هی زندگی را آب دادی زرد تر شد
آتش کشیدی سینه را دل ،سرد تر شد
هی قد کشیدی زیر بار مشکلاتت
تو زندگی را ساختی ، او مرد تر شد
سیلی به سیلی صورتت را سرخ کردی
تو درد پشت درد و او بی درد تر شد
هر شب نشستی پا به پای انتظارش
اما نگاه خیره اش شب گرد تر شد
هی درد ،هی اندوه ،هی تردید و هی اشک
هی زن شدی هی این جهان نامرد تر شد
گفتم دلت با این غزل آرام گیرد ...
اما یقینا سینه ات پردرد تر شد ... (sm50)
بیتا امیری نژاد ...