[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
۱۹ دی ماه، زادروزِ "ایرج جنتی عطایی"
شاعر، ترانهسرا، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر
.
.
.
نمایش نسخه قابل چاپ
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
۱۹ دی ماه، زادروزِ "ایرج جنتی عطایی"
شاعر، ترانهسرا، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر
.
.
.
.
.
.
به مناسبتِ ۷۲ اُمین زادروزِ ایرج جنتی عطایی
ایرج جنتیعطایی در ۱۹ دیماه ۱۳۲۵ در شهر هنرمند پرور مشهد متولد شد.
پدر او اصالتی تبریزی داشت اما بزرگ شده مشهد بود.
مادر او از اهالی عشقآباد ترکمنستان شوروی بود که به دنبال حکومت استالین ناچار به مهاجرت به مشهد شد.
او به علت شغل پدر در نیروی هوایی چند سالی را در زادگاهش مشهد و چند سالی را در دزفول گذراند اما بخش تعیینکنندهای از دوران
کودکی و جوانیاش در تهران گذشت.
او فارغالتحصیل رشته تئاتر از مدرسه هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران و دانشآموخته جامعهشناسی هنر از کالج چلسی است.
ترانهسُرایی را در نوجوانی (اوایل دهه چهل خورشیدی) آغاز کرد. برای ترانههای اولیهاش، "میلاد کیایی" آهنگسازی میکرد که روزهای
سهشنبه از یک برنامه آماتوری رادیو ایران پخش میشد.
اولین کاری که به طور رسمی از او پخش شد ترانهای بود به اسم "شِکوِه" که بر روی ملودیای از "سلیمان اکبری" نوشته بود و روز جمعهای از
برنامه ی "شما و رادیو" پخش شد. بعدتر به صورت تیمی، کار با یکی از درخشانترین آهنگسازان موسیقی پاپ ایران، "پرویز مقصدی" را آغاز
کرد.
در این دوران ترانههای بسیاری را بر مبنی ملودیهای "مقصدی" آفرید.
ترانه ی "گلسرخ" که "ویگن"اجرایش کرد، یکی از مشهورترین ترانههای این دوران است.
بعدها به استودیو "طنین" پیوست و ترانههایش در کنار ترانههایی از "اردلان سرفراز"، "شهیار قنبری"، "زویا زاکاریان"، "فرهاد شیبانی" و
"منصور تهرانی" با آهنگسازی آهنگسازانی همچون "واروژان"، "بابک بیات" و "حسن شماعیزاده" و صداهایی چون "داریوش" و "گوگوش" و
"ابی" موسیقی پاپ و موج نو ترانه ایران را در دهه پنجاه خورشیدی (هفتاد میلادی) به اوجی درخشان رساند. او به همراه دوست و بچهمحل
دوران نوجوانیاش، "بابک بیات" با احساسی که از رویداد سیاهکل گرفت در سال ۱۳۵۲، ترانه ی "جنگل" را با صدای "داریوش اقبالی" منتشر
کرد. این ترانه در کنار ترانههای "بنبست" و "خونه"، به دستگیری او و "داریوش" در سال ۱۳۵۳ منتهی شد.
همچنین در سال ۱۳۵۱، به خاطر ارزشهای هنری و اجتماعی ترانههایش، برنده جایزه "فروغ" شد اما این جایزه را در آستانه برگزاری دیگر بار
آن ـ به عنوان اعتراض به شیوه حاکم بر گزینش نامزدهای جایزه ـ پس داد.
او، به دنبال چاپ اشعارش در مجله "خوشه" و سایر مجلات ادبی دهه چهل، به دعوت "احمد شاملو" در پنجمین شب (۲۸ شهریور ۱۳۴۷) از
شب های شعر خوشه به شعرخوانی پرداخت.
از او یک مجموعه شعر پیش از انقلاب و یک مجموعه در تبعید منتشر شده است.
و آنگاه آه ای فرشته ـ تهران، انتشارات بامداد، ۱۳۵۰.
آواز در زنجیر ـ لندن، انتشارات شما، ۱۹۸۵.
سرانجام در آذرماه ۱۳۵۷، مجبور به ترک میهن شد و از آن پس در تبعیدی طولانی زیسته است. در تبعید هم پس از چند سالی وقفه، پیگیرانه
به آفرینش ترانه پرداخته و ترانههای درخشان بسیاری به کارنامه هنری خود افزوده است.
ترانههای او را (قریب به ۳۰۰ ترانه) پیش و پس از انقلاب، بهترینهای موسیقی پاپ ایران اجراء کردهاند.
او همواره به ترانهسُرایان پیش از خود نگاهی مهربان و حرفهای دارد. از "ناصر رستگارنژاد"، "پرویز وکیلی"، "نوذر پرنگ"، "هوشنگ شهابی" و
بخصوص "تورج نگهبان: ـ که در استودیو طنین به او راه و میدان عمل داد ـ با احترام یاد میکند.
از او در زمینه ترانه کتابهای زیر منتشر شده:
زمزمههای یک شب ۳۰ ساله -گزینه ترانه سانفرانسیسکو، انتشارات نکیسا، ۱۹۹۶ برلین، انتشارات گردون، ۱۳۸۴.
مرا به خانهام ببر ـ به کوشش یغما گلروئی، تهران، انتشارات دارینوش، ۱۳۸۴.
سلام کن به عشق، به انسان ـ ترانههای سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۸، تورنتو، انتشارات سرای بامداد، ۲۰۱۸ (۱۳۹۷)
او همچنین گزیدهای از ترانههایش را بر روی موسیقی (تنظیم) آندرانیک دکلمه کرده که توسط کمپانی کلتکس در سال ۲۰۰۱ بصورت لوح
فشرده منتشر شده است.
.
.
.
(sm127)
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
۲۲ دی ماه، زادروز آرش سزاوار است.
ترانه سرا، آهنگساز، عکاس و خبرنگار مطبوعات. امّا همگان او را با ردای شاعری اَش می شناسیم.
او در مشهدِ خراسان به دنیا آمد و هم اکنون در تهران سکونت دارد.
آرش سزاوار از معدود ترانه سرایانی است که کار ملودی سازی را نیز انجام می داد.
از دیگر آثار پیش از انقلاب آرش سزاوار می توان به ترانه های "کی صدا کرد منو" ، "سکه ماه" و "حسود" (مرجان) ، "نفس
های تو" ( مرتضی) ، "اومدی" ( شهره) ، "عروس نقره پوش" ( رامش) ، "نمیاد" و "گل هزارپر" (گوگوش) ، "پیام"، "دوپرنده"،
"بوسه"، "مرا باور کن" (نلی) ، "اسیر" (ابی) ، "زندون دل" و "غم تنهایی" (فریدون فروغی) ، "حسود" (داریوش) اشاره کرد.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
"حسین محب اهری" خالق نقشهای آقای معلم در «مبصر چهارساله کلاس»،
هپلی در «محله بهداشت»، رییس بزرگ در «چاق و لاغر» و دهها نقش به یادماندنی
دیگر که بخش بزرگی از خاطرات شیرین دهه ۶۰ را در اذهانمان رقم زده بود، در جدال با سرطان درگذشت.
حسین محب اهری عزیز که در فیلمها و سریالهای بسیاری بازی کرده بود،
شب گذشته ما را با خاطرات شیرینمان از سالها هنرنمایی اش در تلویزیون و بخصوص در برنامه های کودک،
تنها گذاشت و رخت از جهان برکشید و رفت.
«یادش گرامی»
.
.
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
۲۹ دی ماه مصادف است با هفتاد و پنجمین سالگرد تولد فرهاد مهراد؛
مردی که در تمام درازای عمر خود، همان "مرد تنها"یی باقی ماند که توصیفش کرده بود.
تک ترانههای او و صدایش اما همچنان در ذهنها مانده است.
.
.
.
.
.
.
به بهانه ی زادروزِ فرهاد (بخش اول)
"فرهاد مهراد" در ۲۹ دی ماه سال ۱۳۲۲ در تهران متولّد شد. پدرش کاردار وزارت خارجهٔ دولت شاهنشاهی ایران در کشورهای عربی بود.
