[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
و خدا صدا را آفرید... ابی جان ۶۹ اُمین بهارِ زندگی اَت مبارک!
۲۹ خردادماه زادروزِ "آقای صدا"
نمایش نسخه قابل چاپ
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
و خدا صدا را آفرید... ابی جان ۶۹ اُمین بهارِ زندگی اَت مبارک!
۲۹ خردادماه زادروزِ "آقای صدا"
مروری کوتاه بر زندگینامه ی ابراهیم حامدی در قبل از انقلاب ۱۳۵۷ به مُناسبتِ ۶۹ سالگی اَش در ۲۹ خردادماه.
ابی در ۲۹ خرداد ۱۳۲۸ در تهران به دنیا آمد. پدرش خیاط بوده و مادرش خانهدار.
او دوران کودکی خود را در محلۀ میدان فوزیۀ تهران (میدان امام حسین فعلی) در خیابان شهرستانی سپری کرد و دارای چهار خواهر و یک
برادر بود.
او در دوران نوجوانی با خواندن قرآن در صفهای مدرسه به استعداد خود در خواندن پی میبرد. خود وی در مصاحبهای در پاسخ به این پرسش
که خوانندگی را چگونه آغاز کرد میگوید: «از زمان چهار پنج سالگی، رادیو به ایران آمده بود ولی ما آنقدر بودجه نداشتیم که یک رادیو بخریم.
ضمن اینکه هنوز برق هم به همه جا نیامده بود.
به موسیقی گوش میکردم و آن را دوست داشتم. تفریح من در خانه خواندن بود، ضمن اینکه بارها هم گفتهام که از کلاس سوم دبستان در
مدرسه صبحها سر صف، قرآن با قرائت اجرا میکردم. خب این هم برای خودش یک نوع خوانندگی است. در سن ده یازده سالگی، رادیو و
خوانندگانی بودند و مرتب فکر و ذکر من به غیر از مسئلهٔ درس خواندن، خوانندگی بود. در خانه برای همکلاسیهایم و همینطور برای
بچهمحلها میخواندم».
ابتدا در یک گروه دوستانه به نام "سان بویز" و سپس در باشگاهها و کاخهای جوانان به صورت رسمی شروع به خواندن میکند.
در گروه سان بویز، ابتدا به تقلید از آهنگهای ایتالیایی، بخصوص ترانههای "آلبانو کاریسی" خواننده و بازیگر بنام ایتالیایی میپردازد و سپس به
اجرای ترانههایی از خوانندگان مطرح آن دوران مانند "جیم موریسون"، "اریک بوردون"، "تام جونز" و "پپینو دی کاپری" رو میآورد.
او اولین بار در کاخ جوانان جنوبی به روی صحنه میرود. تجربهٔ اولین اجرای رسمی ابی از زبان خودش شنیدنی است. آنطور که وی در
مصاحبهای نقل کرده است در اولین اجرا از فرط استرس، نیمی از بدنش کاملاً بیحس شده و اصطلاحاً به خواب میرود. او این واقعه را جزو
خاطرات تلخ اما فراموشنشدنی خود ذکر کرده است.
ابی در همان دوران با "شهبال" و "شهرام شبپره" آشنا میشود. "شهبال شبپره" صدای او را در سان بویز میشنود و به وی پیشنهاد کار
در گروه "بلک کتز" را میدهد. او در کنار "فرهاد مهراد" خوانندهٔ پاپ ایرانی، مدت دو سال با گروه "بلک کتز" همکاری میکند و مدت زیادی در
کابارهٔ کوچینی به روی صحنه میرود. سپس از این گروه جدا میشود و به همکاری با آهنگسازان و ترانهسرایان مطرح آن دوران میپردازد.
ابی از دوران همکاری با "فرهاد" در گروه "بلک کتز"، به عنوان دورهٔ آموزشی خود یاد میکند و خود را وامدار "فرهاد" میداند.
در آن زمان که ابی وارد عرصهٔ موسیقی میشود، خوانندگان اندکی در ایران در زمینهٔ موسیقی پاپ فعالیت داشتهاند که از آن جمله میتوان به
"ویگن"، "عارف" و "منوچهر سخایی" اشاره کرد.
دیری نمیگذرد که "ابی" نیز نخستین ترانهٔ مستقل خود را با نام «عطش» عرضه میکند که برای فیلمی به همین عنوان ساخته میشود.
دومین ترانهٔ وی «چرا چرا» نام دارد با شعری از "مسعود هوشمند" و "آهنگی" از "حسین واثقی".
اما سومین ترانهٔ "ابی" که به گفتهٔ خودش باعث معروفیت وی میشود ترانهای است به نام «شب» با شعر "اردلان سرفراز" و آهنگ "منصور
ایراننژاد" و تنظیم "محمد شمس" که برای اولین بار در شوی معروف میخک نقرهای از "فریدون فرخزاد" پخش میشود.
ابی از همان اوان خوانندگی، در حرفهٔ خود از الگوبرداری و تقلیدهای کلیشهای برحذر بوده و حتی خوانندگان جوان همدورهٔ خود را که به
کپیبرداری و تقلید از آثار یکدیگر میپرداختند به شدت تخطئه میکرده است. در همین دوران است که با شرکت در «جشنوارهٔ بینالمللی آواز
ترکیه» توانست نگاههای داخل و خارج را به سمت خود معطوف کند.
صدای ابی از همان دوران ابتدای نشو و نمایش، محل بحث و نظر رسانهها بوده است. چنانکه مجله جوانان در شمارهٔ سال دهم خود، مطلبی
را تحت عنوان «صدای ابی رانندگان را دچار هیستریک سرعت میکند» منتشر میکند و در آن به طرح این مسئله میپردازد که صدای "ابی"
به علت قدرت و انرژی فوقالعادهٔ آن که بیشتر جنبهٔ حماسی دارد، رانندگان را هنگام رانندگی دچار هیستریک و حرکات تند و خشن میکند.
او در سال ۱۳۵۳ با "فیروزه مقدادی" ازدواج کرده و از وی صاحب سه دختر به نامهای "عسل"، "سایه" و "خاتون" است که برای هر سۀ آنها
یک ترانه خوانده است.
ابی دو سال قبل از وقوع انقلاب در ایران، برای اجرای کنسرت به آمریکا میرود و با شروع انقلاب، ناگزیر در آنجا ماندگار میشود.
ابی در دو فیلم در نقش بازیگر حضور داشته است. یکی فیلم "بوی گندم"، محصول سال ۱۳۵۶ به کارگردانی "محمد دلجو" و "امیر مجاهد"، و
دیگری فیلم "ناخدا با خدا"، محصول سال ۱۳۵۲ به کارگردانی "نصرتالله وحدت".
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
اول تیرماه زادروزِ مازیار گرامی باد!
به مناسبتِ میلادِ "مازیار"
مازیار در تاریخ ۱ تیر ۱۳۳۱ به نام اصلی «عبدالرضا کیانینژاد» در بابل زاده شد.
مازیار در نوجوانی استعداد شگرف خود در خوانندگی را نشان داد و در اردوهای دانشآموزی رامسر، به نوعی استعدادش در سطحی گسترده
به نمایش گذاشته شد.
در نیمهٔ دوم دهه ۱۳۴۰ مازیار یک دانش آموز دبیرستانی بود که به دوستانش گفته بود: «شک نکنید من یک روز خواننده معروفی خواهم شد.»
و بعدها وی در یکی از مسابقات هنری دانشآموزان که به داوری "محمد نوری" برگزار شده بود، توانسته بود رتبهٔ اول را در بین دانشآموزان
سراسر ایران کسب کند.
وی برای ادامهٔ فعالیت در سن شانزده سالگی به تهران رفت تا بتواند کار در فضاهای حرفهای را تجربه کند.
"جهانبخش پازوکی" که تصادفاً در یکی از اجراهای او حضور داشت و با شنیدن صدای "مازیار" به وی پیشنهاد همکاری داد. اسم هنری "مازیار"
را نیز همین آهنگساز برای او انتخاب کردهاست. حاصل این همکاری ترانههایی مثل «ماهیگیر» و «کبوتر» بود که این ترانهها از محبوبیت
برخوردار بودند. بدین ترتیب برای وی زمینهٔ همکاری با استادان آهنگساز آن دوران همچون "بابک بیات"، "محمد شمس"، "عماد رام"، "ناصر
چشم آذر"، "تورج شعبانخانی"، "آرش سزاوار"، "عباس تجویدی" و سایرین فراهم گردید.
نخستین آهنگ "مازیار" با نام «آرزوهای فردا» در سال ۱۳۵۲ منتشر شد. آخرین آهنگ او پیش از انقلاب «ایران ایران» بود که در سال ۱۳۵۷
منتشر شد.
وی تا سال ۱۳۵۷ به عنوان یک خوانندهٔ مطرح فعالیت داشت؛ و در سال ۱۳۵۸ از فعالیت وی کاسته شد. از سال ۱۳۵۹ بدون دلیل مشخصی
کاملاً به حاشیه رفت؛ و حتی ترانهای به نام «شهید» که پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران با آهنگسازی "بابک بیات" برای شهیدان ایران خوانده بود
نیز برگ برندهٔ وی نشد.
وی با وجود فراهم بودن شرایط برای اقامت در خارج از ایران، مایل به مهاجرت نبود. وی معتقد بود که تمام ترانههایی را که قبل از انقلاب ۱۳۵۷
در ایران اجرا کرده ارزشمند و قابل دفاع هستند، لذا لزومی بر ترک کشور نمیدید.
پس از انقلاب ۱۳۵۷ و در دههٔ ۱۳۷۰ و حدود سالهای ۱۳۷۳ آلبوم «گل گندم» وی انتشار یافت و در همان سال توقیف شد. گفته میشود
پخش این آلبوم اتفاق ناگواری برای "مازیار" بود و "مازیار" نفع مادی از انتشار این آلبوم نبرده است.
