-
میدونی نصف بیشتر دلخوریات از آدما برمیگرده به خودت؟
اشکال کار درست از جایی شروع میشه که تو یه رابطه طرف مقابلتو شبیه خمیر بازی می بینی و میخوای اونو به شکلی در بیاری که دوست داری، شکل دادن یه خمیر لذت بخشه اما شکل دادن به یه آدم غیر ممکن فرسودت میکنه و البته اون آدم رو هم...
اینو یاد بگیر هر آدمی شکل خودشه، برچسب بد و خوب نزن رو آدما، اگر میتونی به همون شکل دوستش داشته باش، اگر نمیتونی بی دلخوری، بی قضاوت بذارش کنار...
آدما مشابه خودشون رو پیدا میکنن، شاید آدمی که الان کنارته و همیشه ازش دلخوری مشابهت نیست، به جای تغییر دادنش رهاش کن یا اگه کنارش میمونی به همون شکلی که هست دوستش داشته باش.
ساده بگم دوست داشتن به حرف راحته ولی در عمل سخت، دوست داشتن گاهی کنار یار بودنه، گاهی ازش دور بودن و به یادش بودن، دوست داشتن یعنی پذیرفتن خمیر مایه وجودی یه آدم بدون دست بردن به اصلش.
نگاهتو عوض کن...
-
-
بگه بفرما حال خوب!
حال خوب ساختنیه.
دست کن ته خورجین دلتنگیا و زخما و بالا پایینای زندگیت، یه کم حال خوب از توش بکش بیرون.
نمیگم آسونه
نمی گم اشتباه نکن، زمین نخور، اشک نریز، کم نیار
نمی گم جلوی یه حسرتایی رو می شه گرفت
نمی گم همیشهی خدا علی بی غم باش، که نمیشه؛
اصلا غم واسه اینه که به آدم عمق بده.
به قول یه بنده خدایی که می گفت درست بعد از اتفاق بود که فهمیدم اون لحظه ها که خنده میسر بود باید از ته دل و با صدای بلند می خندیدم، چه حیف که کم خندیدم!
اونایی که از عمق زخم هاشون شادی بیرون کشیدن قدر لحظه لحظهی زندگی رو بیشتر دونستن.
نه که فکر کنی از بدو تولد آدم های قدرتمندی بودن، نه... اونا این قدرت رو بعد از هر زخمی، ذره ذره در خودشون پرورش دادن.
در لحظه هایی که امکان حال خوب رو داری حضور داشته باش، براش سنگ تموم بذار.
دنیا همیشه بلبشوئه، بهونه واسه دلگیری زیاده و فرصت کم،
تنهایی از رگ گردن به آدم نزدیکتره و انتظار هیچ دردی رو دوا نمی کنه؛
فقط خودتی که می تونی پازل بعضی لحظه هارو جوری بچینی که یه کم عشق کنی.
یادت نره که هر چقدر دنیا سخت بگیره حق توئه که توش عشق کنی،
حق گرفتنیه
حال خوب ساختنیه
-
این هراس پنهان ...
که دوستداشتنی نیستیم ...
ما را تنها نگه میدارد. ...
اما فقط به دلیل این تنهایی ...
فکر میکنیم دوستداشتنی نیستیم. ...
یک روز، روزی که زمانش را نمیدانی، ...
از جادهای گذر خواهی کرد. ...
یک روز، روزی که زمانش را نمیدانی...
او را آنجا خواهی یافت. ...
برای اولین بار در زندگیات ...
طعم عشق را خواهی چشید؛
چون برای اولین بار در زندگیات، ...
حقیقتا تنها نخواهی بود....
تو انتخاب شدهای تا تنها نباشی..
-
آدم اگر آدم است ...
باید حواسش به خودش باشد...
با خودش مهربان باشد، ...
خودش را دوست داشته باشد،...
با خودش دوست باشد ...
باید گاهی پیشانی خودش را ببوسد...
لُپ خودش را بکشد، ...
بزند قد خودش، ...
خودش را ببخشد، ...
با خودش آشتی کند....
آدمیزاد اگر روانشناس خوبی باشد...
چارهای ندارد ...
جز اینکه با خودش آشتی کند ...
