(sm27)
نمایش نسخه قابل چاپ
(sm27)
طرفِ ما همه پیادن یه عده سواره
در سایه ی مرطوب چرکین سیاه من
در این شب بی مرز
مردی ست زندانی
نوری ست سرگردان
در مرگ من آن سایه در خود رنگ می بازد
هر سایه موجودی ست
کز نور در خود نطفه می سازد
آنگاه می میرد
من دیده ام
مردی که روزی سایه اش درپیش پایش مرد
نور پلیدی سایه اش را خورد
در روح من تصویر کم رنگی
پیدا و پنهان می شود هر دم چون سایه ای بیمار
در آب های تار
تصویر می خواند
من مردگان را دوست می دارم
آنها نمی میرند هرگز ، چون
از همدگر بیگانه می باشند
سرگشتگان
بی سایه می باشند
در این شب بی مرز
در این شب لبریز از اندوه
باران نرمی شیشه را می شوید ، آرام
تک سایه ای حیران و سرگردان
پاشیده بر دیوار
دیوار می ریزد فرو آوار
آوار
احساس من ، احساس بیمار
نصرت رحمانی
(sm27)
(sm50)
کسی اگه اواتار قبلی منو داره بده(sm25)
(sm50)
بیه مَرَه یاری بَدَن
می دیلِ دیلداری بَدَن
کیه زندیگی هَمَش غَمَه
ای دونیا غَم می هَمدَمَه
(sm27)
(sm50)
کاشکی یه روز صب شه (sm27)
خیلیم خوب بود که حالا دوباره میخوایش (sm70)نقل قول:
نوشته اصلی توسط Sajjad_MCH [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
(sm30)اشترمنقل قول:
نوشته اصلی توسط MrA_Chavoshi [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]