درغ گو منو دوست نداری(sm74)نقل قول:
نوشته اصلی توسط tandis_m [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
نمایش نسخه قابل چاپ
درغ گو منو دوست نداری(sm74)نقل قول:
نوشته اصلی توسط tandis_m [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
خاله الکسیس هاشو بدین سمت من(sm59)نقل قول:
نوشته اصلی توسط Rasoulh111 [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
O.oنقل قول:
نوشته اصلی توسط Snow White [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
ماشالله ادبیات
خاله دیگه از مد افتاده الان عمه رو بورسه(sm2)نقل قول:
نوشته اصلی توسط mojtaba00222 [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] د این تلگرام مسخره رو نصب کن دیگه لوس همه توی گروه دوست داریم توی جمعمون باشی (sm19)(sm142)
شما هم همینطور بانو @[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] لطفا... (sm10)(sm172)
ابتدایی یک ناظم داشتیم صبحها دم در مدرسه وایمیساد، هردانش آموزی وارد مدرسه میشد، یک ضربه با شلنگ بهش میزد. بزرگوار معتقد بود پیشگیری بهتره
راست میگه ... جمعشون جمعه فقط شما رو کم دارننقل قول:
نوشته اصلی توسط pirana [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
رفتم مدرسه خواهرزاده ام چقدر ناظمها مهربون شدن. شکل حمیده خیرآبادی مهربونن. زمان ما ناظم ها شکل افسران گشتاپو نازی بودن ما هم شکل یهودیها.
ما هر سال فقط چند ساعت چهره رئوف و مهربان ناظممون رو می دیدیم،اونم وقتی بازرس از اداره میومد. بعد که میرفت دوباره با شیلنگ سمت ما حمله میکرد
تو درز مبل همه چى پيدا ميشد سكه كليد طلا پول. پسر همسايه يه بار خوب گشته بود پدربزرگش رو هم كه فكر ميكردن از خونه فرار كرده پيدا كرده بود