مازیار در سالهای پایانی عمر خود چهار آهنگ را بهطور آزمایشی ضبط کرده بود. این آهنگها با آهنگسازی "عباس تجویدی" بود و در
استودیوی شخصی ضبط شده بود که بعدها با کمک تجویدی و خانواده وی توسط ناشرین داخلی به بازار آمد.
همسر مازیار "افسانه سهایی" است که در سال ۱۳۵۷ با "مازیار" آشنا شده بود. "مازیار" شناختی از "افسانه" نداشت اما "افسانه" از طریق
رادیو و تلویزیون آثار او را شنیده و دیده بود و "مازیار" خوانندهٔ مورد علاقه اش بود.
دختر بزرگ "مازیار" با نام "غزل کیانی نژاد" که آهنگساز، ترانه سرا و خواننده است. وی چند کنسرت برای بانوان اجراء نموده است و بههمراه
مادر، خواهرش ترانه که او هم اهل موسیقی است، و "سعید عزیزی" همسر "غزل" که آهنگساز است، شرکت پژواک هنر شرق را
میگردانند.
مازیار در سحرگاه ۱۶ فروردین سال ۱۳۷۶ در اوایل میانسالی زمانی که دو ماه و نیم مانده بود تا ۴۵ ساله شود،بر اثر سکتهٔ قلبی و مغزی در
گذشت.
روحش شاد و یادش گرامی باد ...
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در یازدهمین سالروزِ درگذشتِ بانو مهستی یادَش را گرامی می داریم.
به مناسبتِ یازدهمین سالروزِ درگذشتِ بانو مهستی
"افتخار ددهبالا" با نام هنری "مهستی" در ۲۵ آبان ۱۳۲۵ در تهران- خیابان ایران (خیابان عین الدوله) زاده شد.
"پرویز یاحقی" استعداد خوانندگی او را در نوجوانی کشف کرد. "پرویز یاحقی" صدای او را در یکی از مجلسها بهطور اتفاقی میشنود و بسیار
به صدایش علاقهمند میشود و وی را به خوانندگی و موسیقی تشویق میکند.
"هایده" از "مهستی" بزرگتر بود اما "مهستی" زودتر از خواهر خود پا در وادی هنر گذاشت. وی نام هنری خود را از "مهستی گنجوی" شاعر
ایرانی برگرفت.
شروع کار مهستی در سن ۱۷ سالگی در برنامه گل ها برنامه شماره ۴۲۰ و با خواندن ترانهای به نام «آن که دلم را برده خدایا» ساختهٔ "بیژن
ترقی" در سبک موسیقی کلاسیک ایرانی بود اما پس از طی زمان و همراه با گرایش عمومی برای موسیقی پاپ به خصوص در دوران پس از
انقلاب ۱۳۵۷ ایران آهنگهایی نیز در این سبک اجراء نمود. نخستین کار وی در این زمینه ترانه «بچه نشو ای دل» ساختهٔ "جهانبخش پازوکی"
بود.
در ابتدا خانواده وی نسبت به آواز خوانی او اظهار بیمیلی میکردند چراکه در آن دوران خوانندگی برای یک زن مناسب تلقی نمیشد.
قبل از انقلاب همسر اول "مهستی" پس از مدتی زندگی با او عاشق "فیروزه" خواننده کوچه بازاری و از "مهستی" جدا و با فیروزه "ازدواج"
کرد. "مهستی" علاقه زیادی به همسرش داشت و با این اتفاق بسیار غمگین شد ترانههای «بیا خونه»، «بازیچه» و سرانجام «دلقک» خطاب
به "کورس ناظمیان" توسط "مهستی" خوانده شد ولی پس از مدتی با همسر دومش ازدواج کرد.
مهستی دو بار ازدواج کرد و سرانجام هر دو ازدواج طلاق بود. از ازدواج اول با "کورس ناظمیان" صاحب دختری به نام "سحر" است. ازدواج دوم
او با "بهرام سنندجی" صاحب کارخانهٔ کفش بود.
"مهستی" از تنها دختر خود دو نوه دختری به نامهای "ناتاشا" و "ناتالی" داشت.
مهستی با تعداد بسیاری از آهنگسازان ایرانی در سبکهای گوناگون، از "پرویز یاحقی" و "علی تجویدی" و "اسدالله ملک" گرفته تا "انوشیروان
روحانی"، "صادق نوجوکی"، "محمد حیدری"، "منوچهر چشمآذر" و "مهرداد آسمانی" و با ترانهسرایانی چون "بیژن ترقی"، "تورج نگهبان"، "لیلا
کسری" (هدیه)، "هما میرافشار"، "همایون هشیارنژاد"، "ژاکلین" و "اردلان سرفراز" همکاری داشت.
بیشتر کارهای او (در حدود ۶۰ اثر) از "جهانبخش پازوکی" است.
در سال ۲۰۰۵ میلادی، آکادمی جهانی هنر، ادبیات و رسانه از وی برای بیش از ۴۰ سال فعالیت در زمینه موسیقی سنتی و پاپ ایرانی تقدیر
به عمل آورد و به وی نشان "شیر طلایی" اهدا گردید. همچنین در بررسی قدرت تحریر و آواز صدا در سطح جهانی که در سال ۱۹۹۱
"مهستی" نفر هشتم در جهان شد.
از او با احتساب گلهای رنگارنگ حدود چهل آلبوم برجای ماندهاست. مردمی بودن و شرکت در بسیاری از کارهای عامالمنفعه و همچنین
برخورد صمیمانه وی با مردم در کنسرت ها باعث علاقه زیاد مردم به وی بود که باعث شد نسل هایی که بعد از مرگ وی به دنیا آمده بودند تا
به امروز ترانههای او را به خوبی بشناسند و از آنها استقبال کنند.
"مهستی" تا حدود چهار سال بیماری خود را از اطلاع عموم مردم پنهان نگاه داشت اگرچه تحت شیمی درمانی خفیف قرار گرفته بود. پزشکان
به او هشدار داده بودند که در صورت مداوا با دوز بالاتر که مورد نیاز شرایط اوست، امکان ایجاد مشکل در صدایش وجود خواهد داشت. با این
وجود در نوروز ۱۳۸۶ بعد از چندین روز اجرای برنامه در کنسرتی که به همراه "ستار" و "گلپا" قرار بود در دبی انجام دهد به علت ظهور مجدد
علایم بیماری و وخامت حال عمومی از اجرای کنسرت بازماند و فوری به لس آنجلس بازگشت و در برنامه تلویزیونی در مصاحبه با "نادره سالار
پور"، به همراه دختر برادر خود و پزشک خانوادگی شرکت کرد و اعلام کرد که به بیماری سرطان مبتلا است و باید پرتو درمانی شود. به همین
دلیل پس از انجام مداوا به همراه دخترش به شمال کالیفرنیا رفت و در مجهزترین بیمارستان "سانتا روزا" که متعلق به همسر سحر بود بستری
گردید.
مهستی پس از انتشار آلبوم موفق «از خدا خواسته» در حالی که مشغول تهیه آلبومی دیگر با همکاری "شادمهر عقیلی" بود، پس از چهار
سال بیماری سرطان روده بزرگ در "سنتا روزای کالیفرنیای شمالی" در ساعت ۷:۵۲ صبح ۴ تیر ۱۳۸۶ خورشیدی در سن ۶۰ سالگی
درگذشت.
پیکر وی پس از انتقال از شمال کالیفرنیا، در ساعت ۱۲:۳۰ روز جمعه ۸ تیر ۱۳۸۶ خورشیدی در گورستان "وستوود" درلس آنجلس در کنار مزار
خواهرش "هایده" و مادرشان به خاک سپرده شد. هزاران نفر از جمله هنرمندان برجسته ایرانی مقیم خارج از کشور و "جمشید دلشاد"
نخستین شهردار ایرانی در ایالت کالیفرنیا در مراسم خاکسپاری وی شرکت کردند.
به گفته دولت فدرال آمریکا بعد از "مرلین مونرو" و "مایکل جکسون" تشیع جنازه وی سومین مراسم استثنایی ایالات متحده بود که منجر به
تعطیلی کامل یکساعته خیابانهای لس آنجلس گردید.
روحش شاد
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
امروز میلادِ "کورس سرهنگ زاده" خواننده قدیمی و پیشکسوت موسیقی اصیل ایرانی ست.
میلاد ۸۱ سالگی اش را گرامی می داریم.
به بهانه ی زادروز کورس سرهنگ زاده
"کوروس سرهنگ زاده" در سال ۱۳۱۶ در پاریز سیرجان متولد شد .
والدین و جد او اهل شهرستان بـم هستند و او را نیز باید اصالتاً اهل خطه هنرپرور بم دانست.
تحصیلات ابتدایى خود را در سیرجان و بم به پایان برد و براى ادامه تحصیل به كرمان آمد . ششم ادبى دوره دبیرستان را در کرمان شروع کرد و
تحصیلات خود را در تهران به پایان برد.
در تهران وارد كار در حوزه مطبوعات شد و سردبیرى كیهان كودكان به وى محول شد، پس از هشت سال وارد كار دولتى شد و در اداره آمار
عمومى مشغول انجام وظیفه گردید و آخرین پست اداری اش مدیر كلی تداركات سازمان نقشه بردارى كشور بود.
او کار هنری خود را در اوایل دهه ۱۳۴۰ شروع کرد، و با بازخوانی ترانه های همشهری خود زنده یاد "داریوش رفیعی" و همچنین ادامه سبک
رفیعی به شهرت رسید.
از ترانه های معروف او می توان به «به سوی تو» ، «آسمون» ، «شبگرد» ، «زنگ کاروان» برای فیلم لیلی و مجنون و ... نام برد. که البته ترانه
" به سوی تو " بازخوانی اثری از کارهای "رفیعی" و چون اجرای "داریوش رفیعی" مدت ها در دسترس نبود و این ترانه در دهه ۱۳۵۰ با صدای
"کوروس" به بازار آمد بیشتر این ترانه با صدای "کوروس سرهنگ زاده" شناخته می شود.
