-
من باید دلیلِ همه خندیدنات باشم،
من باید اونی باشم که همه دوستت دارماتو میشنوه، من باید اونی باشم که برای زودتر رسیدن بهش و زودتر بغل گرفتنش پا تند میکنی اونی که گوشیش پر از عکسای بهم ریخته و شلختته،
من باید اونی باشم که تو حرفاتو بهش با آهنگ میزنی، ببین من باید اونی باشم که تو برای دیدنش عجول ترین آدم رو زمینی، اونی که شب قبل از دیدنش از استرس تا دم دمای صبح خوابت نمیبره، من باید اونی باشم که تو برای داشتنش حاضر شدی خیلی چیزارو نداشته باشی.
میدونی من دوست دارم مخاطب تمام حسای خوب و کارای عاشقانت فقط خودم باشم اونی که روی پاهاش بلند میشه تا قدش برسه به بوسیدن صورتت، اونی که شب تولدت راس دوازده به دنیا اومدنتو به تو و خودش تبریک میگه
من دوست دارم اونی باشم که حتی تو حال بدمم دلم رضا نباشه به حالِ بدت که تب داره و میدونه تبش با بودنت میاد پایین و باز دلش نمیاد خودش خوب شه به قیمت مریض شدن تو، ببین من دلم میخواد منِ تو باشم تو چی دلت مالِ من بودنو نمیخواد؟ اصلا بگو ببینم دلت میاد مالِ من نباشی؟ ما مالِ هم که باشیم خیلی خوشگل تریما!
-
-
باران که شدى، مپرس اين خانه کيست
سقف حرم و مسجد و ميخانه يکيست
باران که شدى، پياله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست
باران! تو که از پيش خدا مى آیی
توضيح بده عاقل و فرزانه يکيست...
بر درگه او چونکه بيفتند به خاک
شير و شتر و پلنگ و پروانه يکيست
با سوره ى دل، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعره ى مستانه يکيست
اين بى خردان، خويش، خدا مى دانند
اينجا سند و قصه و افسانه يکيست
از قدرت حق، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه يکيست
گر درک کنى خودت خدا را بينى
درکش نکنى، کعبه و بتخانه يکيست.
مولانا
-
صدای عشق، تنها در دل هوشیار میپیچد
بیا میخانه، آنجا هم صدای یار میپیچد
مخور صائب فریب زهد از عمامه ی زاهد
که در گنبد زبی مغزی صدا بسیار میپیچد
صائب تبریزی
-
ﺧﺪﺍ ﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺯ ﺭﻭي ﻛﺎﺭ آﺩﻣﻬﺎ!
ﭼﻪ ﺷﺎﺩﻳﻬﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﻫﻢ...
ﭼﻪ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﺳﻮﺍ...
ﻳﻜﻲ ﺧﻨﺪﺩ ﺯ آﺑﺎﺩﻱ...
ﻳﻜﻲ ﮔﺮﻳﺪ ﺯ ﺑﺮﺑﺎﺩﻱ...
ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﺷﺎﺩﻱ...
ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻛﻨﺪ ﻏﻮﻏﺎ...
ﭼﻪ ﻛﺎﺫﺏ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺻﺎﺩﻕ...
ﭼﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻛﺎﺫﺏ...
ﭼﻪ ﻋﺎﺑﺪ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻓﺎﺳﻖ...
ﭼﻪ ﻓﺎﺳﻖ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﺎﺑﺪ...
ﭼﻪ ﺯﺷﺘﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﻧﮕﻴﻦ...
ﭼﻪ ﺗﻠﺨﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺷﻴﺮﻳﻦ...
ﭼﻪ ﺑﺎﻻﻫﺎ ﺭﻭﺩ پايين...
ﻋﺠﺐ ﺻﺒﺮﻱ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﻧﻤﻴﺪﺍﺭﺩ!!
سهراب سپهري
-
یکی تو ۲۳ سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو ۱۰ سال بعد به دنیا میاره،
اون یکی ۲۹ سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو سال بعدش به دنیا میاره
یکی ۲۵ سالگی فارغ التحصیل میشه ولی ۵ سال بعدش کار پیدا میکنه،
اون یکی ۲۹ سالگی مدرکشو میگیره و بلافاصله کار مورد علاقه شو پیدا میکنه
یکی ۳۰ سالگی رئیس شرکت میشه و در ۴۰ سالگی فوت میکنه،
اون یکی ۴۵ سالگی رئیس شرکت میشه و تا ۹۰ سالگی عمر میکنه
تو نه از بقیه جلوتری نه عقب تر. تو توی زمان خودت زندگی میکنی پس آرام باش، از زندگی لذت ببر و خودت را با دیگری مقایسه نکن.
-
کاش ملک بودی؛
تاشش دانگ تو را به نام خودم سند میزدم ...!
مونا واعظی
-
دردت بکشم،
بیا که درمان منی...
خاقانی
-
من نکنم نظر به کس
جز رخ دلربای تو...
حضرت مولانا
-
چه کسی خواهد دید
مردنم را بي تو ؟
بي تو مردم ، مردم
گاه مي انديشم
خبر مرگ مرا با تو چه كس مي گويد ؟
آن زمان كه خبر مرگ مرا
از كسي مي شنوي ، روي تو را
كاشكي مي ديدم
شانه بالازدنت را
بي قيد
و تكان دادن دستت كه
مهم نيست زياد
و تكان دادن سر را كه
عجيب !عاقبت مرد ؟
افسوس
كاشكي مي ديدم
من به خود مي گويم:
چه كسي باور كرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاكستر كرد ؟