-
دلم تا برایت تنگ میشود ؛
نه شعر میخوانم
نه ترانه گوش میدهم
نه حرفهایمان را تکرار میکنم
دلم تا برایت تنگ میشود
مینشینم اسمت را مینویسم ،
مینویسم ، مینویسم....
بعد میگویم :
این همه او
پس دلتنگی چرا ؟!
دلم تا برایت تنگ می شود
میمِ مالکیت به آخرِ اسمت اضافه میکنم
و باز عاشقت میشوم ...
-
اگر روزی به شما خیانت شد ؛
حق ندارید خودتان را سرزنش کنید !
این اشتباه و ضعفِ فردِ مقابل شما بوده و هیچ توجیهی ، برایش منطقی نیست ...
اشتباه نکنید !
حتی اگر شما زشت ترین و بد اخلاق ترین آدمِ روی این سیاره هم باشید ؛
هیچ کس حق ندارد با این بهانه ها تحقیرتان کرده یا به شما خیانت کند ...
تنها حقی که می شود به این قبیل افراد داد ، این است که ؛
اگر در کنار شما حالشان خوب نیست ، بساطشان را جمع کنند و بروند ...
اما حق ندارند بمانند ، نقاب بزنند و با خیالِ راحت خیانت کنند ...
هرگز گناهِ دیگران را به پایِ ایراداتِ احتمالیِ خود نگذارید ...
شاید اگر همه در این خصوص محکم بودیم و خیانت را یک طرفه می دیدیم ، هیچ کس دلش به توجیه و فرافکنی خوش نمی شد ...
و شاید کمتر ، شاهدِ این هنجارشکنیِ غیر انسانی بودیم ...
-
وقتی از زندگیت آدمهای زیادی رفته باشن٬ اومدن و موندن آدمهای جدید برات اتفاق غیرعادی ای نیست.
اونوقت تو از وجود هیچ آدمی تو زندگیت شگفت زده نمیشی.
تو هر بار انتظار داشتی آدم بهتری بیاد خاطرات بدت رو بشوره و ببره،
اما انقدر آدم اومده و رفته که برای نفر بعدی، باید تو خیالاتت و مابین فرشته ها دنبال نیمه ی گمشدت بگردی.
اینکه میگن برو اما سعی کن وابسته نشی، مسخره ترین حرف دنیاست.
مثل اینه که بگن برو تو آب و سعی کن خیس نشی!
تو فقط دقت کن که چه کسی رو به زندگیت راه میدی٬
وگرنه وابستگی به آدمی که برای تو باشه هیچ اتفاق بدی نیست:)
-
مردها به عشق که مبتلا میشوند ترسو میشوند...
از آینده میترسند،
از کسی که بهتر از آنها باشد،
از کسی که حرف زدن را بهتر بلد باشد،
از کسی که جیبش پر پول تر باشد،
از کسی که یکهو از راه برسد و حرفی را که آنها یک عمر دل دل کردند برای گفتنش بی هیچ مکثی بگوید...
برای همین دور میشوند،سرد میشود
سخت میشوند
و محکوم به عاشق نبودن، به بی وفایی، به بی احساسی...
زنها ولی وقتی دچار کسی میشوند؛
دل شیر پیدا میکنند و میشوند مرد جنگ...
میجنگند؛
با کسانی که نمیخواهند آنها را کنار هم،
با کسانی که چپ نگاه میکنند به مردشان،
با خودشان و قلبشان و غرور زنانه شان...
از جان و دل مایه میگذارند
و دست آخر به دستهایشان که نگاه میکنند خالیست،
به سمت چپ سینه شان که نگاه میکنند خالیست،
به زندگیشان که نگاه میکنند خالیست از حضور یکی...
بعد محکوم میشوند به ساده بودن، به زود باور بودن،
به تحمیل کردن خودشان...
هیچ کس هم این وسط نمیفهمد نه عقب کشیدن مرد، عاشق نبودن معنی میدهد
نه جنگیدن های زن، معنیش تحمیل کردن است...