"كورس سرهنگ زاده" بنا به تشویق همكاران مطبوعاتى خود به رادیو رفت و اولین آهنگى را كه اجرا كرد، آهنگى بود به نام «غریبى» یا
«شروه» كه یک نوع دشتستانى بوده و در بسیارى از گوشه و كنار كشور معمول می باشد . این آهنگ را كه مایه اى محلى كرمانى دارد در ۶
سالگی در كرمان اجراء و سال ها پس از آن بار دیگر آن را روى سن دانشكده كشاورزى كرج بازخوانی كرد.
به هر حال پس از خواندن و اجراى این آهنگ بود كه مدیران وقت رادیو از وى خواستند كه همكارى خود را با این دستگاه ادامه دهد و چون
سبک و سیاق خوانندگى وى بسیار شبیه به "داریوش رفیعى" بود و مدیران وقت موسیقی رادیو بسیار علاقه مند به حفظ این سبک از ترانه
خوانی بودند.
از آن پس همكارى " کورس" با هنرمندانى مانند : "عبدالله جهان پناه" ، "نصرالله زرین پنجه" ، "حیدر اسماعیلى" و "عباس خوشدل" آغاز شد و
او ضمن اجراى خوانندگى، ردیف ها و گوشه های آوازی را نیز به مرور نزد "عبدالله جهان پناه" و "نصرالله زرین پنجه" فراگرفت.
از دیگر فعالیت های او تهیه و تنظیم چند آهنگ محلى و اجرای آنها در چند برنامه «گل هاى صحرائى» بود که بسیار مورد توجه قرار گرفت.
اکثر ترانه های او از ساخته های "حبیب الله بدیعی" آهنگساز و سلیست ارزشمند رادیو بود که این همکاری ۱۳ سال ادامه یافت و به خلق
ترانه های زیبای بسیاری انجامید.
اولین ترانه "بدیعی" برای "کوروس" که بسیار بر سر زبان ها افتاد ترانه «شبگرد»
بود که در سال ۱۳۳۸ از رادیو پخش شد.
از دیگر ترانه های موفق او : «دل اى دل» بود كه در نمایشنامه پرطرفدار «شهر قصه» ساخته "بیژن مفید" اجراء شد.
آنچه درباره صدای "كورس سرهنگ زاده" گفتنی است سوز صدا و تحریر های حزین و خشك خاص صدای اوست كه جلوه ای دیگر به آثار او داده
است. ترانه های " کورس" در تمام دهه ۱۳۴۰ و ابتدای دهه ۱۳۵۰ طرفداران بسیاری داشت.
او هم اکنون در (مهرشهر) کرج ساکن است.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
بیوگرافی " کورس سرهنگ زاده" به قلم خودش
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
بیست و چهارم تیرماه؛ زادروزِ اردلان سرفراز خالقِ روشن ترین ترانه های ناب گرامی باد!
به مناسبتِ شصت و هشتمین زادروزِ اردلان سرفراز (شاعر و ترانه سرای موج نوین ایران)
"اردلان سرفراز" در ٢۴ تیرماه سال ۱۳۲۹ در شهر داراب (واقع در استان فارس) متولد شد.
"اردلان" فرزندِ اول یک خانواده ی هفت نفره بود و در خانواده ای پرورش یافت که با شعر و شاعری هم غریبه نبودند. مادر "اردلان" هم در شعر
و شاعری دستی داشت.
"اردلان سرافراز" نوشتن را با تشویق مادرش آغاز کرد و اولین بار در سال اول دبیرستان با تشویق استادش به صورت جدی شعر سرود.
استاد "عبدالرحیم معزی" هم استاد دیگر او بود که در شعر سرودن "اردلان سرافراز" نقش چشمگیری داشت.
"اردلان سرافراز" بعد از گرفتن دیپلم متوسطه، در رشته روان شناسی و علوم تربیتی مدرسه عالی پارس پذیرفته شد و به تهران آمد و در
همین دانشکده فارغ التحصیل شد.
"اردلان سرافراز" به دلیل بیماری پدرش و داشتن سه برادر و خواهر کوچکتر از خودش به پیشنهاد پسرعموی مادرش (حسین سرفراز، شاعر و
روزنامهنگار معروف آن زمان) در حین تحصیل برای گذران زندگی با رادیو ایران و ارکستر جوانان کار خود را به عنوان ترانه سرا آغاز کرد و پس از
یک سال به دلایلی رادیو ایران را ترک کرد.
پس از ترک رادیو "سرفراز" ترانه سرودن را به شکل حرفهای آغاز کرد و با ترانه ی «شب»، هم او هم "ابی" خواننده ی ترانه به شهرت رسیدند.
در سال ۱۳۵۱ هنگامی که "اردلان" در اردوی سربازی حین تحصیل به سرمی برد پدرش(سالار تمام قصّه ها و شعرهایش) بی آن که زمانه
فرصتی برای آخرین بدرود بگذارد، بر اثر بیماری سیروز کبدی از خاک به افلاک پَر می کشد و اردلان تنها ۲۴ ساعت دیر می رسد، زمانی که پدر
به خاک سپرده شده است و حسرت آخرین وداع، بغضی می شود که هنوز راه گلوی او را بسته است. او ناچار شد به زادگاه خود بازگردد آن
هم برای سوگواری در غم پدر در راه همین سفر به زادگاه بود که ترانه ی «جاده» خلق شد. ترانه ای که به خوبی حال او را در آن لحظه توصیف
می کند.
همچنین ترانه های «دستای تو» و «چشم من» نیز حاصل همان سفر است و اندوه بی پایان او برای از دست دادن پدر.
با مرگ پدر، دنیای شاعرانه ی "اردلان سرافراز" سخت طوفانی می شود، چنان که از او شاعری دیگر می سازد.
او با اشعار «جادّه» ، «دستای تو» ، «چشم من» ، «دو پنجره» ، «اون منم» ، «گنجشکای خونه» ، «دو راهی» ، «کویر» و.... قصّه رنج ها و
اندوه بزرگش را برای مردمش روایت می کند. او حتی امروز نیز صادقانه و بی هیچ آرایه و پیرایه ای ، راوی رنج های خویش است.
او ترانه ی «غریب آشنا» را در ستایشِ عشقِ پاکِ مادرش به پدرش سروده بود که همیشه بی صبرانه منتظر بازگشت همسر به خانه بود.
"اردلان سرافراز" چند سال پس از انقلاب ۱۳۵۷ و در سال ۱۳۶۲، ایران را به مقصد آلمان ترک کرد.
هنگام ترک ایران به آشنایان دارابی خود اعلام کرد که من فقط برای سرفرازی ایران از اینجا میروم.
در آلمان مدتی در یک شرکت قاب سازی مشغول به کار شد تا این که با شنیدن صدای "نصرالله معین" شوق ترانه خواندن را در وی دوباره بیدار
کرد.
او در طول زندگی در کشورهای مختلفی همچون آلمان،اتریش، یونان، ترکیه، ایتالیا، آمریکا و… روزگار گذراندهاست و تأثیر حضور در این کشورها
و رنج ناشی از غربت در بسیاری از اشعار وی مشهود است.
او با خوانندگانی نظیر: "داریوش"، "ابی"، "ستار"، "هایده"، "معین" و "گوگوش" بیشترین همکاری را داشتهاست.
از جمله خوانندگان دیگری که همکاری های انگشت شماری با "اردلان سرفراز" داشتهاند میتوان از "عارف"، "فرهاد مهراد"،
"مهستی"،"مازیار"، "لیلا فروهر"، "سیاوش قمیشی"، "شاهرخ"، و "شکیلا" یاد کرد.
در میان آهنگسازان نیز او با "فرید زلاند"، "سیاوش قمیشی"، "واروژان"، "بابک افشار"، "تورج شعبان خانی"، "محمد حیدری"، "منوچهر چشم
آذر"، "حسن شماعی زاده" و "فریبرز لاچینی" همکاری داشت.
لازم است ذکر شود که مدتی پیش دو کتاب شامل گزیدهای از ترانههای وی به نامهای «از ریشه تا همیشه» و «سال صفر» چاپ و منتشر
شد. این کتاب از این نظر حائز اهمیت است که بسیاری از ترانههای با رویکرد سیاسی اردلان در آنها آمدهاست.
"اردلان سرافراز" اکنون در فرانکفورت آلمان زندگی می کند.
مثلث طلائی "اردلان سرفراز" ، "فرید زلاند" و "داریوش اقبالی" یادآور خاطرات بسیاری است.
برای ایشان آرزوی بهروزی و سلامتی داریم.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
بیست و ششمِ تیرماه؛ میلادِ مارتیک را گرامی می داریم.
او امروز ۶۹ ساله شد!
تولد یک صدا : مارتیک
"مارتیک" در ابتدای دههٔ ۱۳۵۰ یکی از نوازندگان ثابت گیتار در ارکستر " گوگوش" به شمار می آمد. از اواخر سال ۵۴ به عنوان آهنگساز و خواننده
فعالیت خود را آغاز کرد و در مدتی کوتاه در هر دو زمینه به موفقیت های بسیاری دست یافت. شروع آهنگسازی و خوانندگی او دو ترانه " شاعر"
و " آدم و حوا" بودند که اجرای دوصدایی آنها با گوگوش در شوی " پنجره ها" بسیار مورد توجه قرار گرفت.
سبک آهنگسازی مارتیک در پیش از انقلاب ملهم از " راک کلاسیک" و " R&B" (ریتم اند بلوز) بود که البته تا حدودی برای شنونده عام سنگین
محسوب می شد. متاًسفانه همین علت بود که پس از انقلاب مارتیک را به سوی خواندن ترانه های " سبک" سوق داد.
ترانهٔ معروف دیگری که نام او را در بدو امر بر سر زبان ها انداخت ، ترانه ای بود که او برای یکی از معروفترین آهنگسازان موزیک پاپ ایران -
شماعی زاده - ساخت: چلچله. ترانه ای که با تنظیم یک موزیسین مشهور ایتالیایی- " ردی بوبیو" - پخش شد و بسیار گل کرد. مارتیک در دو
سال منتهی به انقلاب حدوداً ۲۰ ترانه خواند.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
هميشه مردی در گلویش گريه می کرد و زنی در چشمانش به گلدانها آب می داد.
