من شاید یک روزی بروم
یک جایی خوب استراحت کنم
اصلا چرا شاید...
قطعا می روم!
اما به همه تان بگویم
چیزی که مرا وادار به رفتن کرد
حرف هایی بود
که هرگز گفته نشد.
نمایش نسخه قابل چاپ
من شاید یک روزی بروم
یک جایی خوب استراحت کنم
اصلا چرا شاید...
قطعا می روم!
اما به همه تان بگویم
چیزی که مرا وادار به رفتن کرد
حرف هایی بود
که هرگز گفته نشد.
زمستان
خیلی وقت است اینجاست!
در خاطراتم
در هوای دلگیر خانه
لا به لای سفیدی موهایم
و قلبت
زمستان
مدت ها پیش آمده...!
آدمیست دیگر ،
گاهی ساعتها خود را نگاه کرده و
اشک میریزد ... (sm50)(sm172)
در گلستانه چه بوی علفی می آمد ... (sm74)(sm27)
(sm127)(sm127)(sm127)(sm127)(sm127)نقل قول:
نوشته اصلی توسط Sahand.M [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در نیست
راه نیست
شب نیست
ماه نیست
نه روز و
نه آفتاب،
ما
بیرونِ زمان
ایستادهایم
با دشنهی تلخی
در گُردههایِمان.
هیچکس
با هیچکس
سخن نمیگوید
که خاموشی
به هزار زبان
در سخن است.
در مردگانِ خویش
نظر میبندیم
با طرحِ خندهیی،
و نوبتِ خود را انتظار میکشیم
بیهیچ
خندهیی!
(sm50)
گفتی زسرت فکر مرا بیرون کن !
جانا ،
سرم از فکر تو خالی ست،
دلم را چه کنم؟
(sm50)
ینه آکشام اولدو...(sm50)
سرم را می زنم از بی کسی گاهی به درگاهی (sm1) .... (sm50)