-
وقتی آدما ؛
به هیچ صراطی مستقیم نیستن
تو هم یه جوری باش
که نه محبت زیادیت بزنه زیر دلشون
نه نامهربونیت بشینه تو ذهنشون
یه جوری باش، اونجوری که دلت می خواد
عاشق شو
اما عاشق چیزای قشنگ
دلتو یه جا اسیر نکن
عشق، که فقط عشق زن و مرد نیست
دور و برتو خوب نگاه کنی
می بینی خیلی چیزا هست واسه دوست داشتن
فقط یادت باشه
همیشه مغزتو با دلت تنظیم کن
خودتو با خودت نه با هیچ کس
که اگه غیر از این باشه بازم یه جای کار می لنگه
خوشبختیو هیچ کس به هیچ کس نمی ده جز خودت
اگه حواست به خودت باشه
قدر خودتو بدونی
همیشه خوشحالیو خوشبخت...
-
وقتی میدانید یک نفر دوستتان دارد
وقتی میدانید حضورتان مهم است
حتی در حد چند ثانیه...
وقتی میدانید اگر بی خبرش بگذارید
خود خوری میکند...
وقتی همه ی این ها را بهتر از خودش میدانید
پس چرا یکهو غیبتان میزند؟!
چرا میروید و دیگر خبری ازتان نمیشود؟!
پیش خودتان چه فکری میکنید؟!
لابد میگویید مشکل خودش است
میخواست دوست نداشته باشد...!!
اینطور که نمیشود جانم! مثل این میماند که
تو با هزار امید و آرزو پیش دکتر بروی
بعد دکتر بگوید من کار دارم
میخواستی مریض نشوی...!
میبینی...؟! همین قدر درد دارد
-
یک جای دوست داشتنمان ایراد دارد ...
که شش ماهه فارغ می شویم...
یک جای بودنمان کال است ...
که تمام قد نیستیم
یک جای رفتنمان قرص نیست ...
که برمی گردیم...
یک جای حرف ها.....
بوسه ها
دست ها
می لنگد
که سرد می شویم...
که از دهان می افتیم...
ما نوزادی نارسیم...
با بند نافی پیچیده به دور احساس...
که عشق را از لوله می مکیم...
از پشت این دنیای شیشه ای
چشم زمان در انتظار معجزه ای...
خیره مانده به ما ...
-
مبادا آدمى در اين شهر باشد،
كه تو را بيشتر از من دوست داشته باشد
كه تو را بيشتر از من بلد باشد
كه بتواند به چشم بهم زدنى،
با زمزمه ى كلمه اى كنارِ گوشَ ت،
لبخند را به لبانت هديه كند
كه مبادا بداند حالِ خرابت،
چگونه خوب شدنى ست
من همانقدر كه دوستت دارم،
چند برابرش را حسودم جانم
حسادت ميكنم به تمامِ آدمهايى كه بيشتر از من
كنارَت هستند
من حسودم،به "عزيزم" گفتن هايى كه هم جنس هايت،
ضميمه ى چند حرفىِ اسمت ميكنند!
من همانقدر كه در شبانه روز به تو فكر ميكنم،
به دنياى بدونِ تو هم فكر ميكنم!
به دنيايى كه مگر ميشود تو را كنارِ خودم نداشته باشم؟!
که چگونه میگذرد دنیای بدون تو
راستش را بخواهی؛
به تمام اهالی دنیا حق میدهم عاشقت باشند
چطور میشود نزدیکت بود و عاشقت نشد؟
من به عشق تو دخیل میبندم و
تو قول بده از تمام جهان سهم من شوی!
دلبرِشیرین تر از شیرینِ من...
بگذار تا پایان دنیا،فقط من شاعرِ چشمانت باشم!
کمـی صبر کن فصلِ وصلـمان نزدیـک است ...
-
یک نفر باید باشد که
بدون ترسِ ِ هیچگونه قضاوتی برایش همه چیز را تعریف کنی
تمام حرف هایی که دارد آرام آرام درونت می گندد را به زبان بیاوری
از آن حرف هایی که شب ها موقع خواب به بی رحمانه ترین شکل ممکن به سرت هجوم می آورند
و رسالتشان این است که خواب را از تو بگیرند
حرف هایی که وسط قهقهه هم اگر یادشان بیوفتی لال می شوی!
یک نفر که وقتی تو دهن باز کردی نگوید آره می دانم، اصلا یک نفر باشد که هیچ چیز نداند
یک نفر باشد در این دنیا که نصیحت را بلد نباشد...
یک نفر که وقتی برایش تعریف میکنی که کارم دارد به جاهای باریک می کشد،
پوزخند نزند، به شوخی نگیرد
جدی بگیرد، خیلی هم جدی بگیرد،
آنقدر که یک سیلی جانانه مهمانت کند و با تمام قدرت اش بزند زیر گوشت
یک نفر که تجربه ی هیچ چیز را نداشته باشد،
مثل همه ی آنهایی که خود را علامه دهر می دانند نباشد!