خسرو شکیبایی : ۷ فروردین ۱۳۲۳_ ۲۸ تیر ۱۳۸۷
دهمین سالگردِ رفتنش سبزِ سبز
به مناسبتِ دهمین سالروزِ درگذشتِ خسرو شکیبایی در بیست و هشتمِ تیر ماه ۱۳۸۷
"خسرو شکیبایی" در ۷ فروردینماه سال ۱۳۲۳ در خیابان مولوی تهران به دنیا آمد. در شناسنامه نامش "خسرو" است ولی خانواده و نزدیکان
او را "محمود" صدا میکردند.
پدر خسرو سرگرد ارتش بود و وقتی او ۱۴ ساله بود بر اثر سرطان از دنیا رفت.
او پیش از اینکه وارد عرصه تئاتر شود، در حرفههایی چون خیاطی و کانالسازی و آسانسورسازی کار میکرد.
در ۱۹ سالگی برای اولین بار روی صحنه تئاتر رفت و بعد از مدتی به "عباس جوانمرد"، معرفی و به صورت کاملاً حرفهای بازیگر تئاتر شد.
وی فارغالتحصیل بازیگری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود و فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۴۲ با بازیگری تئاتر آغاز کرد، ۵ سال بعد
یعنی در سال ۱۳۴۷ وارد حرفهٔ دوبلوری شد.
"شکیبایی" فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۴۲ با بازیگری تئاتر آغاز کرد. از جمله نمایشهایی که وی در آنها ایفای نقش نمودهاست، میتوان
به «سنگ و سرنا»، «همه پسران من»، «شب بیست و یکم» و «بیا تا گل برافشانیم» اشاره کرد.
او چندین نمایش تلویزیونی مانند «فیزیکدانها» و «هنگامه شیرین وصال» را هم در کارنامه دارد.
"شکیبایی" نخستین بار در سال ۱۳۵۳ در فیلم کوتاه و ۱۶ میلیمتری «کتیبه» به کارگردانی "فریبرز صالح" مقابل دوربین رفت.
در سال ۱۳۶۱ در حالی که مشغول بازی در نمایش «شب بیست و یکم» بود، مورد توجه "مسعود کیمیایی" قرار گرفت و با بازی در نقش
کوتاهی در فیلم خط قرمز (مسعود کیمیایی، ۱۳۶۱) به سینما آمد و تا سال ۱۳۶۸ نقش آفرینیهایی کرد. از جمله در فیلمهای دزد و نویسنده،
ترن و رابطه خوب ظاهر شد. اما پس از بازی در فیلم هامون (داریوش مهرجویی-۱۳۶۸) بود که نام "خسرو شکیبایی" بر سر زبانها افتاد. او
برای بازیش در همین فیلم از «هشتمین جشنواره فیلم فجر»، سیمرغ بلورین دریافت کرد و تحسین منتقدان و مردم را برانگیخت.
او برای بازی در فیلم کیمیا (احمد رضا درویش، ۱۳۷۳) بار دیگر برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول از سیزدهمین جشنواره فیلم فجر
شد. او سومین سیمرغ خود را هم را برای بازی در نقش "عادل مشرقی" فیلم سالاد فصل (فریدون جیرانی) گرفت. از آخرین افتخارات
"شکیبایی" هم دیپلم افتخار برای فیلم اتوبوس شب (کیومرث پوراحمد) بود. شکیبایی آخرین جایزهاش را از ششمین جشن ماهنامه «دنیای
تصویر» برای بازی در فیلم «کاغذ بی خط» دریافت کرد.
پس از گذشت نزدیک به ۲۲ سال از اولین حضورش در فیلم کیمیایی، در فیلم حکم (۱۳۸۳) باری دیگر در فیلم وی در کنار عزتالله انتظامی
ایفای نقش کرد.
شکیبایی در سال ۱۳۵۴، یعنی یک سال بعد از اولین حضور خود در فیلم کوتاه «کتیبه»، به دعوت "محمدرضا اصلانی" در سریال «سمک عیار»
ایفای نقش کرد و پس از آن در سریالهایی چون لحظه، کوچک جنگلی، مدرس، روزی روزگاری، خانه سبز، کاکتوس، آواز مه، تفنگ سر پُر و در
کنار هم به ایفای نقش پرداخت.
شکیبایی ۵ سال پس از ورود به تئاتر، یعنی در سال ۱۳۴۷ وارد حرفهٔ دوبلوری شد و مدت کوتاهی نیز در زمینه دوبله به فعالیت پرداخت.
شاخصترین اثر سینمایی که خسرو شکیبایی در آن صحبت کرد فیلم شعله بود که در آن به جای پیرمرد مسلمان ده ایفای صدا نمود.
او علاوه بر هنرنمایی در نقش آفرینی سینما و تئاتر و تلویزیون، برخی از سرودههای "فروغ فرخزاد"، "سهراب سپهری"، "سید علی صالحی" و
"محمدرضا عبدالملکیان" را به صورت دکلمه اجرا کرده بود.
"شکیبایی" در ساعت ۴ صبح جمعه ۲۸ تیرماه ۱۳۸۷ در سن ۶۴ سالگی در اثر عارضه قلبی در بیمارستان پارسیان تهران درگذشت و
در قطعه هنرمندان بهشت زهرا دفن شد.
روحش شاد یادش گرامی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
مردِ همیشه خندان موسیقیِ ایران یکم مرداد ماه ۷۹ ساله شد؛
با آرزوی بهروزی و سلامتی روزافزون برای استاد انوشیروان روحانی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
یادِ شاعرِ بزرگِ "انسان" و "آزادی" گرامی
دومِ مرداد ماه ۱۳۹۷؛ هجدهمین سالروزِ درگذشتِ احمد شاملو
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
ششم اَمُردادماه؛ سالروزِ تولدِ شهیار قنبری گرامی
زندگی نامه شهیار قنبری از زبان خودش
با سبزترین آبی ترین درودها…
در تهران به دنیا آمدم.
هزار سال زیسته ام امّا همچنان هفده ساله ام.
حرف که نه، زندگی ام شعر است و واژه بازی؛ از پانزده سالگی.
در دهه شصت میلادی به بریتانیای نه چندان کبیر می روم.
اوج ترانه ی بیدار را شهادت می دهم.
همه را می بینم ویاد می گیرم.
سال۱۹۶۵ است. نوجوانی من در موسیقی پاپ گره می خورد.
سال۱۹۶۸. سال اعتراض به جنگ ویتنام. در تظاهرات بزرگ لندن شرکت می کنم.
همه را می بینم. همه را می خوانم. همه را می شنوم.
دیگر تردید ندارم که شاعر خواهم شد. ترانه خواهم نوشت.
به ایران بر می گردم و درنشریه های هفتگی می نویسم.
برای رادیو تهران، صبح های جمعه برنامه هایی به نام «آوای موسیقی» می سازم. در تلویزیون، گوینده و ترانه نویس برنامه «زنگوله ها» می
شوم.
جایی برای کشف استعدادها. صداهای نو.
در هجده سالگی با «ستاره آی ستاره» و «دیگه اشکم واسه من ناز می کنه» به ردای ترانه می رسم.
ترانه، شناسنامه ی من می شود.
نوزده سالگی من، ترانه ی «قصه دو ماهی» است.
سرآغاز ترانه نوین ایران زمین.
و از آن پس: اگه بمونی… قصه بره و گرگ… حرف… نفس… هجرت… جمعه… مرد تنها… هفته ی خاکستری… کودکانه… آوار… نجواها… بوی
خوب گندم… نفرین نامه… همیشه غایب… نیاز… سقوط… وچند صد ترانه!
در بیست و پنج سالگی فیلم سینمایی «شام آخر» را با بازی «پرویز فنی زاده» می نویسم و کارگردانی می کنم. پیش از آن هم در فیلم«خانه
خراب» کار نصرت کریمی بازی کردم.
پیش از هجرت هم فیلم موزیکالی به نام «پاییز، ایستگاه آخر» برای تلویزیون ساختم که هرگز پخش نشد.
در کنار سیمین بهبهانی، فریدون مشیری، ید الله رویایی، و عماد خراسانی؛ عضو شورای ترانه های روز رادیو ایران شدم.
پیش از ترک وطن، یک مجموعه شعر خوانی به نام «یک دهان آواز سرخ» منتشر کردم.
یک مجموعه شعر و ترانه هم به نام «پیشمرگانه» یا «اگر همه شاعر بودند» با صدای خودم در تهران ضبط کردم و در پاریس به بازار فرستادم.
در این سالها دو کتاب منتشر کردم:
– درخت بی زمین –دریا در من
و شش آلبوم دیگر با صدای خودم: قدغن – سفر نامه – برهنگی – صدای درخت – بی زمین – در مهرآباد.
بیش از شش سال است که یک برنامه رادیویی به نام «قدغن ها» دارم.
سفری تا بلندای زیبایی آفرینان ایران و جهان.
بیش از همه ترانه نوشته ام؛ نمایش های رادیویی و تلویزیونی ساخته ام.
کاری به عنوان غزلنمایش روی صحنه برده ام.
سیزده آگوست ۱۹۹۹ هم به عنوان شاعر-ترانه خوان ایرانی در جشنواره ی جاز «سن خوزه»San Jose Jazz Festival که از مهمترین جشنواره
های موسیقی آمریکاست حضور یافتم و چند ترانه به زبان های فارسی، انگلیسی و فرانسه خواندم که تجربه ی درخشانی ست و پنجره یی
دیگر بر منظره های تماشایی تر.
و هنوز همچنان:
شعر خوردن. شعر نفس کشیدن. شعر بوییدن. شعر نوشیدن. شعر گریستن. شعر خندیدن و شعر خوابیدن، تنها کار من است.
شهیار قنبری
سال ۱۳۷۸- ۲۰۰۰
در آرامش اقیانوس آرام
دور از خانه
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
نهم مردادماه زادروزِ "فرید زُلاند" را گرامی می داریم.