او که کوچکترین عضو خانواده بود، خصوصیّات رفتاری اش به گونهای با همسالانش متفاوت بود که از دید دوستان و آشنایان و خانواده به مقلّد بزرگسالان
تشبیه میشد. سه ساله بود که گرایش ویژهاش به موسیقی باعث شگفت اطرافیان شد، بهطوریکه از او دیده میشد ساعتها در پشت اتاق برادرش
مشغول گوش دادن به تمرینات ویلن او و دوستانش شود، که به گفتهٔ خود او: «با وجود اینکه نمیدانست این صداها چیست امّا گوش او از همان کودکی با
موسیقی آشنا میشد.» بعد از اینکه علاقه او به موسیقی توسط دوست برادرش مورد توجّه قرار میگیرد، آن فرد خانوادهاش را ترغیب به فراهم نمودن
سازی برای او میکند. به هر ترتیب یک ویلن سل برای او تهیه شده و سرآغازی برای یادگیری دانش موسیقی اش میشود. امّا مدّت زمان یادگیری بیشتر
از سه جلسه دوام نمیآورد و ویلنسل میشکند؛ که خودش بعدها دربارهٔ آن حادثه این چنین میگوید: «به هر حال سازی تهیه میشود و سپس توسط
همانهایی که تهیه شده بود شکسته میشود، که در آن لحظه ساز صد تکه و روح من نیز به همراه آن هزار تکه میشود و به گونهای میتوان گفت که
علاقه من به موسیقی هرز رفت، زیرا باعث شد که موسیقی را به صورت دِیمی و از راه گوش فرا بگیرم.» پس از آن واقعه باز هم تنها دلخوشی او گوش
سپردن به همان تمرینات موسیقی برادر بزرگ و داشتن ساز هم تبدیل به یکی از محالات میشود. در دوران مدرسه پی به علاقه و تواناییاش به رشته
زبان و ادبیات فارسی میبرد و در کنار موسیقی تبدیل به دیگر دغدغه اش میشود و او را مایل به ادامه تحصیل در رشته ادبیات میکند؛ ولی با مخالفت
عموی بزرگ که در غیاب پدر سرپرستی خانواده را برعهده داشت روبرو شده و مجبور به ادامه تحصیل دررشتهٔ طبیعی میشود؛ نتیجهٔ علاقهمند نبودن به
این رشته و دروس آن دلیلی بر ترک تحصیل او در کلاس یازدهم میشود.
بعد از ترک تحصیل به دنبال علاقهٔ دوران کودکی، یعنی نوازندگی و کار موسیقی رفته و به دلیل اجازه نداشتن ساز از سوی پدر خانواده، برای یادگیری
نواختن به خانهٔ دوستان و همسایگان ارمنی خود میرود تا بتواند از سازهایی که در منزل آنها بود استفاده کند. زیرا به گفته خود او: «ارمنیها در آن دوران
نسبت به خانوادههای دیگر آزاد تر بوده و انواع موسیقیهای جهان را گوش میدادند و همچنین سازهایی نیز در منزل خود داشتند.» به این ترتیب به صورت
خودآموز نوازندگی گیتار و پیانو را یاد میگیرد و چندی بعد توسط همان هم محلیهای ارمنی، گروه چهار بچه جن (به انگلیسی: The four imps) را تشکیل
میدهد و در آن گروه به کار نوازندگی و اجرای برنامه در کلابهای گوناگون مشغول میشود. چندی بعد این گروه برای اجرای برنامهای که توسط مدیریت
هتل خورشید که برای کارکنان باشگاه شرکت نفت ترتیب داده شده بود راهی اهواز میشود. در اجرای شب اوّل برنامه، رهبر ارکستر به علّت عدم حضور
خواننده گروه از او میخواهد که علاوه بر نوازندگی به عنوان خواننده نیز گروه را همراهی کند و او نیز با یکبار دوره کردن متن ترانه و آهنگ، برنامه را به روی
صحنه میبرد. (او در اَدا کردن درست واژگان و عبارات حساس بود و همچنین اطلاعات جامعی در رابطه با موسیقی جهان داشت. همین امر باعث میشد
که وقتی ترانهای را به زبانی دیگر و از آهنگهای انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی و…، به آواز درآورد کمتر کسی باور کند که او به زبان دیگری تکلّم دارد)
چنین وسواسی برای گروهی که به زبانهای ارمنی و انگلیسی برنامه اجرا میکردند مفید واقع شده و برای اجرای خوبشان مورد استقبال قرار میگیرند و
مدّت اجرای برنامه نیز برای چند شب متوالی تمدید میشود. همچنین به گفته منوچهر اسلامی، نوازنده ترومپت و عضو سابق گروه بلک کتس: «فرهاد
چون از کودکی به منزل دوستان ارمنی خود برای بهرهگیری از سازهای آنان به صورت پنهانی درآمد و شد بود کاملاً به زبان ارمنی نیز تسلّط داشت.»
مدّتی بعد او از آن گروه جدا شده و به صورت مستقل فعالیّتهایش را در زمینه موسیقی آغاز میکند و در اوّلین قدم در سال ۱۳۴۲ به برنامهای تلویزیونی،
تحت عنوان (واریته استودیو ب) میرود و در آنجا نیز آهنگهای غیر فارسی را اجرا کرده و طرفدارانی مییابد.
.
.
.
.
.
.
به بهانه ی زادروزِ فرهاد (بخش دوم)
فرهاد مهراد بعد از دیده شدن در برنامه ی تلویزیونی "واریته استودیو ب" و مورد توجّه قرار گرفتن توسط مخاطبین، چندی بعد از او برای اجرای برنامه در
کنسرت بزرگی به مناسبت سالروز محمدرضاشاه پهلوی که توسط مدیریت (مجله اطلاعات جوانان) در استادیوم امجدیه صورت گرفته بود دعوت میشود و
در آن کنسرت نیز چند ترانه غیر فارسی را با گیتار مینوازد و میخواند و مورد استقبال مردم و تماشاچیان قرار میگیرد. از قضا در این کنسرت ویدا قهرمانی
هنرپیشه سینما که به همراه همسرش مالک کافه کوچینی بودند نیز حضور داشت و به دلیل اجرای زیبایش او را به گروه بلک کتس که هر شب در کوچینی
برنامه داشتند معرفی میکند. از سال ۱۳۴۵ همکاری او با بلک کتس آغاز میشود و در آنجا به دلیل اجراهای انگلیسیاش که به گفته دوستان و
مخاطبانش از اجرای اصل آهنگ نیز بهتر بود، به گونهای که آمریکاییهای مقیم ایران به رزرو صندلیهای جلو برای نزدیک بودن به او سر و دست
میشکستند به «فرهاد بلک کتس» معروف شده و حتّی توسط نشریات آن زمان و افرادی که از مخاطبان او در کوچینی بودند، لقب «ری چارلز ایران» را نیز
میگیرد. او در این گروه به خواندن آوازهایی از گروههای معروف موسیقی آن زمان از جمله: بیتلها،انیمالز، بی جیز، فورتاپس و خوانندگان سرشناسی
مانند:الویس پریسلی، ری چارلز، تام جونز، نینا سیمون، فرانک سیناترا، بن ئی. کینگ و بسیاری دیگر میپردازد. منوچهر اسلامی عضو سابق و نوازنده
ترومپت در گروه بلک کتس از او به عنوان پایه اصلی این گروه یاد میکند و میگوید: «او با آنکه نت نمیدانست و موسیقی را از راه گوش و به صورت
تجربی آموخته بود نیاز چندانی به تمرین نداشت و با یکبار زمزمه کردن ترانههای انگلیسی صدا و سازش را با اعضای گروه هماهنگ میکرد و در واقع به
احترام سایر اعضا به جلسات تمرین میآمد.» همچنین ابی دیگر خواننده پاپ که در آن زمان هنوز فعالیّت حرفهای خود را به صورت جدی آغاز نکرده بود به
مدّت دو سال با گروه بلک کتس همکاری کرد که همیشه از این دو سال و در کنار فرهاد مهراد بودن به نیکی یاد میکند و آن دو سال را به عنوان یک دوره
آموزشی قلمداد کرده و میگوید: «هر آنچه که در آواز خواندن یادگرفتهام مدیون فرهاد هستم.»همچنین از سوی مردم بر دیگر خواننده پاپ فریدون فروغی
نیز در اوایل فعالیّت هنری اش به دلیل تأثیرپذیری از فرهاد مهراد خرده گرفته میشد.
