می دَوَد سمت من هر بار ،سایه ای کوچکُ شیرین، چای قند پهلویِ من اینجاست
درست وقتی، تو روبرویِ منی
فرق روز را از شب نمیفهمم، در سیاهی نور میبینم، آفتابِ من شبانه در صحراست
درست وقتی، تو روبرویِ منی
چشمه ات جوشیدُ باز هم آب ما را برد، من غریقم ،تو نجاتی ،عشق هم دریاست
درست وقتی، تو روبرویِ منی
آخرین بار را در تو میبینم، اولین بار را یادم نیست، لمسِ تو مشت محکمی به بحران هاست
درست وقتی، تو روبرویِ منی
ساعتم خواب رفته است انگار، لحظه ها صف به صف به زنجیرند، با تو لحظه هایِ من یلداست
درست وقتی، تو روبرویِ منی
کودکی که خواب رفته بود در من، حال بیدار استُ بازیگوش، کودکم لای عمقِ گیسوهاست
درست وقتی، تو روبرویِ منی
از نوازش گرفته تا بوسه، از همه اخم ها وُ غُر زدن هایت، زندگی کردنت بسی زیباست
درست وقتی، تو روبرویِ منی
MrA (sm50)