به مُناسبتِ ۶۳ سالگیِ فرید زلاند
فرید زُلاند («زولاند» هم نوشته شدهاست) به تاریخ ۹ مردادماه ۱۳۳۴ در شهر کابل به دنیا آمد.
موسیقی را همانند بیشتر اعضای خانواده اش نزد پدرش "جلیل زلاند" (آهنگساز افغان) فرا گرفت.
در سال ۱۳۴۸ خورشیدی او با در دست داشتن بورس تحصیلی از وزارت فرهنگ و هنر به تهران مهاجرت کرد، او در این شهر وارد هنرستان
عالی موسیقی شد. بعد از گذشت یک سال از نوازندگی پیانو به هارمونی آهنگسازی تغییر رشته داد.
"زلاند" شاگرد اساتیدی چون "فریدون فرزانه"، "یوسف زاده"، "مصطفی پورتراب"، "مرتضی حنانه"، "مرحومه خانم خسروی" بوده است. در این
مدت او به موسیقی سازی برای بسیاری از خوانندگان پرآوازه ایرانی پرداخت.
فرید زلاند آهنگسازی را درسال۱۳۵۰ شمسی و در سن بیست سالگی در تهران آغاز میکند و اولین آهنگهای خود را روی ترانهای از "اردلان
سرفراز" و با صدای "ستار" به نامهای «بُهت» و «غزل» میسازد که با استقبال زیادی مواجه میشود.
"زلاند" آشنایی با "اردلان سرفراز" در «کاباره کوچینی» را بعد از سفر به ایران دومین شانس بزرگ زندگی خود میداند.
پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ او نیز همانند بسیاری از هنرمندان ایرانی مجبور به ترک ایران شد.
در اوایل انقلاب "زلاند" ابتدا به لندن و کانادا میرود و در نهایت در آمریکا و شهر لسآنجلس مستقر میشود.
در اواخر ۱۹۸۰ وارد دانشگاه USC لس آنجلس دانشکده موسیقی میشود و به مدت دو سال در رشته موسیقی فیلم به تحصیل میپردازد.
در سال ۱۳۵۸ با "نیکو معنوی" ازدواج کرد. اما این دو علیرغم داشتن پسری به نام "رهی" از هم جدا شدند. نیکی معنوی هم اکنون در لندن
زندگی میکند.
"فرید زلاند" پس از رفتن به لس آنجلس تا به امروز به آهنگسازی ادامه دادهاست.
او بیش از دویست آهنگ در این چند دهه فعالیت هنری خود ساختهاست که به گفتهٔ خودش هفتاد درصد کارهایش موفق بودهاند و سی درصد
مابقی هم مورد پسند مردم قرار گرفتهاند و در زمان خودشان شنیده شدهاند.
بیشتر آهنگهای او بر روی ترانههایی بودهاست که او توانسته کاملاً با آنها ارتباط برقرار کند و بسیار به ندرت و کم اتفاق افتاده که روی آهنگِ
ساختهشده از او کسی ترانهای بگوید. بیشتر آهنگهای او بر روی ترانههای "اردلان سرفراز" با تنظیم "منوچهر چشمآذر" بودهاست.
فضای کلی آهنگهای او را میتوان آمیختهای از موسیقی ایرانی و پاپ و افغان و هندی دانست. با این حال، اغلب آهنگهای او در فضای
موسیقی به اصطلاح تلفیقیِ ایرانی، یعنی ترکیبی از موسیقی سنتی ایرانی و پاپ غربی قرار میگیرند.
او تاکنون برای برخی از خوانندههای ایرانی از جمله "گوگوش"، "هایده"، "داریوش" و "ستار" آهنگهایی کاملاً افغانی نیز ساخته است. بهندرت
مدتزمان برخی از آهنگهای "فرید زلاند" مانند «معلم بد» و «راه من» (هر دو با صدای ابی)، نسبت به مدتزمان سایر آهنگهایش که حدوداً
بین ۴ تا ۶ دقیقهای هستند، طولانیتر است، چرا که او اغلب فضاهایی را در این آهنگها برای هنرنمایی موسیقایی هر چه بیشتر خود
اختصاص دادهاست.
از نظر او آهنگساز باید زمزمهساز احساس و عاطفه و سلیقهٔ خویش باشد، اما جایی که به ورطهٔ تقلید میافتد، قدرت کشف و آفرینش را در
خود سرکوب میکند.
زلاند اگر چه افغان است علاقه فراوانی به کشور ایران دارد. در واقع میتوان گفت کارهای مشهور او بیشتر در موسیقی ایرانی است تا
موسیقی افغانستان. او دوست دارد فقط برای زبان فارسی آهنگسازی کند و به طور کلی خودش را مقید به این مسئله تفکیک موسیقی
ایرانی و افغانی و تاجیک نمیداند و برایش زبان فارسی خیلی مهم است. به گفتهٔ خودش تمام دستگاهها و ردیفهای موسیقی ایرانی را تا
اندازهای که میباید مطالعه کرده است و دربارهٔ آنها میداند.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
۲۶ شهریورماه، چهل و یکمین سالروزِ درگذشتِ واروژان
او در حالِ ضبطِ موسیقیِ فیلمِ "بر فراز آسمان ها" سکته کرد و شنبه ۲۶ شهریور سال ۲۵۳۶ در بیمارستان جم تهران درگذشت.
یاد و نامَش گرامی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
اولِ مهرماه زادروزِ خسروی آواز ایران، مرغِ سحر خوانِ پارسی، استاد "محمد رضا شجریان" خجسته
تندرستی اَش را هزار باره آرزومندیم.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
دوازدهمِ مهرماه مُصادف است با بیست و هشتمین سالروزِ درگذشت بانو پوران
(۱۳۱۲-۱۳۶۹)
یادش را گرامی می داریم.
به مناسبتِ بیست و هشتمین سالروزِ درگذشتِ بانو پوران
پوران با نام اصلی «فرحدخت عباسی طاقانی» متولد ۱۵ بهمن ۱۳۱۲، در دههٔ ۳۰ یکی از مشهورترین خوانندگان ایران بود و این شهرت خود را تا اواسط دههٔ ۵۰ همچنان حفظ کرد. با نام «بانوی ناشناس» و سپس «بانو شاپوری» (نام خانوادگی همسر اولش) و بعد از آن با نام مستعار «پوران» پا در وادی هنر گذاشت.
او خواهرزادهٔ بانو روحبخش، دیگر خواننده ایرانی آن دوران است که بهوسیله او جذب آوازخوانی شد. پوران پس از اینکه تحصیلات متوسطه را در دبیرستان اسدی تهران به اتمام رساند، وارد هنرستان عالی موسیقی شد و از شاگردان عباس شاپوری (آهنگساز) گردید و در سال ۱۳۳۰ کار خوانندگی را با نام بانوی ناشناس آغاز کرد و در سال ۱۳۳۱ وارد رادیو ایران شد. او با نام بانوی ناشناس در صفحهٔ گرامافون میخواند که پس از آشنایی و ازدواج با همسر اول خود نام خانوادگی او را به عنوان نام مستعار خود برگزید.
پوران پس از ازدواجش با عباس شاپوری که ترانهساز بسیاری از آفرینشهای او بود، با نام بانو شاپوری شناخته شد و به فعالیت هنری خود ادامه داد. اما پس از جدایی از او نام هنری پوران را برای خود برگزید. عباس شاپوری مدت هفت سال (از ۱۶ بهمن ۱۳۳۰ تا ۷ آبان ۱۳۳۷) پوران را تحت آموزش مستقیم خود قرار داد و حدود صد آهنگ برای وی ساخت و اجراء کرد.
بعد از جدایی عباس شاپوری (ویولننواز و آهنگساز) به همسری حبیب روشنزاده (مفسر ورزشی تلویزیون) درآمد که این ازدواج دوم نیز منجر به طلاق شد. یک فرزند به نام شهریار شاپوری و دو فرزند به نامهای امید و آرزو روشنزاده از وی باقی ماندهاست.
پوران پس از مدتی توانست وارد برنامه گل ها شود، و فعالیتهای او بیشتر ترانهخوانی بود. او در سال ۱۳۳۹ وارد کار سینما شد و در چندین فیلم بازی کرد.
پوران در دهه ۱۳۳۰ یکی از نامیترین آوازخوانان ایران بود و برای یک دهه کامل و شاید هم بیشتر، یکی از بیرقیبترین آوازخوانان ایران به شیوه خود بود و توانست شهرت خود را تا اواسط دهه ۵۰ همچنان حفظ کند. او سابقه خوانندگی در برنامه گل ها (برنامههای شماره ۳۲۶ و ۳۵۰ هردو در دستگاه ماهور و برنامه شماره ۴۴۴ در دستگاه همایون و برنامه شماره ۵۲۲ در آواز ابوعطا) را نیز در کارنامه خود دارد. او با برخی از خوانندهها از جمله ویگن، عارف، منوچهر سخایی و حسین خواجهامیری ترانههای دوصدایی اجراء کردهاست.
او پس از انقلاب ، همچون بسیاری از آوازخوانان از ایران خارج شد و به آمریکا مهاجرت کرد.
همچنین بانو پوران خواهر همسر انوشیروان روحانی، موسیقیدان و آهنگساز برجسته و سرشناس ایرانی و خاله رضا روحانی از موسیقیدانان و آهنگسازان تحصیلکرده و جوان ایرانی است.
پوران در اوایل سالهای دهه ۶۰ به بیماری سرطان مبتلا شد. سرانجام هنگامی که بیماری به اوج خود رسیده بود، در سال ۱۳۶۹ برای دیدن نوهاش به ایران آمد که نهایتاً در تهران درگذشت و در امامزاده طاهر (کرج) به خاک سپرده شد.
روحش شاد
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
۱۳ مهرماه؛ هفدهمین سالروزِ درگذشتِ فریدون فروغی
او ۱۷ سال پیش و در روز جمعه سیزدهم مهرماه ۱۳۸۰ به سن ۵۱ سالگی درگذشت.
یادش را گرامی می داریم.