در همین زمان، یعنی در اوج فعالیّت بلک کتس بود که استاد علی کسمایی مدیر دوبلاژ، ملقّب به پدر دوبله ایران به دنبال صدایی برای ترانه (With a little
bit luck)(به فارسی: با یه کمی شانس) برای فیلم انگلیسی بانوی زیبای من میباشد و با توجه به معروف شدن فرهاد مهراد در کلاب کوچینی و معرفی
اش از سوی تورج نگهبان او را به عنوان صدای دوبلهکننده این ترانه انتخاب میکند؛ و در واقع این ترانه اولین ترانهای است که او آن را به زبان فارسی
میخواند. چندی بعد او از بلک کتس جدا شده و برای دیدار خواهرش به انگلستان میرود. امّا سفری که قرار بود دو ماهه باشد بیش از یک سال به طول
میانجامد. در این سفر برای کسب درآمد مدّتی را به اجرای برنامه در کلابهای لندن میپردازد که یکی از تهیهکنندگان مطرح انگلیسی با شنیدن آواز او
انتشار آلبومی را به زبان انگلیسی به او پیشنهاد میکند، ولی به دلیل بیماری و مشکلات شخصی انتشار آلبوم در حد حرف باقی میماند. پس از
بازگشت به ایران اوّلین اجرای موسیقی خود را در هتل ریمبو در خیابان ایرانشهر تهران اجرا میکند و سپس برای مدّت کوتاهی به اجرای برنامه در کافه
کوچینی ادامه میدهد.
.
.
.
.
.
.
به بهانه ی زادروز فرهاد (بخش سوم)
فرهاد مهراد در سال ۱۳۴۸ توسط اسفندیار منفردزاده که در آن زمان به دنبال صدای جدیدی برای ترانهٔ «مرد تنها» (با آهنگی از خودش و شعری از شهیار
قنبری) برای فیلم رضا موتوری(به کارگردانی مسعود کیمیایی) بود انتخاب میشود و پیشگام از خوانندگان دیگر، سرآغازی برای اجرای ترانهای نوین با
مضمونی اجتماعی در اوّلین موسیقی متن فیلم میشود. در ابتدا او به دلیل آنکه از اوّلین اجرای فارسی خود در فیلم (بانوی زیبای من) رضایتمند نبود شرط
میکند در صورتی که بعد از اجرا از نتیجه کار راضی نباشد منفردزاده آهنگ را پاک کرده و منتشر نسازد. امّا بعد از اتمام کار از نتیجه بدست آمده ابراز
رضایت میکند و این ترانه در سال ۱۳۴۹ همزمان با اکران فیلم به شکل صفحهٔ موسیقی منتشر شده و تبدیل به پرفروش ترینها میشود. زیرا
به گفته خود او: «تنها مایل به اجرای ترانههایی بود که بتواند آنها را حس کند و زبان حال او باشد یا اینکه دارای پیام و بیانگر معضلی از اجتماع باشد.»
بعد از این ترانه در سال ۱۳۵۰ ترانهٔ «جمعه» (کار منفردزاده و قنبری) را برای فیلم خداحافظ رفیق (به کارگردانی امیر نادری) میخواند و باز هم مورد توجّه
قرار گرفته و به عنوان صدای اعتراض شناخته میشود. بعد از آن یعنی در همان سال، ترانه آیینهها (کار شماعی زاده و اردلان سرفراز) را باز هم با متن
ترانهای متفاوت با ترانههای آن دوران اجرا میکند و دارای سبک خاصی در موسیقی با مُهر و امضای کاری خود شده و همچنین باعث ترغیب خوانندگان
دیگر به اجرای ترانههای اینچنینی میشود. بعد از اجرای موفقیتآمیز این آهنگ و استقبال مردم از این نوع موسیقی پاپ با ترانهای متفاوت، دلیلی بر
همکاری دوباره این گروه سه نفره متشکل از خواننده و ترانهسرا و آهنگساز میشود تا آهنگ دیگری نزدیک به مضمون ترانه آیینهها بنام مرداب برای او
ساخته و با صدای او تمرین شود. خسرو لاوی مسئول انتشار کارهای قبل از انقلاب این هنرمند در مستند (جمعههای فرهاد) در این رابطه میگوید: «این
آهنگ در ابتدا برای صدای فرهاد ساخته و تمرین شده بود و در آخرین اجرای تمرینی این کار نیز خود من حضور داشتم و شاهد تمرین این آهنگ توسط
فرهاد بودم و باید بگویم هنگامی که فرهاد پشت پیانو مینشیند و شروع به نواختن این آهنگ و خواندن آن میکند از زیبایی آن اثر مو بر تنم سیخ میشود
و میگویم که این کار میتواند یکی از بهترین کارهای فرهاد شود که متأسفانه بعد از این اجرا به دلایلی که هیچگاه مشخص نشد آهنگساز کار، خود
تصمیم به اجرای ترانه را میگیرد و اجرا با صدای فرهاد منتفی میشود.» منوچهر اسلامی میگوید: «افراد دور و بر فرهاد آدمهای خیرخواهی نبودند، البته
به جز سرپرست گروهی که فرهاد کارش را با او در کوچینی آغاز کرده بود، چون او استعداد و توانایی فرهاد را کاملاً میشناخت. فرهاد هم از لحاظ روحی
بسیار آسیبپذیر بود و نمیتوانست خیلی چیزها را تحمّل کند.» پس از آن و در سال ۱۳۵۱ ترانهٔ «خسته» کاری از (تورج نگهبان و محمد اوشال) را برای
فیلم زنجیری به آواز درآورد و در سالهای بعد نیز ترانههای اسیر شب، شبانه ۱ و ۲، هفته خاکستری، گنجشکک اشی مشی، سقف، آوار، کودکانه،
وحدت و نجواها را تا قبل از انقلاب سال ۵۷ به اجرا درمیآورد. همچنین به دلیل گزیده کار بودنش، آثار او در یک دوره فعّال نه ساله، یعنی از اجرای اوّلین
آهنگ (مرد تنها) در سال ۱۳۴۹ تا آخرین اجرایش تا انقلاب یعنی (نجواها) در سال ۱۳۵۸ مجموعه آثار او تنها به چهارده کار میرسد، زیرا او کاری را که از
لحاظ محتوایی مناسب نمیدانست اجرا نمیکرد و اعتقادی نیز به همیشه در صحنه بودن یک هنرمند تحت هرگونه شرایطی و با ارائه دادن هر نوع کاری
نداشت و علّت اینکه با شمار زیادی از افراد سرشناس آن دوران در زمینه شعر و موسیقی کار کرد امّا در مجموع نوعی وحدت و یکپارچگی در محتوای آثارش
دیده میشود نیز به همین دلیل میباشد. او همچنین در اواخر دهه ۱۳۵۰ با پوران گلفام ازدواج میکند که تا پایان عمر نیز با او زندگی کرد. تا سال ۱۳۵۷ و
انقلاب ایران کنسرتهایی را در داخل و خارج از کشور برگزار کرد و یک روز بعد از انقلاب در ایران، یعنی در روز ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ سیاوش کسرایی ترانهٔ وحدت
را به اسفندیار منفردزاده میسپارد و در همان روز صدای فرهاد در ستایش آزادی و آزادگی در تلویزیون ملّی طنین انداز میشود که در واقع اوّلین خوانندهای
بود که صدایش بعد از انقلاب نیز شنیده میشد. امّا پس از انقلاب مدّتها از کار منع گردید.
.
.
.
.
.
.
به بهانه ی زادروز فرهاد (بخش چهارم)
فرهاد پس از انقلاب تا سال ۱۳۷۲ از ادامه کار منع شد. تا سرانجام در سال ۱۳۷۳ آلبوم "خواب در بیداری" از او منتشر شد که چند ترانهٔ فارسی و چند
ترانهٔ انگلیسی را به همراه داشت. در این آلبوم او تنها با نواختن یک آلت موسیقی، یعنی پیانویی که خود آن را مینواخت آهنگسازی ترانههای فارسی و
انگلیسی اش را برعهده گرفته بود که برای اوّلین بار چنین شیوهای که آهنگ یک اثر موسیقی با سادهترین شکل خود، یعنی نواختن تنها یک ساز مانند
پیانو یا گیتار به اجرا درآید توسط او صورت گرفت که در اجراهای کنسرتی اش نیز پایدار ماند. در سال ۱۳۷۴ نیز اوّلین کنسرت بعد از انقلاب خود را در کلن
آلمان اجرا کرد که اوّلین کنسرت پاپی که بعد از انقلاب مجوز اجراء در خارج از کشور را گرفت محسوب میشد. در سال ۱۳۷۶ آلبوم "وحدت" او نیز توسط
فردی ناشناس منتشر شد که شامل ترانههای دههٔ ۱۳۵۰ او بود.
