-
18
.
.
.
....
.
.
.
.
.
ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﻩ ﺗﻮ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ
ﮐﻪ ﺯﻧﻪ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺩﺭﺑﯿﺎﺭ ﺑﺨﻮﺭﻡ
.
ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﯿﻦ ﺑﻮﺩ ﺑﭽﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺮﻭﻉ
ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ
ﺑﺒﯿﻨﻢ
.
ﯾﻪ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﻫﻪ
ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺏ ﮐﻮﺷﺘﯽ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﺑﭽﺶ
.
ﺑﺎﺯﻡ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺑﻪ
.
.
.
. ﻗﺼﻪ ﺑﺮﺍﺵ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻓﺎﯾﺪﯼ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺷﯿﺮﺵ
ﺩﺍﺩﻥ ﺧﺮﺳﻮﺍﺭﯾﺶ ﺩﺍﺩﻥ ﻣﺎﺭﭘﻠﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﺎﺯﯼ
ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ... ﺑﺎﺯﻡ ﺩﯾﻮﺱ ﻧﺨﻮﺍﺑﯿﺪ
.
.
.
ﺩﯾﮓ ﺍﺧﺮﺳﺮ ﻗﺮﺹ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺩﺍﺩﻥ ﮐﻪ ﺑﭽﻪ ﮔﺮﻓﺖ
ﺧﻭﺍﺑﯿﺪ
.
.
.
ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﻩ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍﺣﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺗﺨﺖ
.
.
ﺯﻧﻪ ﺏ ﻣﺮﺩﻩ ﮔﻔﺖ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭ ﺑﺨﻮﺭﻡ
.
.
.
ﻣﺮﺩ ﻫﻢ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮐﺮﺩ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺖ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺩﻭﺗﺎ ﭼﯿﭙﺲ ﻣﺰﻣﺰ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ
ﺧﻮﺭﺩﻥ.
ﺑﻌﺪﺵ ﺗﺎ ﺻﺐ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ
.
.
.
ﻧﮑﺘﻪ ﯼ ﺍﺧﻼﻗﯽ : ﭼﯿﭙﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﻣﻀﺮ ﺍﺳﺖ
.
.
.
.
ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﺶ ﺩﻧﺒﺎﻝ
ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺧﺎﮎ ﺑﺮ ﺳﺮﯼ ﻫﺴﯽ ﯾﺎ ﺍﻃﻼﻉ ﺑﺪﻡ؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﮐﺠﺎ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯿﺎﯼ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ،
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﺩﯾﮕﻪ
-
-
-
مکالمات من با یه دختر خانوم :
- الو سلام خسته نباشید
+ سلام بفرمایید
- ببخشید از اداره برق مزاحمتون میشم خواستم بگم میخوایم اداره برقو بشوریم لطف کنید یخچالتونو از برق بکشید که نسوزه !
+ الان میخواید بشورید؟...
- آره همین الان ممنون میشم
+ باشه همین الان همه رو از برق میکشیم
- مرسی اگه مشکلی پیش اومد با همین شماره تماس بگیرید
:|||||
-
شکلک مخصوص منو استفاده نکن الدنگ(sm27)(sm27)(sm27)
-
زنی دچار بیماری کلیوی شد, بعد از مدتی بستری از بیمارستان مرخص شد, هنگامی که زنان همسایه و قوم خویش برای عیادتش می امدند در جواب همه انها که بیماری اش را میپرسیدند میگفت ایدز دارد. این امر توجه فرزندانش را به خود جلب کرد تا اینکه بعد از رفتن مهمانها از او پرسیدند مادر جان چرا به انها میگویی ایدز داری در حالی که بیماری ات چیز دیگری ست؟؟ مادر گفت دیر یا زود مرگم فرا میرسد,این را گفتم تا هیچ کدام از این زنها بعد از مرگم نقشه ی ازدواج با پدرتان را نکشد!!!
گویند شیطان در گوشه ی مجلس به خودزنی,گریه و استغفار مشغول شد...
-
زندگي نامه اكثر آدماي بزرگ در ايران:
.
.
.
....
او در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود
-
شب آمده...
دلخوشم از تاریکی که
تصویری از تو را در ذهنم پُر رنگتر می کند...
و مرا
به رویاهای با تو بودن سوق می دهد.....
-
زمان ما اینطور نبود که راحت از وایبر،اینستا،....مچ طرفو بگیریم
زنگ میزدیم 1818شماره طرف میدادیم ببینیم قبض تلفنش چقدر اومده تا آمارشو بگیریم
-
ازخجالتتون درمیام!!!
...پسرجوانی با پوشه ای پراز کاغذوبرگه زیربغل, برای گرفتن وام ناچیز ازدواج ازاین بانک به آن بانک ,از خیابانی فرعی با عجله می گذشت .
هوا سردشده بود دستشویی اش گرفت هرچه چشم چرخاند مسجد , یا توالت عمومی آن دور وبرها ندید. مقابلش یک ساختمان نیمه کاره بود که چند کارگر افغانی مشغول کاربودند.
از یکی از آنها پرسید:" دستشویی کجاست؟" یکی از کارگران افغانی گفت:" دست ششتن داری یا منظورت موال است؟" پسر گفت:" همون موال , موال کجاست ؟"مرد افغانی به طبقه دوم اشاره کرد .ج...وان پله هارادوتا یکی کرده و به دستشویی رفت ....لحظاتی بعد که بیرون آمد جلو چشماش باز شده بود ،راحت و آسوده با طیب خاطر پایین آمد از کارگر تشکرکردوبه رسم احترام چند سوال معمولی از او کرد که این پروژه کی تمام می شود ؟متراژ طبقات چقدر است ؟و غیره ....
پیمانکار که از بالای ساختمان می دید ،دوان دوان خودرا به پایین رسانده و باتشروناسزا به کارگرها گفت که به سر کار خود برگردند.سپس خندان آمد و با جوان سلام وعلیک گرمی کرده وگفت:;" آقا مهندس هرسئوالی دارید از خودم بکنید ."
جوان که از عنوان مهندس خوشش آمده بود برای اینکه از تک و تا نیفتد چند پرسش دیگرازاو کرد ومی خواست که دیگرتمام کند وتابانکها تعطیل نشده اند زودترازاین مهلکه در برود, اما پیمانکار دست برشانه اش گذاشته اوراتا کنار خیابان همراهی کرد و آنجا دستش را درازکرد که خداحافظی کند وجوان دید چیزی دردستش گذاشت ومشتش را بست .
جوان کمی فاصله گرفت ، دستش رابازکرد دید که چند تراول پنجاه تومنی بود جاخورده گفت :"آقا این چیه دیگه؟ اینکارا چیه که می کنید؟"
پیمانکار دوباره دستش رابست وبا چرب زبانی گفت ;"آق مهندس ما مخلص همه مهندس های شهرداری هستیم چوبکاری نفرمایید عجالتابرای گزارش بازدید خدمتتون باشه انشالله پایان کارحسابی ازخجالتتون درمیام...." جوان. دستهایش عرق کرده هاج و واج ازاین دستشویی پربرکت مردد مانده بود و ,پیمانکار همانطور که ردش می کردچاپلوسانه گفت :"برو مهندس جان, برو به امان خدا ....."