بیوگرافی فریدون فروغی (قبل از انقلاب)
فریدون فروغی در سال ۱۳۲۹ در محلهٔ سلسبیل تهران متولد شد. پدرش فتحالله کارمند ادارهٔ دخانیات بود و در تنهایی خود به سرودن شعر و
نواختن تار میپرداخت. خانوادهٔ او از ملاکان بزرگ نراق بودند. او تنها پسر خانواده بود و سه خواهر به نامهای پروانه، عفت و فروغ داشت.
در سال ۱۳۳۵ و در ششسالگی، تحصیل را آغاز کرد و عاقبت در سال ۱۳۴۷ مدرک دیپلم علوم طبیعی را گرفت و پس از آن دیگر تحصیل را رها
کرد.
وی موسیقی را بدون داشتن استاد و با توجه به علاقهای که به موسیقی راک و بهخصوص آثار ری چارلز داشت، با تمرین میآموخت.
درسن ۱۶سالگی، با همراهی گروهی نوازنده موسیقی را به صورت جدی شروع میکند و در مکانهای مختلف به اجرای ترانهها و آهنگهای
غربی معروف آن روزگار و به خصوص موسیقی بلوز میپردازد و تا سن ۱۸سالگی فعالیت خود را به همین صورت ادامه میدهد. در اواخر دههٔ
چهل، او به خوانندهٔ بلندآوازهٔ کلوپهای شبانه تهران قدیم و ستارهٔ صحنهٔ کافههای معروفی چون مارکیز و کاکوله بدل شد.
درسال ۱۳۵۰، خسرو هریتاش، کارگردان فیلم آدمک در تلاش برای پیدا کردن خوانندهای تازهنفس بود که فریدون فروغی به او معرفی میگردد
و با یکبار زمزمه کردن ترانهها، خسرو هریتاش متوجه میشود که شخصی را که به دنبالش بوده یافتهاست. در نتیجه، دو ترانه به نامهای
«آدمک» و «پروانهٔ من» را با موسیقی تورج شعبانخانی و اشعار لعبت والا، برای فیلم هریتاش اجرا میکند. پس از اکران فیلم، صفحههای ۴۵
دور این دو ترانه، درصفحهفروشیهای معروفی چون آل کوردوبس، پاپ،دیسکو، بتهوون و پارس عرضه میگردد. این دو ترانه گل میکند و بر سر
زبانها میافتد و فریدون فروغی به شهرت میرسد. گرچه در آن زمان به او خرده میگرفتند که صدای فرهاد را تقلید میکند، اما همین باعث
شد تا دیگر زیر سایهٔ نام خوانندهٔ محبوبش ری چارلز قرار نگیرد.
بعد از گذشت مدتی، فرشید رمزی - کارگردان نمایش تلویزیونی شش و هشت - با فریدون فروغی قرارداد میبندد و فروغی در سال ۱۳۵۱ بعد
از پنجسال مشابهخوانی آثار ری چارلز را کنار میگذارد. این همکاری باعث تولد آثاری چون «زندون دل» و «غم تنهایی» با اشعاری از آرش
سزاوار و آهنگسازی ویلیام خنو میگردد که اولی، فروغی را تبدیل به هنرمندی صاحب سبک میکند.
"فتنهٔ چکمه پوش" ساختهٔ همایون بهادران دومین فیلم سینمایی بود که فروغی در سال ۱۳۵۱ برای تیتراژ آن ترانهای را به همین نام اجرا کرد.
در همین سال توسط یکی از دوستانش با گلی فتورهچی آشنا میشود و با او ازدواج میکند.
در سال ۱۳۵۲، "تنگنا" ساختهٔ امیر نادری با ملودیهای شورانگیز و تکاندهندهٔ منفردزاده، صدای فروغی را بر تیتراژ داشت. در همان سال
چندین ترانه را اجرا میکند که شاخصترین آنها «نماز» (یا «نیاز»)است، با شعری ازشهیار قنبری و موسیقی منفردزاده؛ ترانهای که منجر به
بازخواست هر سه نفر میگردد.
او ترانهٔ «هوای تازه» را در همین سال در برنامهٔ تلویزیونی رنگارنگ اجرا میکند و همچنین در همین سال است که به درخواست فرزان دلجو
ترانهای را برای فیلم یاران (با بازی و کارگردانی دلجو) اجرا میکند.
درسال ۱۳۵۳، فروغی به علت عدم تفاهم با همسرش از وی جدا میشود. در همین سال ترانهٔ «همیشه غایب» را با شعری از شهیار قنبری،
موسیقی ویلیام خنو و تنظیم واروژان اجرا میکند (این ترانه، پیشتر با شعری از ویلیام خنو و با نام «ماهی خسته» اجرا شده بود).
او که رفتهرفته به هنرمند باتجربهای تبدیل میشد، اقدام به جمعآوری آثار خود مینماید و اولین آلبوم خود را با نام "زندون دل" به بازار عرضه
میکند. دومین آلبومش را با نام "یاران" در سال ۱۳۵۴ به بازار عرضه میکند و در همین سال به علت اجرای ترانهٔ «سال قحطی» به مدت دو
سال از فعالیت منع میشود.
درسال ۱۳۵۶، پس از اعلام فضای باز سیاسی، فروغی بعد از دو سال ممنوعیت کاری سومین آلبوم خود را با نام سال قحطی به بازار عرضه
میکند. در بهمن ماه همین سال، پدرش در اثر بیماری ذاتالریه از دنیا میرود.
درسال ۱۳۵۷، با وخیم شدن اوضاع سیاسی ایران، فروغی اعتراض خود را به اوضاع کشور با انتشار آلبوم "بتشکن" اعلام میدارد و در همین
سال ترانهای به نام «روسپی» را اجرا میکند که هرگز مجوز پخش نمیگیرد.
بیوگرافی فریدون فروغی (بعد از انقلاب)
درسال ۱۳۵۸، بعد از انقلاب، فروغی در ایران میماند و کنسرت اجرا میکند که ترانههای این کنسرت را در آلبوم فریدون فروغی در آغازی نو
جای میدهد و دلیل نامگذاری آلبوم به این نام، وجود ترانههای ریتمیکی مانند «حقه» («مشتی ماشاالله») و «شیاد» است که در کارنامهٔ
فروغی مانند آنها وجود نداشت.
بعد از انتشار این کاست، درسال ۱۳۵۹، فروغی ترانهٔ "یار دبستانی" را برای فیلم "از فریاد تا ترور" به کارگردانی منصور تهرانی اجرا میکند که
در تیتراژ فیلم استفاده میشود. در حالی که هنوز هیچ منع رسمیای برای فعالیت فروغی اعلام نشده بود، به تهرانی خبر میدهند که باید
صدای فروغی را از تیتراژ فیلمش حذف کند. در نتیجه جمشید جم خواندن این ترانه را به عهده میگیرد. در همین زمان است که زمزمههایی در
مورد ممنوعیت فعالیت فروغی شنیده میشود. او در همین سال ترانهٔ «کوچهٔ شهر دلم» را میخواند.
فروغی در سال ۱۳۶۰ چند ترانهٔ خود را همراه با چند ترانه از کوروش یغمایی در آلبومی با عنوان "سُل" جای میدهد و طی سالهای ۶۰ و ۶۱
آهنگ چهار قسمتی «چرا نه؟» را میسازد و اجرا میکند. در همین سال هاست که فعالیت نمودن او ممنوع میشود. در سال ۱۳۶۵ سفر به
دوبی، فروغی را تا پای پیوستن به هنرمندان دور از وطن پیش برد، اما پیشنهادهای تهیهکنندگان آن سوی آب او را به رفتن راضی نکرد.
این خواننده محبوب، در دهه ۶۰ دو بار به زندان افتاد؛ یک بار قزل حصار و دفعه بعد در کچویی. یکی از همبندان او تعریف میکند: روزی فریدون
از پلههای بند افتاد و پایش صدمه دید. یکدفعه با آن صدای قوی اش زد زیر آواز و خواند: «دیگه این قوزک پا یاری رفتن نداره… !».
در اسفند سال ۱۳۷۲ با سوسن معادلیان آشنا میشود و در خرداد ۱۳۷۳ با هم ازدواج میکنند. ازدواج، موجب تحولی مثبت در او میشود و
دوباره فعالیتش را از سر میگیرد؛ شعر میگوید، آهنگ میسازد و شروع به تدریس مینماید.
در اسفندماه سال ۱۳۷۷ موفق به برگزاری کنسرتی در تالار حافظ دانشگاه کیش میشود. پس از ۴ روز برگزاری کنسرت در کیش، به تهران
میآید. علیرغم درخواستهایی که از شهرستانهای دیگر برای برگزاری کنسرت ارسال میشود، با برگزاری آن در شهرستانهای دیگر
موافقت نمیشود و فروغی در تابستان ۷۸ و پائیز ۷۹ دوباره به کیش بازمیگردد و به اجرای برنامه در هتل آنای کیش میپردازد.
در فروردین سال ۱۳۷۹ به پیشنهاد حمیدرضا آشتیانی پور (کارگردان) و به امید اخذ مجوز، «میتراود مهتاب» را با شعری از نیما یوشیج برای
فیلم "دختری به نام تندر" میخواند اما شرایط تغییری نمیکند. گرچه ترانهٔ فروغی در انتهای فیلم در جشنوارهٔ فیلم فجر پخش میشود. پیش
از این هم کیومرث پوراحمد نمیتواند مجوز حضور او را بهعنوان بازیگر برای پروژه فیلم گل یخ(که داستان آن دربارهٔ زندگی یک خوانندهٔ محکوم به
سکوت بود) بگیرد.
سرانجام وی در روز جمعه، سیزدهم مهر ماه ۱۳۸۰ در منزلش درتهرانپارس به دلیل سکته قلبی در سن ۵۰ سالگی درگذشت.
او را در روستای قورقورک بوئین زهرا قزوین در کنار برکهای کوچک، در سایهٔ کوهی بزرگ و در آرامشی که سالها انتظارش را میکشید به خاک
سپردند.