همچنین در سال ۱۳۷۷ نیز توانست در هتل شرق تهران کنسرتی را اجرا کند و آلبوم برف را نیز منتشر کرد.
پس از انتشار آخرین آلبومش بنام «برف»، درصدد تهیه آلبومی به نام «آمین» بود که ترانههایی از کشورها و زبانهای مختلف را در بر میگرفت. امّا از سال
۱۳۷۸ بیماری اش شدّت گرفت. او به بیماری هپاتیت سی مبتلا بود و در نتیجهٔ عوارض کبدی ناشی از آن در خرداد ۱۳۸۱ برای درمان به لیل فرانسه رفت و
در ۹ شهریور همان سال پس از مدّتی اغما در بیمارستان، ساعت ۱ صبح روز شنبه در سن ۵۹ سالگی درگذشت و در ۱۳ شهریور در گورستان تیه (قطعه
۱۱۰، ردیف ۷، سنگ ۲۳) در پاریس دفن شد.
پس از درگذشتش مجموعه آثار و فیلمهای مستندی چون «آمین»، «برف» و «جمعههای فرهاد» از او منتشر شد.
در سال ۱۳۹۱ به کوشش همسر این هنرمند، موزهای از وسایل شخصی او تحت عنوان «خانهٔ فرهاد» در موزه سینما واقع در تهران، خیابان ولیعصر (پهلوی
سابق) باغ فردوس دایر گردید تا میزبان دوستداران این هنرمند باشد. خانهای که در سالن سه به این هنرمند اختصاص داده شده است و گوشه دنجی
است که در آن صدایش رساتر از هرجای دیگری به گوش میرسد و در این گوشه دنج، بخشی از آثار به جامانده از او، از جمله: عبای شکلاتی، شال گردن
سیاه که آن را در بسیاری از اجراهایش بر گردن داشت، بخشی از کتابخانه شخصی اش به چشم میخورد. همچنین عینک، ساعت، پیانو، گیتار و دست
نوشتههایی با خطی خوش و همچنین قرآن شخصی اش بخش دیگری از آثار موجود در این موزه است که در این خانه به نمایش گذاشته شده است.
پشت این خانه، حیاط قدیمی و زیبایی با کاشی و حوض آبی ساخته شده که صدای این هنرمند را با موسیقی آب میآمیزد و گلهای شمعدانی و
یاسهای سفید که فضا را پر کرده است. همسر این آوازخوان دربارهٔ به یادگار گذاشتن خانهٔ فرهاد در موزهٔ سینما میگوید: «اینجا خانه واقعی فرهاد است.
اینجا فرهاد را احساس میکنم و امیدوارم روزی چه باشم و چه نباشم اینجا خانهٔ فرهاد باقی بماند و دوستدارانش به اینجا بیایند و خاطراتشان را تجدید
کنند.» همچنین باید خاطر نشان کرد که طراحی و اجرای خانهٔ فرهاد را بهروز غریب پورکارگردان تئاتر و سینما انجام داده است.
بعد از درگذشت این هنرمند تعدادی از آثار او در سالهای اخیر توسط صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش شد که با واکنش همسر وی و با شکایت به
شعبه ۸۰ دادگاه عمومی حقوقی مجتمع قضایی صدر تهران در حکمی از ادامهٔ پخش آهنگها توسط صدا و سیما جلوگیری شد. دلیل نیز مبنی بر این بود
که صدا و سیما از آثار این هنرمند استفاده ابزاری میکند و وزارت ارشادی که تا دیروز به سختی مجوز آثار این هنرمند را صادر میکرد، امروز و در نبود او
اجازه نشر آثار این هنرمند را بر روی کلیپهای انتخاباتی و تیتراژ برخی برنامههای تلویزیونی و اعیاد و مراسمهای گوناگون و همچنین کلیپهایی که از
لحاظ محتوا هیچگونه ارتباطی با مضمون آثار این هنرمند ندارند استفاده میکند. به عنوان مثال ترانه گنجشکک اشی مشی که مفهومی اعتراضی انتقادی
دارد را بر روی کلیپی که در آن بازیهای کودکی به تصویر کشیده شده است استفاده گردیده که همسر این هنرمند در این رابطه میگوید: «فرهاد برای
همه کارهایش یک نظم و انضباط خاصی داشت و دوست نداشت که هر کس آن طور که دلش میخواهد از آثار او استفاده یا به تعبیری سوءاستفاده کند.»
.
.
.
.
.
.
(تحلیلی بر شیوه خوانش فرهاد)
باید سالها بگذرد تا بتوان به تعریف درستی از سبک خوانندگی او دست پیدا کرد. او به جز سلیقه خوب در انتخاب اشعار، بسیار درست و قابل تأمل در
انتخاب موسیقی مناسب که حال و هوای صدای خودش را هم داشته باشد تبحر داشت و از نظر دکلماسیون نیز هر واژه از شعرش و هر مصرعی را که
میخواند کاملاً با مفهوم بیان میکرد به شکلی که معنای تلفیقی آن به گونهای دیگر میشد. اجراهای او را باید چندین بار شنید تا به جذابیتهای صدا و
نوع خواندنش دست یافت، همچنین باید توانایی اش در اجراهای کنسرتی را نیز مدنظر قرار داد که در آنها همزمان پیانو هم مینواخت. نظیر این کار را
میتوان در اجرای خواننده دیگری مثل "التون جان" دید.
او در خواندن ترانههای خارجی نیز بسیار با فکر عمل میکرد و هر چه را که میخواست اجرا کند بنا به سلیقه خود از نظر آهنگسازی، ملودی و شیوه
خواندن تغییر میداد و در واقع سلیقه خود را در کار اعمال میکرد که آن کار بهتر از آن چیزی که بود صورت بگیرد. او ترانههای بسیاری را به صورت بازخوانی
و به زبانهای مختلف خوانده است و همچنین ترانههایی هم به زبان فارسی دارد. در هر حال چه زمانی که به زبانهای دیگر اعم از انگلیسی، فرانسوی،
ایتالیایی، ارمنی و… میخواند و چه زمانی که به زبان فارسی میخواند، شیوه برخورد خاص خود را با کلمات داشت.
در گفتگویی اینچنین عنوان میکند که: «من همیشه در وهله اوّل اصرار دارم آهنگی را که به زبان دیگری است، اول ترجمه اش را بدانم و در صورتی که
بعضی از کلمات برایم ناآشنا باشند با مراجعه به فرهنگ لغات معنای آنها را متوجّه شوم و دوم اینکه خیلی حساس هستم به زمانی که ترانهای را به
فارسی که زبان مادری ام است میخوانم، به گونهای که دوست دارم مخاطب من تنها با یکبار گوش کردن ترانه آن را متوجّه شده و بتواند بفهمد که چه
میگویم.»
بنابراین یکی از شیوههای مهم ترانه خوانی وی در آثار فارسی و غیر فارسی اش نحوه صحیح اَدای کلمات میباشد، بهطوریکه او کلمات متن شعر را از
موسیقی اش جدا میکند و کلمات در ترانههایش محترمانه از حنجره اش بر گوش شنونده مینشیند و آنها را نمیفشارد و برای همنشین کردن با آهنگ
هم آنها را نمیکشد.
"فرنگیس حبیبی" در این رابطه میگوید: «به جرأت میتوان گفت که در ترانههای وی هیچ کلمه شکسته، شُل، خمیده، پا در هوا و خمار شنیده نمیشود.
هیچ واژهای نیست که از سر بوالهوسی و عشوه در ترانه بلغزد و بچرخد و محو شود. به نظرم میآید که او یار کلمات است، از بس که آنها را میفهمد و
عزیز و محترمشان میدارد.»