وقتی که برایش تعریف میکنی دستپاچه شود، گوش بدهد،
برایت فتوای ابوموسی اشعری صادر نکند،
راه کار ندهد، فقط گوش کند ..
یک نفر که بداند این چیزهایی که تو تعریف میکنی جواب منطقی ندارد،
اصلا منطق در مقابل این حرف ها بیچاره است
خیلی از آدم ها میخواهند حرف بزنند صرفا برای اینکه دردشان آرام بگیرد
بعضی آدم ها درونشان روی کمربند زلزله است،
گاهی حرف می زنند تا ویرانی زلزله درونشان را به تعویق بیاندازند
حرف زدن گاهی مُسکن است،
آدم ها گاهی حرف می زنند نه برای اینکه چیزی بشنوند، نه اینکه کمک بخواهند
حرف می زنند که ویران نشوند
حرف می زنند که آرام بگیرند
مانند کسی که خود می داند چه روزی قرار است بمیرد، آرام می گیرند.
به قول آن رفیقمان که می گفت :
حرف هایی در دلم هست که حاضرم فقط به کسی بگویمشان که قرار است فردا بمیرد ...
همین
-
وارد یک رابطه که میشید
دیگه ادم قبل نیستید
دیگه ازادی قبل رو ندارید
باید یک سری مسایل رعایت بشه
اعتماد شرط اول و آخر هر رابطه هست
اماهمه چی اعتماد نیست
دیگه خنده هات جانم گفتن هات عکس های پروفایلت بر اساس اصول باشه
کی گفته یارو بیکار نیست ک عکس پروفایل شما رو بالا و پایین نکنه
اصلا گیرم ما هیچ روان پریش جنسی نداریم
اما لامصب اتیش میگیرم چشمای زیباتو مرد غریب نگاه کنه و با تمام احترام بگه فلانی چه چشم های گیرایی داری
داشتن ارتباط اجتماعی قبول راجب کار حرف میزنی قبول اما من ک شیطنت مرد ها رو می شناسم
اگر به تو بگوید عزیزم چه
اگه سر شوخی باز کند و تو را بخنداند چه
اگر از خوب لباس پوشیدنت بگوید چه
لامصب این ها مال منه
در حوزه اختیاری منه
من باید دورت بگردم
من باید فدایت بشوم
عکس های پروفایلی ک تند تند عوض می شوند کشنده هستند
ارتباط اجتماعی که هر روز ادامه پیدا کند کم کم صمیمیت و راحت بودن در دارد
کم کم از خانم فلانی به فلانی جان یا آقای فلانی ب فلانی جان تبدیل می شود
تو یه رابطه رفتین حتی وقت خوابتون هم به هم ربط داره
اگه آرامشت اونه
اگه با اون آروم میشی
اگه دنیات اونه
پس الویت اونه نه این دنیای مجازی
نه تا دیر وقت بیدار موندن
تازه هم دیگر رو متهم می کنیم ب عدم درک
تو یه رابطه حسادت هست
اره زیادیش خوب نیست
اما وقتی حسادت نباشه یعنی حسی نیست یعنی مهم نیستی
شاید شما بتونید درجه وابستگیتون رو کنترل کنید
اما عده ای وقتی عاشق میشن وابسته میشن یه خط قرمز دور خودشون می کشن دنیاشون میشه یک نفر
با تو زندگی می کنند
اما وقتی میبین هستی
اما کنارش نیستی هر ثانیه میمیرن
کاش بفهمیم وارد یک رابطه ک شدیم مختص خودمون نیستیم
وگرنه همه بلد هستند روابط اجتماعی باالا داشته باشن
شاید یهویی وارد فضای جدیدی بشید ک براتون مهیجه جالبه راه پیشرفتتون هست
اما بدونید اونم میگذره اون موقع که از هیجانتون کم شد
آروم تر شدید
جای خالی حرف های یکی رو حس خواهید کرد
دلتنگ رفتار های کودکانه یک دلبسته حسود خواهید شد
آغاز یک رابطه آغاز یک سری محدودیت هاست
کمی رعایت کنید لطفا
جان .. عزیزم ..و یک سری لغات باید اختصاصی باشد
روشن فکری خوبه اما ب اندازه.