هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آینه صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری ... (sm50)
نمایش نسخه قابل چاپ
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آینه صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری ... (sm50)
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به سرخوشی برآرم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست
این دم که فروبرم برآرم یا نه ... (sm50)
این قافله ی عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد ... (sm50)
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشیده بار تن نتوانم
من بنده ی آن دمم که ساقی گوید
یه جام دگر بگیر و من نتوانم ... (sm50)
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با لاله رخی اگر نشستی خوش باش ... (sm50)
دوش چه خورده ای دلا راست بگو نهان مکن
چون خمشان بی گنه روی در آسمان مکن
باده ی خاص خورده ای نقل خلاص خورده ای
بوی شراب میزند خربزه در دهان مکن ... (sm50)
در حسرت دیدارتم حتی برای یک نفس
ای مادرم با یاد تو من زنده ام در این قفس ... (sm50)
تکه یخی که عاشق ابر عذاب می شود
سر قرار عاشقی همیشه آب می شود
به چشم فرش زیر پا سقف که مبتلا شود
روز وصالشان کسی خانه خراب می شود
کنار قله های غم نخوان برای سنگ ها
کوه که بغض می کند سنگ ، مذاب می شود
باغ پر از گلی که شب به آسمان نظر کند
صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود
چه کرده ای تو با دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که می کنم شعر حساب می شود ... (sm50)
کاظم بهمنی ...
(sm27)
تو ای مادر که یک عمره دلت با غصه دَم سازه
صبوری های تو مادر منو به گریه میندازه
(sm50)
(sm50)