البته به نظر میرسد که اینجا باید به نکته دیگری نیز اشاره کرد و آن هم شیوه غربی ترانه خوانی است. در ترانه خوانی راک، شعر نیست که وجود دارد
بلکه کلمه است که جریان مییابد. شاید بخشی از تأکید او در شیوه خواندنش ناشی از تجربهاش در راک و آموزههایی است که در خواندن ترانههای
خارجی از نوع راک و بعد هم پاپ غربی بدست آوردهاست. او از معدود خوانندگانی است که بار عاطفی واژه موجود در شعر را با شیوه خوانش خود به معنا
تبدیل میکند و به آنها جان میبخشد. به گونهای که وقتی کلمه «رنج» را میخواند، رنج میکشیم، وقتی میگوید «زمستون» سرمای آن را احساس
میکنیم، وقتی از «جغد شوم» حرف میزند شوم بودن را میفهمیم یا هنگامی که به تمسخر در «عصر چهارشنبه من، عصر خوشبختی ما» قبل از «عصر
خوشبختی ما»، «هه» میکند به باطل بودن و مورد تمسخر بودن این عبارت پی میبریم و نمونه همین «هه» را بار دیگر در قبل از عبارت «ساده دل بودم
که میپنداشتم دستان نااهل تو باید مثل هر عاشق رها باشد» به وضوح احساسش میکنیم و معنایش را هم میفهمیم زیرا او اجازه نمیدهد شنونده به
کلمات بی اعتنا باشد. نمونه این نکته را در پایان ترانهٔ کوچ بنفشهها نیز میبینیم، با شعری از شفیعی کدکنی و آهنگی از خودش. عبارتی که نه یکبار و نه
دو بار بلکه شاید بیشتر از هفت بار تکرار میشود و هر بار محکم تر از بار پیش، گویی که هرگز خیال محو شدن ندارد و بر آن تأکید شدهاست «ای کاش
آدمی وطنش را همچون بنفشهها میشد ببرد با خود هر کجا که خواست» او یک خواننده مؤلف که میتوانست همراه با خواندن نیز بنوازد بود و
میدانست معنای کلماتی را که به آواز درمیآورد چیست و نوازندگی همزمانش نیز او را در این زمینه یاری میکرد. این را از امتداد مفاهیم در آواها و
ترانههایش میتوان فهمید که مدام هم در سالهای واپسین عمرش به صیقل زدن و کامل کردن آن مشغول بود. او میدانست چه میخواند، چه میکند و
در کجا زندگی میکند.
.
.
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
به یادِ "او" که دیگر تکرار نخواهد شد!
ماندنی بود و هست و خواهد بود.
سی اَمِ دی ماه؛ مُصادف است با بیست و نهمین سالروزِ درگذشتِ بانو هایده
یادَش گرامی
.
.
.
به مناسبتِ ۲۹ اُمین سالروزِ درگذشتِ هایده
"هایده" با نام اصلی "معصومه ددهبالا" در تهران متولد شد. پدر وی "محمد ددهبالا" و مادرش "زینت بلغاری" بودند. هایده در ابتدا به واسطهٔ
صدای توانمند، اپرایی و آلتو اش و سپس با پالودن صدایش به واسطهٔ دقت بیشتر، غزلسرایی و تنوع برجسته شد.
صدای "هایده" به لحاظ زیباشناختی با صدای آوازخوان دیگر موسیقی ایرانی، "دلکش"، که از وی قدیمیتر بود مقایسه میشد. در کنار توانایی
صوتی درخور توجه، محبوبیت "هایده" در میان شنوندگان ایرانی، در درجهٔ اول بهدلیل تسلط وی بر اصول بنیاد موسیقی، صدای زایا، مجموعهای
از آهنگهای ایرانی و اجرای ردیفهای آواز بودهاست. این اجراها جایگاه وی را در فهرست آوازخوانهای برجستهٔ موسیقی ایرانی در سدهٔ
بیستم میلادی تثبیت کرد.
خواهر کوچکتر او، "مهستی" نیز از حدود سه سال، پیش از "هایده" خوانندگی را آغاز کرد. پیش از آنکه "هایده" به جرگهٔ آوازخوانهای
مشهور بپیوندد، خواهر جوانترِ او — که با نام هنری "مهستی" مشهور بود — جایگاهی در میان خوانندگان حرفهای بهدست آورده بود.
"هایده" نزد استادان موسیقی ایرانی شاگردی کرد؛ وی آموزش را با "علی تجویدی"، مربی آواز، استاد ویلن و آهنگساز شروع کرد، "تجویدی"
کسی بود که با "دلکش" نیز همکاری داشت. البته "هایده" پیش از آنکه "تجویدی" صدای وی را در اجرایی عمومی بشنود، تبحری در موسیقی
یافته بود. "تجویدی" پس از شنیدن صدای "هایده" بیدرنگ رجیستریهای نادر در عمق صدای آلتوی هایده را تشخیص داد. این رجیستریها رنج
میانهٔ بسیط (پردامنه) صدای "هایده" را آشکار ساخت و "تجویدی" آموزش و یاری در آموختن مجموعهٔ موسیقی آوازی ایرانی را به "هایده" ارائه
کرد. در آغاز صدای بسیط (پردامنه) و خوشمیزان "هایده"، آمیزهای از نقدهای قوی و توجه مردمی را به دست آورد.
"هایده"، آنگونه که خود به کرات در چندین مصاحبه متذکر شدهاست، تحت تأثیر صدای پر قدرت و شیوهٔ آوازخوانی "دلکش"، خوانندهٔ صاحب
سبک و بلندآوازهٔ آن دوران، روی به عالم موسیقی آورد.
وی در سال ۱۳۴۷، فعالیت حرفهای خود را با خواندن ترانه «آزاده» که اثر استادش "علی تجویدی" بر روی آخرین سروده "رهی معیری" بود آغاز
کرد. اجرای ترانه «آزاده» با ارکستر بزرگ گلها در رادیو تهران آغاز کار هایده بود.
وی پس از اجرای چندین اثر دیگر از "تجویدی" و دیگر آهنگسازان بنام، از جمله "همایون خرم"، در برنامه گلها، از نخستین سالهای دهه
۱۳۵۰ به خواندن ترانههای پاپ علاقهمند شد که بیشتر از ساختههای او از "فریدون خشنود"، "جهانبخش پازوکی"، "محمد حیدری" و
"انوشیروان روحانی" بودند.
به مانند "دلکش"، "هایده" نیز با تسلط فنی موسیقایی و با شور و انرژی میخواند. وضعیت حنجرهٔ وی این امکان را به "هایده" میداد تا
پیوستاری از ویبراتوهای دلپذیر و نغمهسراییهای آوازی، که از ملزومات آوازخوانی بود، به خواندن بپردازد. او به راحتی میتوانست صدای بم
آلتوی خود را به پایین، فولر و دارکر کنترآلتو تغییر دهد. آمیزهٔ توانایی حنجرهٔ قوی با آموختهروشهای آوازخوانی، به وی صدای نادر آلتو-کنترآلتو
داده بود که وی را قادر ساخته بود که آواز را پرطنین، و بافتارمند اجرا کند. علاوه بر اینها، شَم زیرکانهٔ وی در زمانبندی موسیقایی، جریان
ریتمیک آواز ترانه، جملهبندی مؤثر موسیقایی و اجرای شاعرانه، وی را قادر به بروز و بیان مؤثر آنچه میخواند میکرد.
هایده در شهریور ۱۳۵۷، چند ماه پیش از پیروزی انقلاب، ایران را به مقصد بریتانیا ترک کرد. او تا پایان عمر از این رویداد به عنوان تلخترین خاطره
زندگی خود یاد میکرد.
سرانجام هایده در روز ۲۰ ژانویه ۱۹۹۰ میلادی (برابر با ۳۰ دی ماه ۱۳۶۸) فردای اجرای کنسرت در باشگاه کازابلانکا در حومه سان
فرانسیسکو، کالیفرنیا، بر اثر سکته قلبی درگذشت. او مبتلا به فشار خون بالا و دیابت بود.
"هایده" در گورستان وستوود در لس آنجلس با حضور هزاران نفر از ایرانیان مقیم آمریکا به خاک سپرده شد.
هما سرشار (روزنامهنگار)، ویگن (خواننده) و حسن شهباز(مترجم و سردبیر فصلنامه رهاورد) از جمله سخنرانان در مراسم بودند. در تهران نیز
علیرغم محدودیتهای بسیار، گروهی از مردم در مسجدالجواد یاد او را گرامی داشتند.
