشتی بیدارمون کرد که پاشید الان خودمون و چادرامونُ آب میبره ماشینا هم گیر میکنن نمیتونیم بریم که نمیدونی با چه حالی جمع کردیم
هی بابام بهش گفت بارون بهارِ زیاد نمیزنه... اقا چند کیلومتر رفتیم رسیدیم به یه پاسگاه دم صبح بود خیلیامون شماره1 داشتیم
واستادیم که بریم توی پاسگاه بارونم بند اومد
خلاصه که زهر مارمون کرد اون شوهرخاله ـمون... برگشت شهر روز 13 هم چنان روز آفتابی ای بود که حرص خوردنمون دو چندان شد
الان اون شب واسم زنده شد گفتم باهاتون به اشتراک بذارم

---

کلا تو تفریح هر چقدرم که دردسر داشته باشه بعدا که به یادش میفتی میگی یادش بخیر چقدر خوش گذشت چون واقعا اینا همه جز خاطره زندگی ما آدما محسوب میشه (sm127)

حرف نزنید لپتاپُ میبندم واسم بخونه تا خوابم ببره ها... سریع پست بدید

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط pirana [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

عرض کردم یه شب زمستونی... که دور اتیش پتو بپیچیم دور خودمون و از خوردن سیب زمینی پخته و اش رشته اینا لذت ببریم (sm59)

---

عرضت از پهنا تو حلق دشمنات(sm120)

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط pirana [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]

من با دادن راضی ـش کردم (sm120) خودت دادنیاتو دادی اومدی به ما میخندی؟ استادِ... تا نگـ*ـاد رضایت نمیده... رضایتش توی ارضا شدنشِ

---

نه باو... ندادم هنوز(sm120)
یعنی اعصابم نمیکشه تمومش کنم... چند روز پیش اس داد که من شهریور نیستم .. تا اخر مرداد باید دفاع کنی وگرنه میفتی مهر..منم اینجوری(sm20)

دست و دلم نمیره به کار(sm2)