یاد و نامش جاوید
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
۲۱ مهرماه مصادف است با هشتمین سالروزِ درگذشت بانو مرضیه
یاد و نامَش را گرامی می داریم
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
22 مهرماه زادروزِ شهبانو "فرح دیبا" گرامی باد!
بانویی که نامَش را باید یاد کرد .
خدماتش به فرهنگ و هنر این سرزمین مثال زدنی و فراموش ناشدنی ست.
به مناسبتِ هشتادمین زادروزِ شهبانو فرح دیبا در ۲۲ مهرماه
خدماتَش به فرهنگ و هنر این سرزمین چشمگیر است.
تنها به برخی از آن ها اشاره می کنیم.
۱) کارهای اجرایی و مدیریت:
جمعيت بهزيستى و آموزشى فرح پهلوى
بنگاه حمايت مادران و نوزادان
انجمن ملى حمايت از كودكان
كنگره پزشكى رامسر
جمعيت ملى مبارزه با سرطان
جمعيت ملى كمک به جذاميان
جمعيت آسيب ديدگان از سوختگى
سازمان ملى انتقال خون
بنياد ايرانى بهداشت جهانى
مركز طبى كودكان
سازمان نابينايان
بنياد فرهنگ ايران
كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان
انجمن ملى روابط فرهنگى
انجمن فيلارمونيک تهران
انجمن شاهنشاهى فلسفه
مؤسسه آسيائى
گفتگوى تمدن ها
فدراسيون ورزشى كر و لال ها
جشن هنر شيراز
جشن توس (مشهد)
جشن هنرهاى مردمى اصفهان
سازمان ملى فولكور ايران
دانشگاه فارابى
دانشگاه فرح پهلوى
فرهنگستان علوم
سازمان ناشنوايان
انستيتو پاستور
انستيتو تحقيقات دهقانى
شوراي عالى پژوهش هاى علمى
شوراى عالى رفاه اجتماعى
شوراى عالى تندرستى
شوراى عالى شهرسازى
شوراى عالى جهانگردى
شوراى عالى آموزش و پرورش
۲) مکان های ساخته شده به دستور مستقیم یا پیشنهاد شهبانو:
تئاتر شهر تهران
موزه ی هنرهای معاصر تهران (امیر آباد)
پارک شاهنشاهی (ملت کنونی)
برج شهیاد در میدان شهیاد (آزادی)
پارک سنگی جمشیدیه
ساختمان کنونی مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات در منطقه نیاوران که در آغاز به عنوان دفتر کار فرح پهلوی ساخته شده بوده است.
تالار رودکی
فرهنگسرای نیاوران
۳) اقدامات در زمینه ی آموزش و پرورش:
تاسیس سازمان های زیر ریاست عالیه
بازدید از دبیرستان ها
تاسیس دانشگاه فرح پهلوی
کانون کارآموزی کشور
سازمان ملی پیش آهنگی
آموزشگاه نابینایان رضا پهلوی
۴) کنش های بانو فرح در راستای رفاه اجتماعی:
جمعیت حمایت کودکان بی سرپرست
فدراسیون ورزشی کر و لالها
شورای عالی شهرسازی
۵) اقدامات فرح دیبا در زمینه ی پزشکی و بهداشت:
گشایش بیستمین کنگره پزشکی رامسر در سال ۱۳۵۰
بازدید از جذام خانه ی بابا باغی
بازدید با پرستاران بیمارستان کرمانشاه
بازدید از پرروشگاهی در کرمان
جمعیت خیریه فرح پهلوی
بنگاه حمایت مادران و نوزادان
انجمن ملی حمایت کودکان
کنگره پزشکی ایران
جمعیت کمک به جذامیان
بنیاد ایرانی بهداشت جهانی
جمعیت ملی مبارزه با سرطان
جمعیت طرفداران مرکز طبی کودکان
۶) کوشش های فرهنگی و هنری:
گشایش تالار رودکی
برگذاری جشن هنر شیراز
سازمان ملی فولکلور ایران
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
انجمن ملی روابط فرهنگی
بنیاد فرهنگ ایران
تئاتر شهر
موسسه آسیایی دانشگاه پهلوی
انجمن فیلارمونیک تهران
سازمان گفتگوی فرهنگ ها
۷) افتخارها و عنوان ها:
دکترای افتخاری دانشکده هنرهای زیبا (دانشگاه تهران)
دکترای افتخاری علوم و هنرهای زیبا (دانشگاه پهلوی شیراز)
دکترای افتخاری معماری دانشگاه ملی ایران
عنوان بانوی برجسته جهان در سال ۱۹۶۷
دکترای افتخاری ادبیات دانشگاه آگرا (هندوستان)
دکترای افتخاری حقوق از دانشگاه آمریکن (واشنگتن)
نشان پروانه طلایی از سوی زنان ایتالیا
دکترای افتخاری ادبیات و علوم انسانی دانشگاه جورج تان
دکترای افتخاری ادبیات دانشگاه مک گیل (مونترال کانادا)
دکترای افتخاری ادبیات و علوم انسانی دانشگاه داکار (سنگال)
دکترای افتخاری دانشگاه کالیفرنیای جنوبی (لس آنجلس)
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
۲۴ مهرماه مصادف است با سالروز درگذشت استاد مرتضی حنانه موسیقیدان برجستۀ ایران
(۱۳۰۱-۱۳۶۸)
یادش را گرامی می داریم.
به مناسبتِ سالروزِ درگذشتِ مرتضی حنانه موسیقی دان برجستۀ ایرانی
"مرتضی حنانه" در یازدهم اسفند ماه ۱۳۰۱ در تهران متولّد شد. پدرش مهندس "محمّد حنانه"، مؤسس دبیرستان ایرانشهر بود. پس از پایان
دورهٔ ابتدایی، به اصرار پدر در هنرستان موسیقی ملی به تحصیل مشغول شد. در آن زمان، هنرستان موسیقی ده نفر از موسیقیدانان را از
چکسلواکی برای آموزش به هنرآموزان هنرستان استخدام کرده بود که "مرتضی حنانه" آموختن هورن (کر) را زیر نظر "رودولف اوربانتس" آغاز
نمود.
وی بعدها به عنوان نوازنده هورن اول ارکستر سمفونیک تهران شناخته شد.
با آغاز جنگ جهانی دوم در دهۀ ۱۳۲۰ و کشیده شدن آتش آن به ایران، هنرستان موسیقی تعطیل شد. اما "حنانه" با کمک علاقهمندان دیگر
نظیر "غلامحسین غریب" و "حسن شیروانی" و "فریدون فرزانه" کنسرتهایی به طور آزاد در تالارهای انجمنهای فرهنگی و هنری برپا نمود و
پس از چندی با پیوستن "پرویز محمود" به این جمع در سال ۱۳۲۵ پایه ارکستر سمفونیک تهران گذاشته شد.
در سال ۱۳۲۸ با سفر بیبازگشت "پرویز محمود" به آمریکا، "مرتضی حنانه" همراه با دوستاناش "غلامحسین غریب"، "حسن شیروانی" و
"جلیل ضیاءپور" نشریه فرهنگی و پیشرو «خروس جنگی» را بنیاد گذاشتند. این هنرمندان جوان و پیشرو میخواستند سنگر محکمی برای
دفاع از نظرات خود در برابر سنت پرستان به وجود آورند. "حنانه" در کنار این کار رسانهای، به گردآوری آثار پراکنده "محمود" میپرداخت و آنها را
برای اجراء با ارکستر سمفونیک تهران که از سوی "روبیک گریگوریان" رهبری میشد، آماده میساخت. در همین سالها "حنانه" آفریده معروف
خود «سوییت شهر مرجان» را بر روی قصّهای از "غلامحسین غریب" به پایان برد. «شهر مرجان» را "روبیک" با ارکستر سمفونیک تهران رهبری
کرد و شهرتی برای آفرینندهاش فراهم آورد. سالها بعد این سوئیت در شکل نخستین آوازی خود چند بار با صدای "فرح عافیتپور" و "منیره
وکیلی" در تهران به اجراء درآمد.
"مرتضی حنانه" البته پیش از آن یک فانتزی، یک کاپریس برای پیانو و ارکستر و همچنین یک اوراتوریو با عنوان «بهرام یشت» نوشته بود ولی
هیچکدام چون سوئیت شهر مرجان برای او موفّقیت به همراه نیاورد.
در سال ۱۳۳۲ که جشن هزاره ابن سینا برگزار شد، "حنانه" توانست آثار خود را در حضور شرقشناسانی که برای شرکت در جشن دعوت
شده بودند با همسُرایی و ارکستر سمفونیک اجراء نماید و این اجراء چنان مورد توجّه حضّار قرار گرفت که آقای "چرولی" سفیر وقت ایتالیا،
بورس هنری آن کشور را در اختیار وی قرار داد و "حنانه" برای تکمیل تحصیلات و مطالعات خود در رشتههای مختلف هنری، بهخصوص موسیقی
به آن کشور عزیمت نمود. "مرتضی حنانه" در مرکز عالی موسیقی واتیکان به تحصیل پرداخت و در خصوص موسیقی مذهبی مقدّس ایتالیا
پژوهش نمود. در همین زمان موسیقی متن فیلم «عروس دجله» ساختۀ "نصرتالله محتشم" را ساخت. در زمان تحصیل در رم به همراه
"حسین سرشار" و "پروین زرینپور" به کار دوبله فیلمهای ایتالیایی به زبان فارسی پرداخت.
پس از فارغالتحصیلی در انستیتوی موسیقی واتیکان در سال ۱۳۴۰ به ایران بازگشت. او از آن پس در ایران به عنوان پرکارترین موسیقیدان
پیشرو به شمار رفت. "حنانه" در سال ۱۳۴۱ توانست ارکستر بزرگ تازهای را به نام «فارابی» بنیاد کند و آفریدههای خود و دیگران را به اجراء
درآورد. ارکستر فارابی در طول ۷ سال زندگی خود، نزدیک به ۸۰ قطعه از آفریدههای آهنگسازان ایرانی را به پای اجراء و ضبط در رادیو رسانید.
