از مزایای موتور سواری اینه که با مدل موی فرق بغل سوار میشی
و با مدله پست فطرتی( مدل جدیده) پیاده میشی!!
آرایشگاهیه واسه خودش...
نمایش نسخه قابل چاپ
از مزایای موتور سواری اینه که با مدل موی فرق بغل سوار میشی
و با مدله پست فطرتی( مدل جدیده) پیاده میشی!!
آرایشگاهیه واسه خودش...
به حرف هیچ کدوم از دانشمندا معتقد نباشم,به اون حرف دکتر حسابی اعتقاد قلبی دارم که میگه یک ساعت بعد از غذا درس نخونین!
یعنی اینقد ایمان دارم بهش که تا 24 ساعت بعدش درس نمی خونم.
رفته بودیم واسه داداشم خواستگاری
دیدیم عروس نشسته خیلی ریلکس با شلوار لی و تیشرت!
مامانم تو گوشم گفت: خوبه والا نه شرمی، نه حیایی، نه …
همینجوری داشت میگفت که عروس با چادر از آشپزخونه چایی به دست اومد سلام کرد!
هیچی دیگه فهمیدیم اون داداش عروس بود
گفتم می دونم خیلی حرف می زنم،اما خواهش می کنم این داستانم رو هم گوش کن
با همون صدای شیوا گفت،مشتاقم بشنوم
گفتم
سه تا پنجره کنار هم بودن که رو به یه کوه باز می شدن،پنجره قرمز،پنجره زرد و پنجره آبی،پنجره ها عاشق اون کوه بودن،اون ها هر روز کوه رو صدا می زدن و واسش آواز می خوندن،کوه هم جواب اون ها رو می داد،پنجره ها سال های زیادی طلوع و غروب خورشید رو پشت کوه می دیدن،شب ها ستاره ها رو می شمردن،زیر بارون خیس می شدن
پنجره ها می دونستن که کوه هیچ وقت نمیره
تا اینکه یه روز روبه روی اون پنجره ها،یه ساختمان بلند می سازن،پنجره ها دیگه نمی تونستن کوه رو ببینن،اون ها کوه رو صدا می زدن، اما دیگه جوابی نمی شنیدن...
پنجره زرد و قرمز کوه رو فراموش کردن ولی پنجره آبی هنوز به یاد کوه بود با اینکه کوه رو نمی دید،همیشه واسش آواز می خوند و صداش می کرد با اینکه جوابی ازش نمی شنید
پنجره زرد و قرمز به پنجره آبی می گفتن حالا دیگه کوه رو از دست دادیم و دیوار بزرگی بین ما و کوه کشیده شده،تو هم باید کوه رو فراموش کنی،چون دیگه هیچ وقت نمی تونی ببینیش،ولی پنجره آبی دست بردار نبود،انقدر آواز خوند و خودش رو بهم کوبید تا اینکه یه روز پنجره آبی رو از اون ساختمان برداشتن و انداختن دور...
پنجره ی آبی بین آهن قراضه ها زندگی می کرد،اما هنوز به یاد کوه بود و اون رو صدا میزد!
یه شب که هوا خیلی سرد بوده،یه کولی توی آهن قراضه ها می آد و واسه خونه اش دنبال یه پنجره می گرده،تا اینکه پنجره آبی رو پیدا می کنه،پنجره آبی رو میندازه پشتش و میره سمت خونه،یه خونه ی خیلی کوچک توی دل کوه!
پنجره آبی کوه رو دید،تو اون سرما خندید و گریه کرد و به کوه گفت:
اینکه نبودی و نمی دیدمت،سخت بود،اما نمی شد فراموشت کنم و دوست نداشته باشم...
کوه خندید و جواب داد:
اینکه نبودی و نمی دیدمت
سخت بود
اما نمی شد فراموشت کنم و
دوست نداشته باشم...
.به شيرين گفتند: از "فرهادت" چه خبر؟؟؟
گفت: هیس!...
من با "خسرو" شمالم..!!!
تقدیم به عشقهای امروزی!!!!
ﻣﺎﻣﺂﻥ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﻮﻫﺎﻣﻮ ﺭﻧﮓ ﮐﻨﻢ؟
ﻣﺎﻣﺎﻥ : ﻧﻪ
ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﺑﺮﻭﻫﺎﻣﻮ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﻡ ؟
ﻣﺎﻣﺂﻥ : ﻧﻪ
ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﯿﺸﻪ ﺳﺎﭘﻮﺭﺕ ﺑﭙﻮﺷﻢ؟
ﻣﺎﻣﺂﻥ : ﻧﻪ
ﻣﺎﻣﺂﻥ ﻣﯿﺸﻪ ﺭﮊ ﺑﺰﻧﻢ؟
ﻣﺎﻣﺂﻥ : ﻧﻪ
ﻣﺎﻣﺂﻥ ﭼﺮﺍ ﻫﺮﭼﯽ ﻣﯿﮕﻢ ﻣﯿﮕﯽ ﻧﻪ؟
ﻣﻦ ۱۸ ﺳﺎﻟﻢ ﺷﺪﻩ
ﻣﺎﻣﺂﻥ : ﺟﻮﺍﺩ ﺧﻔﻪ ﻣﯿﺸﯽ ﯾﺎ ﺑﯿﺎﻡ ﺧﻔﺖ ﮐﻨﻢ؟
خانم ها توجه داشته باشید که...
ازدواج
گذریست از”چی بپوشم؟”
به “چی بپزم؟”
اینترنت ۱ روزه ، ۱۵ مگابایت ، ۵۰۰ تومان
اینو به هر کشوری نشون بدی بهت پناهندگی میدن !
دختر: بابا
بوست کنممممممممممممممممممم؟
بابا: پول ندارما!
عصری مامانت بوسم کرد
طرز صدا کردن زمانی که غذا آماده است :
تخم مرغ :
عزیزم الهی مادر فدات بشه بیا غدا حاضره ...
کوکو :
عزیزم غذا آماده است ...
خورشت :
بیا دیگه غذا یخ کرد ...
مرغ :
ما الان میخوریم جمع میکنیم ها ... اومدی اومدی !!!
کباب :
اصن صدا نمیکنن !!!
بعد میگن هرچی صدا کردیم نیومدی !!!