میگویــنــد : نویسندهها « سیــــــگار » میکشند…!نقاشها « تابــــلـــــو »زندانیها « تنهـایــی »دزدها « ســَــــرک »مریضها « درد »بچهها « قــَد »و من برای کشیدن« نــفــــسهای تـــو » را انتخــاب میکنم …
نمایش نسخه قابل چاپ
میگویــنــد : نویسندهها « سیــــــگار » میکشند…!نقاشها « تابــــلـــــو »زندانیها « تنهـایــی »دزدها « ســَــــرک »مریضها « درد »بچهها « قــَد »و من برای کشیدن« نــفــــسهای تـــو » را انتخــاب میکنم …
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
سر کلاس هنر معلم پرسید کدام خط از همه زیبا تر است .
دانش اموز :اقا خط شو.رتى که از زیر مانتو دیده میشه ...
لاااااااااااامصب كورو شفا ميده
الان انتظار داری اینو بخونیم؟ (sm25)نقل قول:
نوشته اصلی توسط javad [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
درود دوستان (sm111)
صابر اون عزیزت که گفته بودی، به سلامتی مشکلش حل شد؟ (sm127)
بعضی شبا که خوابم نمی بره، یه جوری که مغزم بشنوه می گم:
خوب! برم یه کتابی بیارم بخونم…
هیچی دیگه، اصلا بیهوش می شم!
لیلاعه ؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
..
.
.
.
.
.
.
.
.
.نه بابا جان ا.لکسیسه نقی و پنجعلی در حال س.وپر دیدن
یا منو ببر به خونتون/ یا بیا به خونه ی ما
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
به نظر شما فتانه در این آهنگ فاز دیگه ایی غیر از د.ادن داشته؟! :|
لاین، واتس اپ، تانگو ب.گا رفت
دوستان پستهای آخرتون رو بذارین که روزهای اینده دیگه لاین ***** میشه...
با دستور مقام قضایی لاین، واتسآپ و تانگو ***** میشود
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
داریم میریم به اون سمت که بجرم حمل ا.لت ت.ناسلی دستگیر میشیم خخخخ
(sm2)
(sm93)نقل قول:
نوشته اصلی توسط javad [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
(sm74)
دوستان سلام
یه بار دیگه اعلام شرمندگی می ککنم بخاطر ااینکه تشکر نمیکنم
یه بار بین صفحات دویست تا سیصد بود توضیح دادم با گوشکوبم میام پست میزارم دکمه تشکر که میزنم کلا دیگه هیچ غلطی نمیتونم بکنم هنگ میکنه گوشیم
فقط پستای آخرین صفحه رو میخونم
نتم خیلی افتضاحه به امید روزی ک. منم بتونم تشکر کنم
(sm70)نقل قول:
نوشته اصلی توسط ehsansalehi [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
اینجا هم میفرمایند ، تهراااان که دریاچه نداررره (sm70)نقل قول:
نوشته اصلی توسط mojtaba00222 [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
(sm70)نقل قول:
نوشته اصلی توسط javad [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
فدات دادا ، نه هنوز دادا امیدواریم که حل بشه .... (sm127)نقل قول:
نوشته اصلی توسط Malware [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
دشمنت شرمنده دادا ، به امید اون روز دادا (sm127)نقل قول:
نوشته اصلی توسط Gharibeashena [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
بقیه که نتشون خوبه یاد بگیرن از شما (sm10)
فقط برین ببینین نظرات مردم رو زیر همون پست ، 90 درصد میگن وایبر هم شیلتر کنین ...نقل قول:
نوشته اصلی توسط Malware [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
همه میگن خوب کاری کردین ...
عجب مردمی هستیم ، عجب ...
پوریا حالا تو میگی بجرم حمل آلـــتمون دستگیر نشیم ، والا از این مردم بعید نیست ...
شعری از مجموعه ی "انقراض پلنگ ایرانی با افزایش بی رویه ی تعداد گوسفندان"...
ادیسون بسته شد به صندلی ِ …
بعد لرزید در کشاکش برق
ادیسون مشت زد به چند ستون
طرح ِ تعدیل ِ روزنامه ی «شرق»!