در سال ۱۳۴۲ علاوه بر تدریس سازبندی (ارکستراسیون) و اداره کلاس هورن در هنرستان عالی موسیقی، به عضویت شورای عالی موسیقی
رادیو ایران در آمد و در همین زمان بود که ارکستر سمفونیک رادیو ایران را به نام ارکستر فارابی پایهگذاری کرد. این ارکستر توانست آثار
آهنگسازان ایران را مانند خود "مرتضی حنانه"، "صدیقه شهنیا"، "فریدون ناصری"، "فریدون فرزانه"، "مصطفی کسروی" و "سیروس شهردار" را
اجراء و ضبط نماید. در سالهای ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ وی سرپرستی و اجرای سلسله برنامههای آموزشی موسیقی ایرانی در تلویزیون را تحت
عنوان «شناسایی موسیقی اصیل ایرانی» به همراه "فرهنگ شریف"، "مرتضی نی داوود" و "حسین قوامی" به عهده گرفت.
"حنانه" در سال ۱۳۴۵ از طرف رادیوی ایران و بنا به دعوت یونسکو به «تریبون انترناسیونال آهنگسازان رادیو و تلویزیون» اعزام شد و در آنجا
قطعاتی از «ارتوریو» اثر خود را اجراء کرد که از رادیوی ایرلند و سوئیس پخش شد. پس از افتتاح سازمان «رادیو تلویزیون ملی ایران» "حنانه" در
سمت مشاور سرپرستی اقدام به تأسیس کلاسهایی برای تعلیم فنّی خوانندگان نمود و ارکستر سازهای ایرانی را تشکیل داد.
در سالهای پایانی دهه چهل با انحلال ارکستر فارابی و با توجّه به تجربههای سینمایی که در ایتالیا اندوخته بود به موسیقی فیلم روی آورد و
با آفریدههای خود توفیق بسیاری از فیلمهای متوسط را نیز تضمین کرد.
او از جمله برای فیلمهای «فرار از تله»، «گُرگ بیزار»، «قصّه ماهان»، «سلام سرزمین من»، «موج»، «گلیم» و «تیرباران» موسیقی نوشته
است. موسیقی سریالهای تلویزیونی «هزاردستان» از کارهای اوست که آن را بر اساس پیشدرآمدی در اصفهان از "مرتضی نیداوود"
نوشتهاست.
وی «هزاردستان» را در هفت قسمت نوشته و از نظر رنگارنگی تمها، اثری بسیار پُرمایه است. این موسیقی مردمیترین کار "حنانه" بهشمار
میآید و حال و هوای تهران سال ۱۳۲۰ را بهخوبی منتقل میکند.
امپرومپتوی راگیا، لالایی و قطعهای بر روی شعری از نیما یوشیج، از آخرین کارهای او به شمار میرود.
وی در جشنواره شیراز قطعه «کاکوتی» را با ارکستر مجلسی تلویزیون اجراء کرد که موفّق به دریافت جایزهٔ «گراند مانسیون اسپسیال» گشت.
در جشنواره دوّم نیز، قطعه «کاپریس برای پیانو و ارکستر» او به رهبری "فرهاد مشکوة" اجراء شد و سال ۱۳۵۰ موفق به دریافت جایزه بهترین
آهنگساز برای فیلم فرار از تله به کارگردانی "جلال مقدم" میشود.
اثر «کاپریس برای پیانو و ارکستر» مهمترین اثر "مرتضی حنانه" است که در طول سی سال و بر مبنای آخرین دستآوردهای ایشان روی
موسیقی چندصدایی ایران نوشته شده است. این اثر با ارکستر سمفونیک تهران و رهبری "فریدون ناصری" در سال ۱۳۶۹ و ارکستر مجلسی
تلویزیون ملّی ایران در سال ۱۳۴۷، اجراء اما ضبط نشد. در نهایت به دلیل اینکه اجراءهای این اثر هیچ وقت مورد تأیید ایشان قرار نگرفت (به نقل
از خودش، درد بزرگ تکنیک اجرایی مانع آن بود) آن را «کاپریس لعنتی» نام نهاد.
سرانجام "مرتضی حنانه" روز سه شنبه، ۲۴ مهر ۱۳۶۸، پس از گذراندن بیماری سرطان چشم از جهان فروبست. او همیشه آرزو داشت در کنار
حکیم بزرگ ایران زمین؛ ابن سینا و در همدان به خاک سپرده شود که این خواستهاش امکانپذیر نشد و برخلاف وصیت او ، حنانه در امامزاده
طاهر (کرج)به خاک سپرده شد.
یاد و نامش گرامی باد
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
۱۴ آبان ماه؛ سیزدهمین سالروزِ درگذشتِ "نعمت الله آغاسی"
یادَش را گرامی می داریم.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
نگاتیوِ تصویرِ روشنِ رامش خوانندهٔ محبوبِ سال های دههٔ پنجاه ایران پیش روی شماست.
بیست و دوم آبان ماه میلادَش بود!
شصت و هشت سالگی اَت مبارک بانو
به مناسبت ۶۸ سالگی رامش در ۲۲ آبان ماه
"آذر محبی تهرانی" با نام هنری "رامش" در ساعت ۲ بعد از نیمه شب روز ۲۲ آبان ۱۳۲۹ در خانه ای در خیابان سعدی شمالی و در خانواده ای
پرجمعیت دیده به جهان گشود.
او دوران ابتدایی خود را در دبستان های "سعدی" و "پرنیان" گذراند و در همان سال اول ابتدایی شوق و علاقه به خوانندگی در وجودش نمایان
شد و زنگ های تفریح بچه ها را به دور خود جمع می کرد و برای آنها می خواند. پس از آن تحصیلات دبیرستان خود را در دبیرستان های
"شهناز پهلوی"، "طبری" و "اخگر" پشت سر گذاشت.
سال پنجم متوسطه کار خوانندگی را به طور جدی دنبال کرد تا آن جا که آقای "جمشید شیبانی " که از علاقه ی او مطلع شده بود و همچنین
صدای او را پسندیده بود از "رامش" دعوت کرد تا در فیلم "قانون زندگی " ترانه ای اجراء کند که این ترانه با لب خوانی خانم "آذر شیوا" پخش
شد و پس از آن به تحصیلات خود ادامه داد و پس از گرفتن دیپلم به دعوت آقای "همایون خرم" وارد کار هنری شد.
در شروع کار هنری قرار بر این شد که "رامش" ترانه ای را که در فیلم "قانون زندگی" اجرا کرده است بار دیگر به همراه ارکستر رادیو گل ها
اجراء کند که در حین اجراء و ضبط این ترانه خانم "پوران" نیز آنجا حضور داشتند و با شنیدن این آهنگ درخواست کرد که این ترانه را او بخواند و
از آن جهت که خانم "پوران" یکی از خوانندگان قدیمی رادیو بودند خواندن این ترانه به او واگذار شد.
آقای خرم که به ناراحتی خانم رامش از این ماجرا پی برده بود قول ساخت یک ترانه ی بهتر را به او داد که آن ترانه ترانه ای بود به نام "پرستو
جان".
پس از آن خانم "رامش" تصمیم گرفتند که فقط با آقای خرم همکاری داشته باشند و پس از چندی آقای خرم از او درخواست کرد که ترانه
هایی دو صدائی با "رامین" دیگر خواننده رادیو اجرا کند.
خانم رامش برای پیشرفت بیشتر کار انفرادی را ترجیح داد و قرارداد خود را با آقای خرم فسخ کرد اما خانم رامش همیشه این شهرت و
پیشرفت خود را مدیون آقایان " عطاء الله خرم " و " داوود پیرنیا " و همچنین مادرش که همواره مشوق او بود می داند .
پس از آن رامش با دیگر آهنگسازانی چون پرویز مقصدی ، ناصر و منوچهر چشم آذر ، صادق نوجوکی ، اسفندیار منفرد زاده ، بابک افشار ،
جهانبخش پازوکی و .. نیز همکاری داشته است .
رامش به بازیگری علاقه ای نداشت اما فقط یکبار به دعوت آقای " منوچهر نوذری " در سال ۱۳۵۲ در فیلم " خیالاتی " نقش کوتاهی را برعهده
گرفت ولی پس از آن هرگز حرفه بازیگری را دنبال نکرد .
طی دو دهه فعالیت قریب به ۱۰۰۰ ترانه از رامش به یادگار مانده است .
رامش بعد از انقلاب همانند دیگر خوانندگان مجبور به ترک ایران شد و در سالهای اول غربت یعنی در سال ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ دو ترانه به نامهای
گفتگوی سبز و تهرون را اجرا کرد و بعد از ۱۷ سال سکوت در سال ۱۳۷۴ آلبوم جهان سوم را به بازار داد و بعد از سالیان سال دوباره یک آلبوم با
داریوش و فرامرز اصلانی به نام معشوق همین جاست را به بازار عرضه کرد و بعد از آن دیگر فعالیتی نداشته است .
او در مصاحبه ای با مجله " جوانان " در تاریخ ۵ تیر ۹۴ درباره کنارهگیری اش از خوانندگی میگوید : « نخواندن من ابتدا اعتراض بود به صدای
قدغن زنان در ایران ، صدای قدغن خوانندگان زن در سرزمینم که حتی اجازه خواندن و فریاد درون خود را به گوش ها رساندن هم نداشتند . بعد
کم کم این اعتراض یک عادت شد و با من سالها ماند حالا به نخواندن عادت دارم ولی اگر روزی دوباره به ایران بازگشتیم ، از ته دل برای همه
مردم می خوانم.»
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
بیست و پنجمین روز از آبان ماه زادروزِ بانو مهستی گرامی باد
نیستی ولی یادت در قلب ها جاری و زنده است!
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
بیست و ششم آبان ماه؛ زادروزِ ۷۷ سالگی فرامرز قریبیان
میلادَش را به او و همهٔ عاشقانِ سینما که با نقش هایَش خاطره دارند، تبریک می گوئیم.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
بیست و هشتمِ آبان ماه زادروزِ ستار را به این هنرمندِ محبوب
و تمامِ دوستدارانِ صدایِ او تبریک می گوئیم.