یاد و نامش گرامی
.
.
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
چهارمِ بهمن ماه، سومین سالگردِ درگذشتِ بانو فروزان
یادش گرامی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
دهمِ بهمن ماه، زادروزِ "مرد حنجره طلایی" موسیقی ایران،
استاد علی اکبر گلپایگانی گرامی باد.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
یازدهمِ بهمن ماه مُصادف است با زادروزِ ویگن داوودی از بنیانگذاران
"استودیو پاپ" و از صدابرداران پيشكسوت موسیقی پاپ دهه پنجاه ايران.
.
.
.
استاد ویگن داوودی اولين دستگاه ضبط موسيقی "مولتی تراک" با ۸ كانال ورودی آنالوگ و تجهیزاتی مانند آكوستیک مدرن، سيستم اكوی "ای ام
تی" (EMT) و "لیمیتر كمپرسور" (Limiter Compressor) كه پیشرفته ترین تجهیزات ضبط صدا در زمان خود بودند را از كشور سوئيس خريداری و
وارد ايران کردند. در واقع ورود اين تجهيزات را می توان آغاز تحولی جدی در صنعت ضبط موسيقی پاپ ايران قلمداد كرد. به اين ترتيب ضبط حرفه
ای موسيقی در استوديو پاپ با صدابرداری استاد ويگن داوودی آغاز گرديد. بسیاری از آهنگ های خوانندگان محبوب قدیمی مانند داریوش، ستار،
گوگوش، فرهاد، لیلا فروهر، مارتیک، ابی و دیگران توسط استاد ویگن داودی ضبط و صدابرداری شده است.
ضمناً استاد از دوستان نزدیک زنده یاد واروژان بوده و کارهای بزرگی را در کنار او خلق کردند.
با آرزوی سلامتی و بهروزی برای ایشان
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
سیزدهم بهمن ماه، دوازدهمین سالروزِ درگذشتِ پرویز یاحقی
یادش گرامی باد
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
پانزدهم بهمن ماه زادروزِ بانو پوران با نام اصلی «فرحدخت عباسی طاقانی»
پوران با نام «بانوی ناشناس» و سپس «بانو شاپوری» (نام خانوادگی همسر اولش) و بعد از آن با نام مستعار «پوران» پا در وادی هنر گذاشت.
او در دهه ۱۳۳۰ یکی از نامیترین آوازخوانان ایران بود و برای یک دهه کامل و شاید هم بیشتر، یکی از بیرقیبترین آوازخوانان ایران به شیوه
خود بود و توانست شهرت خود را تا اواسط دهه ۵۰ همچنان حفظ کند.
پوران بعد از انقلاب ۱۳۵۸ به همراه فرزندانش به آمریکارفت. در اوایل سالهای دهه ۶۰ به بیماری سرطان مبتلا شد. و سرانجام هنگامی که
بیماری به اوج خود رسیده بود، در سال ۱۳۶۹ برای دیدن نوهاش به ایران آمد که نهایتاً در تهران درگذشت و در امامزاده طاهر (کرج) به خاک
سپرده شد.
یاد و نامَش گرامی
.
.
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
پانزدهمِ بهمن ماه، زادروزِ "محمد علی فردین". جاودانه بازیگرِ محبوبِ سینمایِ ایران.
"فردین" به حقیقت که سلطانِ قلب های تک تکِ مردمانِ روزگارَش بود. کمتر کسی ست که
با نقش هایِ ماندگارِ او خاطره بازی نکرده باشد. فردین از معدود بازیگران تاریخ سینمای ایران است
که میتوان به او لقب سوپراستار داد. "فردین" تنها بازیگر نبود،
او بزرگ و محبوب و مردمی بود. و اکنون چه خوش در آرامگاه مردمان سرزمینش آرمیده است.
.
.
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
به قول اردلان سرفراز؛ تصویرِ روشنِ عشق، در قابِ روزگاری!
پانزدهمِ بهمن ماه؛ زادروزِ داریوش اقبالی
این روز را به ایشان و تمامِ عاشقانِ صدایِ او تبریک می گویم.
.
.
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
امروز میلاد "تورج شعبانخانی"، یکی از بزرگترین آهنگسازان موزیک پاپ دهه ی پنجاه ایران است.
این روز را به ایشان و تمام علاقه مندان موسیقی تبریک می گوئیم.
.
.
.
به مناسبتِ زادروزِ تورج شعبانخانی
"تورج شعبانخانی" یک دهه درخشان، دو دهه سکوت و دو دهه ساخت آثاری نه چندان مطرح و متوسط را در کارنامه دارد. تورج مانند بسیاری
از موزیسین های موسیقی پاپ پیش از انقلاب کار خود را با گروههای بیت- راک ایرانی در اواخر دهه ۱۳۴۰ شروع کرد. در ۱۹ سالگی با "
فریدون فروغی" آشنا شد و به پیشنهاد " خسرو هریتاش" دو ترانه " آدمک" و " پروانه من" را برای فیلم " آدمک" هریتاش برای صدای فروغی
آهنگسازی کرد. پس از خدمت سربازی به هتل " کازبا" شیراز و در آنجا برنامه های موفقی را با گروهش اجرا کرد. در اوایل دهه ی پنجاه یکی
از زیباترین ملودی های خود را در ارتباط با " زن سرخپوش میدان فردوسی" تهران نوشت و به رغم تمایل " گوگوش" ، از آنجا که این زن صدای
گرفته ای داشت، ترانه را برای اجراء به "فرشته" سپرد که به زعم او صدایی شبیه آن زن داشت.
در سال ۱۳۵۱ به پیشنهاد دختر خاله اش (سیمین غانم) دوره سولفژ را نزد "مرتضی حنانه" آموخت و کار آهنگسازی و خوانندگی را پس از
پایان این دوره ها (۱۳۵۳) با جدیت بیشتری پی گرفت.
در همین سال دو ملودی درخشان او موجب اوج گرفتن دو خواننده تازه کار در موسیقی پاپ ایران شد: "نازی ناز کن" (ابی) و "همسفر"
(ستار). تورج با فراگیری آموزه های استادش -حنانه- این قابلیت را داشت که ملودی هایش را متناسب با صدای هر خواننده بنویسید. برای
نمونه ملودی اول بیشتر به فضای موسیقی غرب نزدیک است (متناسب با شیوه خوانندگی و صدای ابی) و ملودی دوم لحنی ایرانی دارد
(متناسب با لحن و تحریرهای ایرانی ستار).
تا انقلاب ۵۷ تورج جدا از ترانه هایی که گهگاه خودش می خواند (فال، فاصله، گوهر یکدانه، پرستوهای عاشق و ...) ترانه هایی برای دیگر
خوانندگان هم می ساخت که اکثر آنها ترانه هایی موفق و متفاوت بودند. او با خوانندگان مختلفی مانند "رامش" ، "ابی" ، "ستار" ، "اکی
بنایی" ، "سیمین غانم" ، "لیلا فروهر" ، "نلی" ، "مرجان" ، "حمیرا" ، "سعید مهدوی" ، "مازیار" و ... همکاری کرد.
ملودی های تورج امضاء او را دارند به ویژه آنکه درک حسی متناسب او و "اریک" (تنظیم کننده) ملودی هاش موجب شد تا ترانه های تورج از
جایگاه ویژه ای در موزیک پاپ ایران برخوردار باشند. " اریک" نیز متناسب با لحن ملودی های " تورج" از تنظیم های غربی ایرانی استفاده می
کرد.
.
.
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
۱۷ اُمِ بهمن ماه، زادروزِ شهرام شب پره
او وارد 71 سالگی می شود.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
یادواره ای از بانو شهلا ریاحی در زادروزَش... با قابِ عکسی بر دست،
به یادِ دورانِ خوشی که روشنی را برایَش مُتصور بود.
هنرمندی که این روزها با فراموشی، دسته و پنجه نرم می کند!
باید گفت: چه بهتر!، شاید این روزها ارزشِ به خاطر سپردن را ندارد!
.
.
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
۱۸ اُمِ بهمن ماه؛ زادروزِ هنرمند برجسته سینما تاتر و تلویزیون
سوسن تسلیمی
.
.
.