-
وقتی رابطه تمام میشود بزرگترین درد آدمی این ست که درگیر میشود
آیا آن طرف هم در تمام این روزها ، ماه ها ، سال ها به آن روزهای خوب فکر میکند ؟
آیا او هم در حجم وسیع خاطرات غرق میشود ؟
آیا او هم آهنگ های همیشگی را گوش می دهد یا نه دیگر طبع ش تغییر کرده ؟
آیا او هم شماره تلفن مرا از حفظ است یا نه ؟
آیا هنوز هم فلان جا که میرود یاد من می افتد؟
آیا او هم بایگانی عکس های قدیمی دارد یا که نه ؟
آیا آیا آیا آیا آیا ...
این سوالات است که مثل خوره روح آدمی را می جود
و بعد آدمی دیگر آدم سابق نمیشود؛ آدم سابق نمیشود .
-
کاش
می توانستم
خانه ای بسازم
درون پیراهن چهار خانه ات!
کاش می توانستم
پیله شوم،
درون آغوشت!
کاش می توانستم
غزلی شوم بر روی لب هایت!
کاش می توانستم
از این همه توانستن
بر می آمدم..
کاش می توانستم!
-
بدترین حس دنیا چیست؟
شاید بگویید تنهایی، دلتنگی و...
اما بدترین حس دنیا دل زدگی ست
دل زدگی از یک خواستن عمیق می آید
کاری را، چیزی را، کسی را با تمام وجود خواستن
دل زدگی یعنی کاری، چیزی، کسی که مدت ها حس خوب برایت داشت دیگر در ذهن و قلبت جایی نداشته باشد
دل زدگی یعنی احساس خستگی شدید
آدمی که دل زده می شود وسط یک جنگ است، یک جنگ نا برابر
یک طرف تمام خاطرات روزهای خواستن جلوی چشمش هست
طرف دیگر حقیقتی که زورش بیشتر از تمام خاطرات و رویاهاست
دل زدگی بدترین حس دنیاست...
فقط تصور کنید کاری، چیزی، کسی که سال ها می خواستی دیگر قلبت را به تپش نیاندازد، دیگر تو را سر ذوق نیاورد
بدترین قسمت دل زدگی این است که نمی خواهی آن حس را دوباره تجربه کنی
اگر آسمان هم به زمین بیاید دیگر نمی خواهی
آدم هایی که دل زده می شوند فهمیده اند می شود عمیق ترین خواستن ها را کنار گذاشت و فراموش کرد اما نَمُرد ...
-
فکر کن یه تیر به پات خورده و وسط یه جنگل تنهایی
وقتی که شب می رسه و داری از سرما تلف میشی
اگه یکی پیدا شه و بخواد بهت پناه بده چیکار می کنی؟ درباره اصول اخلاقیش ازش سوال می پرسی؟
یا به خوشایند بودن رفتارش فکر می کنی؟
نه !
به هیچی فکر نمی کنی ، چیزی هم نمی پرسی ،
فقط می خوای هر جور که شده از اون مخمصه فرار کنی!
پس دیگه به من نگو اون عوضی کی بود که باهاش دوست شدی، نگو اون لیاقت تو رو نداشت، من داشتم از سرما می مردم، می فهمی؟
من تیر خورده بودم
از هرکسی که بگی
اونم نه یکی ، چند تا ...
-
زنی باش که تکیه گاه است
که محکم است
زنی باش که اگر یک روز از غم بارید
فردا زیباترین لباسش را بپوشد
لبخند بزند و ادامه دهد
عاشق باش؛ لطیف باش
اما مطمئن
این ها که می گویند
او را برایِ پولش خواستم
برایِ ماشینِ مدل بالایش
برایِ خانه ی لوکسش
فاتحه ی خوشبختی را باید بخوانند
زن بودن بی نیاز بودن است
زن باید عشق باشد
اطمینان باشد
باید بشود در چشمانِ یک زن نگاه کرد
و تمامِ دل نگرانی ها را به یک باره دور ریخت
باید بشود در آغوشِ یک زن
خستگی ها را فراموش کرد
اینکه گاهی دختر بچه می شود
لوس می شود ناز می کند
اینکه گاهی از مردش می پرسد
دوستم داری ؟
باید از زنانگی اش باشد
زنی باش
که اگر روزی تو را نفهمیدند
سرت را بالا بگیری
محکم لبخند بزنی
و مطمئن باشی
مرد می خواهد تو را فهمیدن .!