حبس یک بچّه توی انباری
سریال ِ «فرار از زندان»
پاکی میز و شیشه های اتاق
با دو تا روزنامه ی «کیهان»
حلّ یک جدول ِ بدون سؤال
دفن هر فکر، توی عادت بود
غرب ِ هر نقشه برج آزادی
شرق، تیتر ِ یک ِ «رسالت» بود
صفحه های حوادث و ترحیم
شرح دیوانگی من با تو
در دهانم سه نقطه ای غمگین
صفحه ی چند ِ «اطلاعات» و…
تکه های جنازه ام بحث ِ
بین کفتارها و لاشخوران
آخرین راه، آخرین امّید:
«اعتماد»م به گرگ های «جوان»
■
صبح، چسبیده ای به تخت و پتو
دوست داری غم و اتاقت را
با ترافیک و خواب می جنگی
اتوبان «شهید همّت» را
جلویت لوله های ترکیده
راه بندان و بوق در پشتند
«یادگار امام» را بستند
«یادگار امام» را کشتند
پوشش ساعت مچی روی ِ
آخرین خودکشی نافرجام
گم شدی در شلوغی بازار
بعد ِ میدان خسته ی «اعدام»
«اتوبان حکیم» مسدود است
دیگر این راه را ادامه نکن
سکه های بهار آزادی!
طرح تجلیل، از تو و ادیسون
سیم ِ برق ِ کشیده در تاریخ
خواب هایی به وسعت ِ «تهران»
اشتراک «جوادیه»، «تجریش»
سریال ِ جدید ِ «فارسی وان»!!
■
آخرین چارشنبه سوری ما
روزنامه میان آتش بود
با صدای ترقه ها پا شد
شهر تهران میان اینهمه دود
خسته از روزنامه های سیاه
خسته از چرخ، دُور میدان ها
کاشکی واقعا بهاری بود
پشت ِ طولانی ِ زمستان ها…
سید مهدی موسوی
من به دوستى نياز ندارم كه وقتى تغيير مى كنم تغيير كند و وقتى سر تكان مى دهم سر تكان دهد، سايه ام اين كار را بسيار بهتر انجام مى دهد!
- پلوتارك
(sm50) بیت آخر...نقل قول:
نوشته اصلی توسط rebasss [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻬﺎﯼ ﮐﻪ ﺳﺎﮐﻦ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﻫﺴﺖ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩ :
.. ﺍﺯ ﺭﺍﺩﯾﻮ ﺍﻋﻼﻡ ﺷﺪ ﮐﺸﺘﯽ ﺣﻤﻞ ﭘﻨﯿﺮ ﺗﻮﯼ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﺑﺎ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺑﺸﯿﻢ .ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺭﻓﺘﻢ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ 10 ﺑﺴﺘﻪ ﭘﻨﯿﺮ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﮐﻨﻢ ،ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ 2 ﺑﺴﺘﻪ ﭘﻨﯿﺮ ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺘﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ.
ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺧﺒﺮ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻥ ﮐﺸﺘﯽ ﺭﻭ ﺷﻨﯿﺪﯼ؟%)9ifWd class="Apple-converted-space">
ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ .ﺩﻭ ﺑﺴﺘﻪ ﭘﻨﯿﺮ ﺗﻮﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﻧﺸﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﺑﺪﻡ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ. !
ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﺪﻡ..
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻫﺴﺖ ﺑﯿﻦ ﻣﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻬﺎ ﻭ ﺁﻟﻤﺎﻧﯿﻬﺎ.....
در سال 1939 وقتی مسئولين شرکت «گندم کانزاس» متوجه شدند که مادران فقیر با پارچه بسته بندی آنها برای فرزندان خود لباس درست میکنند، شروع به استفاده از پارچه های طرحدار برای بسته بندی کردند تا بچه های فقیر لباسهای زیباتری داشته باشند و در کمال مهربانی کاری کردند که آرم این شرکت با اولین شستشو پاک میشد(انسان بودن و انسان دوستی محصور به هیچ دین و کشوری نیست)
این بود همان قول های کذایی که هاست عوض بشود درست خواهد شد نه؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط rebasss [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻬﺎﯼ ﮐﻪ ﺳﺎﮐﻦ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﻫﺴﺖ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩ :
.. ﺍﺯ ﺭﺍﺩﯾﻮ ﺍﻋﻼﻡ ﺷﺪ ﮐﺸﺘﯽ ﺣﻤﻞ ﭘﻨﯿﺮ ﺗﻮﯼ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﺑﺎ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺑﺸﯿﻢ .ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺭﻓﺘﻢ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ 10 ﺑﺴﺘﻪ ﭘﻨﯿﺮ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﮐﻨﻢ ،ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ 2 ﺑﺴﺘﻪ ﭘﻨﯿﺮ ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺘﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ.
ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺧﺒﺮ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻥ ﮐﺸﺘﯽ ﺭﻭ ﺷﻨﯿﺪﯼ؟
ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ .ﺩﻭ ﺑﺴﺘﻪ ﭘﻨﯿﺮ ﺗﻮﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﻧﺸﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﺑﺪﻡ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ. !
ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﺪﻡ..
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻫﺴﺖ ﺑﯿﻦ ﻣﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻬﺎ ﻭ ﺁﻟﻤﺎﻧﯿﻬﺎ.....
در سال 1939 وقتی مسئولين شرکت «گندم کانزاس» متوجه شدند که مادران فقیر با پارچه بسته بندی آنها برای فرزندان خود لباس درست میکنند، شروع به استفاده از پارچه های طرحدار برای بسته بندی کردند تا بچه های فقیر لباسهای زیباتری داشته باشند و در کمال مهربانی کاری کردند که آرم این شرکت با اولین شستشو پاک میشد(انسان بودن و انسان دوستی محصور به هیچ دین و کشوری نیست)
انسانم آرزوست (sm50)
پدری دستش را بر شانه پسر گذاشت و گفت: منو بزن.
پسر با مشت زد زیر چشم باباش..
پدر گفت:
مادرجـــ.نده
چیکار میکنی؟؟من پدرتم..
پسر گفت: شما هر کی میخوای باش، اگر دست پدرم روی شونم باشه میتونم همه رو بزنم.
پدر احساس خوشحالی کرد و دسش رو برداشت بعد به پسر گفت:پسر منو بزن
پسر باز هم با مشت زد تو صورت پدر، پدر گفت :خب لاشـــی باز چرا زدی
پسر گفت تو پدرمی هر چی ب من بگی احترامت واجبه، باید انجامش بدم
پدر گفت: پس دوس دخترتو بده من بکنم
پسر با مشت زد تو صورت پدرش
پدر گفت:ااااااخ بی بته، سر راهی باز چرا زدی
پسر گفت:
کـــ.س نگو مادر کـــسه
احترامم حدی داره
من که گفتم دلتُ خوش نکننقل قول:
نوشته اصلی توسط rebasss [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
علی دایی زیر دوش حمام درحال خوندن شعرهای مختلف
.
سعید آسایش:
بازم شلاله همه لو دیوونه کلده مامانش موهاشو علوسکی شونه کلده
.
.
باران:
بیااااااا دولی کنیم از هممممم
.
.
شادمهر عقیلی:
دلگیل لولای توام منو دوباله خواب کن...
.
.ارمین:
صدامو دالی؟
میگما شما هم وقتی فیلم ساعت زمان برناردو میدیدفکرای خاک بر سری میمود به ذهنتون؟؟؟؟
تقلب(sm120)نقل قول:
نوشته اصلی توسط Gharibeashena [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
حالا میفهمم بازیهای کودکی بی حکمت نبودند....زووووو : تمرین روزهای نفس گیرالاکلنگ : دیدن بالا و پایین دنیاسرسره : به سختی بالا آمدن و راحت پایین رفتنگل یاپوچ : دقت در انتخابچرخ و فلک : به یاد داشتن چرخش روزگار...دکتر بازی! تو حکمت این یکی موندم
(sm88) در تمــــــــــام عمرم تنها برنامه کودکی که دوست داشتم واسم واقعی میشد همینه بارها هم حرفش شده به دوستام گفتم...نقل قول:
نوشته اصلی توسط Gharibeashena [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
ولی نه بخاطر مسائل خاک بر سری (sm70)
دقیقا... یه قسمت بود میرفت پای دیوار نقشه رو میدید میومد پاسخ میداد (sm120)نقل قول:
نوشته اصلی توسط mojtaba00222 [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
من فقط کلیت داستانشو یادمه ، تو موضوع قسمتاشم یادته؟ (sm70)نقل قول:
نوشته اصلی توسط pirana [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
چیز تو مغزت (sm70)
به مامانم میگم شام چی داریم??میگه پرچم ایران......
تازه فهمیدم. منظورش پنیرو خیارو گوجه بوده.....