"سوسن تسلیمی" (زاده ۱۸ بهمن ۱۳۲۸، رشت) بازیگر و کارگردان ایرانی تئاتر و سینما است. "تسلیمی" ماندگارترین بازیهایش را در چهار فیلم "بهرام
بیضایی" یعنی: «چریکه تارا»، «مرگ یزدگرد»، «باشو غریبه کوچک»، و «شاید وقتی دیگر» ارائه کردهاست و از مکرّرترین بازیگران "بیضایی" بهشمار میرود.
خانم "تسلیمی" هم اکنون در سوئد اقامت دارد و در کارگردانی و بازیگری تئاتر و سینما فعالیت میکند.
او در سال ۲۰۰۲ جایزه شخصیت ممتاز فرهنگی و هنری کشور سوئد را گرفت.
"سوسن تسلیمی" یکی از برترین بازیگران زن تاریخ سینمای ایران و اولین زن صاحب سبک بازیگری در ایران محسوب میشود.
کتابی با عنوان «اسطوره مهر» دربارهٔ زندگی و آثار او به کوشش "بی تا ملکوتی" به چاپ رسیده و همچنین کتاب گفت و گویی با او دربارهٔ زندگی و آثارش
تحت عنوان «سوسن تسلیمی در گفت و گویی بلند با محمد عبدی تارا» در لندن به چاپ رسیدهاست.
.
.
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
بدون بهانه یادی از قیصر سینمای ایران
این عکس آخرین پرتره از بهروز وثوقی در ایران است.
عکاسَش هم کسی نیست جز "سعید نوشین فر"، از بزرگترین عکاسان پرتره در ایران.
جالب اینجاست که عکس پاسپورت خروجی او از کشور هم با همین تصویر پروفایلی بوده است.
.
.
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
۲۱ اُمِ بهمن ماه؛ زادروزِ "وفا"، خوانندهٔ محبوب و دوست داشتنی دههٔ پنجاه ایران.
با آرزوی سلامتی و بهروزی برای ایشان.
.
.
.
" عباس وفایی" با نام هنری " وفا" (متولد ۲۱ بهمن ۱۳۲۹ در تهران)
" عباس وفایی" در خانواده ای اهل هنر به دنیا آمد. دو برادر بزرگترش (جمال و کمال) پیش از او خواننده شدند و او نیز به پشتیبانی آنها وارد جرگه
خوانندگی شد. دو برادر بزرگتر او در کلاسهای " مهرتاش" در جامعه " باربد" لاله زار شرکت داشتند و او را نیز به آن کلاسها بردند تا از تعلیمات آوازی "
مهرتاش" بهره برد. کلاسهایی که " شجریان" نیز در آنها شرکت داشت. با این حال او مسیر موسیقی پاپ را انتخاب کرد و در مسابقات آواز دبیرستانهای
ایران در اواخر دهه ۱۳۴۰ رتبه اول را کسب کرد. دوره ای که " محمد نوری" از داوران اصلی آن بود.
" بابک بیات" معرف او به دنیای ترانه بود. در سال ۱۳۵۱ " بیات" که هم محلی خانواده " وفایی" بود او را به " سعید طبیبیان" - مدیر کمپانی تولید صفحه
کاسپین که دفتر آن در خیابان وصال شیرازی بود- معرفی کرد. " بیات" خواننده جوان دیگری را نیز در آن روزها مد نظر داشت: " ستار".
در نهایت قرار شد تا " ستار" با " بابک بیات" آغاز کند و " عباس وفایی" با " جهانبخش پازوکی" و این سرآغاز همکاری طولانی مدت او با " پازوکی" بود. هم
چنین به پیشنهاد " پازوکی" او نام هنری اش را به " وفا" تغییر داد تا از زیر سایه برادران بزرگترش خارج شود.
" وفا" در آن سالها صفحه های متعددی را با آهنگسازی " جهانبخش پازوکی" منتشر کرد از جمله: " دنیا دنیا" ، " شرم" ، " زنده ها" و " خونسرد". هم
چنین اجراهای زنده بسیاری را به سرپرستی " صادق نوجوکی" - که هنوز آهنگسازی نمی کرد- در کاباره ها انجام داد و پس از مدتی " نوجوکی" را به "
ناصر چشم آذر" معرفی کرد تا نخستین تجربه آهنگسازی " نوجوکی" به نام " معجزه" در سال ۱۳۵۳ با صدای " وفا" منتشر شود.
" وفا" در سالهای دهه پنجاه در حدود ۸۰ ترانه خواند که بسیاری از آنها از ساخته های " پازوکی" اند. شاید یکی از دلایلی که موجب شد تا " وفا" در رقابت
با سایر خوانندگان مشهور پیش از انقلاب عقب بماند همین وابستگی به یک آهنگساز واحد بود. موضوعی که باعث شد بسیاری از ترانه های او تکراری و
شبیه به نظر آیند و صد البته " پازوکی" هم اغلب شاهکارهایش را به خوانندگانی دیگر می سپرد.
تا انقلاب " وفا" یکی دو تجربه سینمائی هم داشت از جمله بازی در فیلم " رابطه جوانی" که در برابر " لیلا فروهر" بازی می کرد و فیلم در سال ۱۳۵۵
پخش شد. سایر فیلمهایی که او در آنها بازی کرده است عبارتند از:
۱ - عبور از مرز شب (۱۳۵۷)
۲ - پرستوهای عاشق (۱۳۵۶)
۳ - همکلاس (۱۳۵۶)
۴ - رابطه جوانی (۱۳۵۵)
۵ - آبشار طلا (۱۳۵۱)
۶ - پدر که ناخلف افتد (۱۳۵۱)
همچنین صدای " وفا" بر روی متن دو فیلم زیر به گوش می رسد:
۱ - عبور از مرز شب (۱۳۵۷)
۲ - همکلاس (۱۳۵۶)
او پس از انقلاب در ایران ماند و سکوت کرد تا یکی دو سال پیش که به همراهی پسرش " شاهین" چندین ترانه را بازخوانی کرده است.
.
.
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
تصویر جوانی های صادق نوجوکی هنرمندِ آهنگساز، تنظیم کننده و پیانیست و نوازنده ی ایرانی در دهه ی پنجاه.
او متولد بهمن ماه و اهلِ زمستان است.
نوجوکی خالق برخی از زیباترین و خاطره انگیزترین ترانه های موزیک پاپ ایرانی در نیم قرن اخیر است.
.
.
.
"صادق نوجوکی" در ۲۲ بهمن سال ۱۳۲۹ در تهران زاده شد. خانوادهٔ وی با موسیقی بیگانه نبودند. مادر او تار مینواخت و همچنین فعالیتهای پسر دایی
او "سیروس آروین" (در نوازندگی سنتور) و پسرخالهٔ او "هوشنگ مهاجری" (در نوازندگی ویولن)، سبب جذب وی به موسیقی شد.
وی در ابتدا فراگیری موسیقی را نزد "محمد احمدزاده" آغاز کرد و مدتی بعد، "منوچهر جهانبگلو" استاد او شد و به واسطهٔ این استاد موسیقی، با "علی
تجویدی" آشنا شد و نکاتی را از وی فرا گرفت.
او در سنین هفده-هجدهسالگی در زمانی که به دبیرستان میرفت در گروههایی که با همسالان خود تشکیل میداد، بهعنوان نوازندهٔ کیبورد و آکاردئون
فعالیت مینمود. خوانندگان گروه، "سُلی"، "مرتضی" و "عباس وفایی" (وفا) بودند. در این زمان او برای این گروهها آهنگهایی میساخت که دو تای از آنها
با نامهای «معما» و «خوب من» با صدای "وفا" پخش شدند.
شروع کار حرفه ای " نوجوکی" مقارن بود با آشنایی او با " جهانبخش پازوکی" و " ناصر چشم آذر".
" نوجوکی" مسیر ساختن ملودی هایی با تم های ایرانی در گام های موزیک پاپ غربی را که با "انوشیروان روحانی" و " جهانبخش پازوکی" شروع شده
بود به کمال رساند. ملودی هایی که برای گوش مخاطب ایرانی لحن دستگاههای موسیقی اصیل و ریتم موزیک پاپ غربی را تداعی می کرد و از این رو او
هم مانند "فرید زلاند" با اولین ملودی هایش مخاطبان بسیاری پیدا کرد و سیل تقاضاها از سوی خوانندگان به سویش سرازیر شد.
"وفا" معرف او به " ناصر چشم آذر" بود. با این حال "چشم آذر" چندان از ملودی "معجزه" که او برای " وفا" ساخته بود خوشش نیامد و با اکراه کار را به پایان
برد. با این حال چند ماه بعد، در تابستان ۱۳۵۴، دومین و سومین ملودی رسمی او "رودخونه ها" و "سرسپرده" بسیار عالی از کار در آمد.
"منوچهر چشم آذر" اولی را تنظیم کرد و "ناصر چشم آذر" دومی را. حالا همه چیز برای خلق شاهکارها آماده بود: تنظیم ها و ارکستراسیون های خلاقانه
"ناصر چشم آذر" بر روی ملودی های ترکیبی "نوجوکی". ترانه هایی که هر کدام به ترانه های موفق خوانندگانش بدل شدند: "بزن تار" (هایده) ، "شوکت
بودنم" (مازیار) ، "یوسف گمگشته" (ستار) ، "مسافر غریب" (حمیرا) و ... .
" صادق نوجوکی " در اواخر سال ۱۳۵۵ ترانه ای را برای " گوگوش" به نام "نعمت عشق" ساخت. با این حال به دلایل مختلف ضبط ترانه به تعویق افتاد تا
تابستان ۵۷. در ایام انقلاب این ترانه با نام جعلی " آقا خمینی" توسط شرکت های سودجوی پخش نوار کاست به بازار آمد و بعد از انقلاب هم ماجراهایی
را برای " گوگوش" در بازجویی زندان اوین به دنبال داشت. با این حال "حضرت عشق" از ترانه های " محمد صالح علاء" بود بر مبنای نامه قدیمی مادر ترانه
سرا برای همسرش!
سبک تنظیم های "صادق نوجوکی" به دو بخش ارکسترال که ارکستر زهی ساز غالب آن است و با آرشه های مقطع ارکستر زهی و ریتم پیانو به پیش
می رود (مانند آثارش با صدای هایده، داریوش، ستار و حمیرا) و نیمهارکسترال که سینتیسایزر ساز غالب است (مانند آثار با صدای مارتیک) تقسیمبندی
میشوند. زهیهایی که "صادق نوجوکی" برای ارکسترهای زهیِ آرشهای مینویسد و تنظیم میکند منحصربهفرد هستند و تنظیمهای او بیش از آنکه به
موسیقی خاورمیانهای و عربی شباهت داشته باشند، به موسیقی اروپایی و همچنین آسیای شرقی شباهت دارند.
.
.
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
۲۴ اُمِ بهمن ماه؛ ۵۲ اُمین سالروزِ درگذشتِ فروغ فرخزاد
یاد و نامش گرامی باد.
.
.
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
۲۸ بهمن ماه زادروزِ صادقِ هدایت و تصویرِ آخرین عکسِ او در سال ۱۳۲۹.
صادق هدایت ۱ سال بعد، در ۹ آوریل ۱۹۵۱ (۱۹ فروردین ۱۳۳۰) در سن ۴۸ سالگی در شهر پاریس فرانسه خودکشی کرد.
او را بهتر و بیشتر بشناسیم.
.
.
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
فرخ ساجدی هم رفت!
خبر کوتاه بود، اما دردناک
سرنوشت بسیاری از هنرمندان بعد از سال های ۵۷ که در غربت سرزمین خود از دنیا رفتند!روحش شاد
"فرخ ساجدی" (بازیگر و تهیه کنندهٔ سینما) از اولین هنرپیشه های تحصیل کرده در رشته بازیگرى (فارغ التحصیل آکادمی هنرپیشگی اچ آی ام از آلمان) در
ایران بود.
او با شخصیتى متفاوت، تیپ هنرى و بازیگرى خاص خود، دوران پر موفقیتى را در دههٔ ۴۰ و پنجاه پشت سر گذاشت.
از فیلم های "فرخ ساجدی" می شود از "زنجیری"، "پنجره" و "گٔل خشخاش" نام برد. او به مدت ۷ سال همسر "نیلوفر" بازیگر محبوب سینمای آن دوران
بود. حاصل اين ازدواج یک فرزند پسر است.
ازدواج دوم "فرخ" با "مينو" ( خارج از حیطه هنری) بود كه خاتمه اين ازدواج با درگذشت "مينو" در سال ١٣٨٨ بعد از ٣٠ سال زندگى مشترک رقم خورد.
حاصل اين ازدواج يک فرزند دختر است. "فرخ ساجدى" روزهای پایان عمر را در اوقات بازنشستگی با خواندن کتاب، تماشاى فیلم و گل کارى می گذراند.
.
.
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
عکس یادگاری شهره و برادرش شهرام صولتی با زنده یاد مازیار،
در سال های قبل از سال ۵۷. شهره صولتی در پی نوشت این عکس می نویسد:
کنسرتی که هر سه در یکی از شهرهای زیبای شمال ایران داشتیم.
از سری برنامه های هنر برای مردم و خاطراتی که هرگز فراموش نمی شود.
به قول نویسنده اَش: یادش به خیر.
.
.
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
سوم اسفندماه؛ زادروز هما میرافشار شاعره ای موسیقی دان و ترانه سرا.
.
.
.
.
.
.
"هما همایون" مشهور به "هما میرافشار"، در سوم اسفند ۱۳۲۵ در تهران متولد شد. وی سرودن شعر را در سالهای دبیرستان آغاز کرد. چندین سال بعد
هما با "علی میرافشار" ازدواج کرد و بعد از آن نام خانوادگی خود را به "میرافشار" تغییر داد. "علی میرافشار" متاسفانه چندی پیش به علت بیماری سرطان
درگذشت. "هما"، شعر، عکس و داستان در یک روزنامه و یک هفته نامه منتشر میکرد. وی در گروهی با "اسدالله ملک" نوازنده و آهنگساز و ملودی پرداز
مشهور ایرانی کار آموزش موسیقی را آغاز کرد و در سال ۱۳۴۱ (۱۹۶۲ میلادی) از دانشگاه موسیقی فارغالتحصیل شد. "هما میرافشار" با بسیاری از
خوانندگان معروف ایرانی همکاری داشته است. وی در سال ۲۰۰۵ برنده ی جایزه ی شیر طلایی ایران از آکادامی موسیقی شد. ترانه های "هما میرافشار"
دارای سبکی خاص است. "هما میرافشار" در کارنامه هنری خود بیش از ۲۵۰ ترانه برای خوانندگان معروف سروده است. وی هماکنون ساکن لس آنجلس
بزرگترین شهر ایالت کالیفرنیای آمریکاست.
.
.
.
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
به یادِ آندرانیک در چهارمین سالروزِ خاموشی اَش.
.
.
.
.
.
.
آندرانیک با نام کامل آندرانیک آساطوریان در ۵ شهریور ۱۳۲۰ در همدان به دنیا آمد اما در شهر اهواز بزرگ شد و سپس به تهران نقل
مکان نمود.
او خودش میگوید: «از ۹سالگی به موسیقی روی آوردم. در ۱۸سالگی به تهران رفتم تا در آنجا به تحصیلاتم در رشته موسیقی ادامه
دهم. در تهران به هنرستان عالی موسیقی رفتم. اما وقتی خواستم نامنویسی کنم، به من گفته شد که بهدلیل اینکه سنم بالاست،
میبایست در نوبت شبانه ثبتنام کنم. من هم در شیفت شب نامنویسی کردم و از ساعت ۴ تا ۸ بعدازظهر به کلاس میرفتم و به این
ترتیب تحصیلات موسیقی را در این هنرستان ادامه دادم. بعد از فعالیّتهای بسیار در موسیقی، وارد ارکستر پاپ رادیو تلویزیون شدم و
رهبری آن را به مدّت دو سال بهعهده گرفتم.»
وی در اوایل سال ۱۹۷۸ میلادی (سال ۱۳۵۶) برای ادامه تحصیل به همراه خانواده به ایالات متحده مهاجرت نمود وی در لس آنجلس،
کالیفرنیا زندگی میکرد.
آندرانیک آساطوریان پس از یک دوره مبارزه با بیماری سرطان سرانجام در روز یکشنبه تاریخ ۳ اسفند ۱۳۹۳، (۲۲ فوریهٔ ۲۰۱۵)، در سن ۷۳
سالگی در بیمارستانی در لسآنجلس درگذشت.
.
.
.