.
.
.
.
.
.
.
.
خلاقیت به این میگن!!!یه همچین خانواده ای هستیم ما......
به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روانپزشک پرسیدم شما چطور میفهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟؟
.
.
.
.
.
روانپزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب میکنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار میگذاریم و از او میخواهیم که وان را خالى کند.
من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگتر است.
روانپزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر میدارد. شما میخواهید تختتان کنار پنجره باشد؟
نمیخواد تظاهر کنین که شما به فکر سطل نیوفتادین ... شما دوست دارین تختتون کجا باشه ؟؟؟؟ :-)))
متنی زیبا از مریم جنتی روانشناس:
اگر بچهای تکلیف نمینویسد، گیر ندهید، خودش میداند و معلمش. اگر بچهای از خوابِ نازِ صبح بیدار نمیشود، خودش میداند و ناظمش. اگر درس نخواند، خودش میداند و کارنامهاش. به پدر و مادرش مربوط نیست.
به پدر و مادرش این مربوط است که با هم در خانه دعوا نکنند، تفریحات خارج از سن و سال بچه ایجاد نکنند، وسط هفته تا دیروقت مهمانی نباشند، بچهشان را کتابفروشی و موزه و پارک ببرند، در خانه میوه داشته باشند، با بچهشان بازی کنند، شبها موقع شام همه دور سفرهی غذا گفتگو کنند، با پوست میوه شکلهای عجیب و غریب درست کنند، هر از گاهی با معلمِ بچه دیدار کنند، به بچه یاد دهند توی اتاقش گلدان داشته باشد و هر روز از آن مراقبت کند، برایش اسباببازیهایی بخرند که دستِ بچه ورزیده شود، خودشان هم – بلا نسبت! – یک وقتهایی کتاب بخوانند. با بچه شوخی کنند. هی نگویند: «پول نداریم.»، سر بچه منت نگذارند که برایت فلان و بهمان کردهایم، حواسشان باشد دوستهای خوب دور و بر بچه باشد... همین!
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است...
زمستان - حضرت اخوان ثالث
رفتــَــم شیرینی فُروشـــی یارو جَعبه شیرینی رو 300 تا گِره زد بهش گُفتم داداش اگه میخـــــــوای خیالِت راحَت شه روش بِنویس هَرکــــــی
در جعبه رو باز کُنه کُـــ.سکِشه ... :| :| :|
آره 2 3تا قسمتاشم یادم مونده (sm59)نقل قول:
نوشته اصلی توسط rebasss [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
مغزت تو چیز (sm70)
"هنوز بارونو دوست داری"
یه ساله رفتی و اسمت هنوز مونده تو این گوشی
میدونم قهوهتو مثل قدیما تلخ مینوشی
میدونم شبها توی تختت کتابِ شعر میخونی
کنارِ پنجره شادی با یه سیگار پنهونی
هنوزم وقتی میخندی رو گونهت چال میافته
هنوزم چشم به راهِ یه سواره زیبای خفته
هنوزم عینهو فیلما، یه عشق آتشین میخوای
هنوزم روحِ «هـامـونو» تو جسم «جیمزدین» میخوای.
میدونم وقتی که بارون
تو شب میباره بیداری!
همون آهنگو گوش میدی،
هنوز بارونو دوست داری!
یه ساله رفتی و عطرت هنوز مونده توی شالم
بازم ردت رو میگیرن همه تو فنجونِ فالم
تو وقتی شعر میخونی منو یادت میاد اصلن؟
تو یادت موندن اون روزا که دیگه برنمیگردن؟
همون روزا که از فیلم و شراب و شعر پر بودن
یه کاناپه، دو تا گیلاس، تو و دیوونهگیِ من.
بدون حالا بدون تو یکی دلتنگه این گوشه،
هنوزم قهوهشو تنها به عشقت تلخ مینوشه
میدونم وقتی که بارون
تو شب میباره بیداری!
بازم «قمیشی» گوش میدی،
هنوز بارونو دوست داری!
// یغما گلرویی
نوه : بابابزرگ، شما و ننه جون هنوزم با همسکـــ.سدارین؟بابابزرگ: آره نوه گلم، البته دیگه فقط دهنی!نوه: دهنی چه جوریه؟
بابابزرگ: من بهش میگم شب میکنمت، اونم میگه: آخ جون!