یک توصیه برادرانه دیگه بهتون بکنم. از آدم هایی که ماشین های کمپانی هیوندایی رو میخرن، دوری کنید.
نمایش نسخه قابل چاپ
یک توصیه برادرانه دیگه بهتون بکنم. از آدم هایی که ماشین های کمپانی هیوندایی رو میخرن، دوری کنید.
یه دختر خوشگل تو فیس بوک پیدا کردم رفتم دیدم پیج"عاشقان تتلو" رو لایک کرده نظرم نسبت بهش عوض شد. خلاصه اینکارو نکنین لگد به بختتون میزنین
یه اصلی هست که میگه هیچوقت مامانها رو با اتاقتون تنها نذارید سریع مرتبش میکنن... چهارروز رفتم مسافرت معلوم نیست کیس کامپیوتر رو کجا گذاشته(sm27)
دختره تو فیسبوک پیغام داده اکثر وقتا که من هستم توام هستی بهش گفتم من این موفقیت رو اول به شما و بعد به امام زمان تبریک میگم دیگه جواب نداد(sm27)
سلام[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﺟﻮﺭﯼ ﺷﺪﻩ که:
ﻧﺪﺍﯼ ﺩﺭﻭﻧﻢ رو ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ ﺗﻮﯾﻪ ﯾﻪ ﺷﺮﮐﺘﯽ ﻣﻨﺸﯽ ﺷﺪﻩ !
ﮐﻮﺩﮎ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺳﺮﭼﻬﺎﺭ ﺭﺍﻩ ﻓﺎﻝ ﻣﯿﻔﺮﻭﺷﻪ !
ﺧﻮﺩﻣﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭘﺮﺍﯾﺪ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﮐﺸﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ !
هر وقت رفتید درِ یخچالو باز کردید
دیدید چیزی توش نیست
یه قلوپ آب بخورید که یخچالتون ی موقع فک نکنه ر ی د ه بهتون :|
اینم واسه کسایی که تازه میخان برن خدمت[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
نیت داشتم امروز یه پست احساسی و عاشقانه بذارم.. دیدم ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺍﻭﻣﺪﻩ بالا سرم ﻣﯿﮕﻪ:
•
•
•
•
•
•
•
•
ﯾﻪ ﭘﺴﺖ ﺳﺮﮐﺎﺭﯼ ﺑﺬﺍﺭ ملت ﭼﻬﺎﺭﺗﺎ ﻓﺤﺶ ﺑﻪ ﻋﻤﺖ ﺑﺪﻥ بخندیم!!!
یه فكر اقتصادی توپ:
میخوام برم واشنگتن،
كلیه مو بفروشم به دلار،
بعد بیام ایران،
با پولش یه كلیه و یه بنز بخرم!!!!
کسي سوییچ مازراتي منو نديده ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
چيه ؟ منتظري بگم الکي مثلا ؟
بابا جمع کنيد ، سوييچم گم شده اعصاب ندارم !!
شما دنبال خنديدنين ؟ واقعا که
اصن یه وضی...نقل قول:
نوشته اصلی توسط rebasss [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
(sm172)
باس واست یه گلریزون بگیریم که نری (sm74)نقل قول:
نوشته اصلی توسط rebasss [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
دوستان هم اکنون نیازمند یاری های سبزتان هستیم (sm74) طرف مقابل داره تور پهن میکنه داشمون (sm142)
آقا به نظرتون ویلامو تو بارسلونا بفروشم برم سواحل پرتوریکو بهتره ؟؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
یا قرصامو بخورم بخوابم؟؟؟؟؟؟؟
قبول نیست داشت بارون میومد هوا به نفع شما بود... ما با رطوبت سازگار نیستیم (sm120)نقل قول:
نوشته اصلی توسط rebasss [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
دختره پست گذاشته:
.
.
ما بد نبودیم
بد کردنمون :|
.
.
میشه یکی منظورشو به من بگه :|
این الان خواست فلسفی حرف بزنه یا من منحرفم:|
باتشکر ازبرنامه خوبتون
چهار دانشجو شب امتحان به جاي درس خوندن به تفريح رفته بودن و هيچ آمادگي براي امتحان نداشتن!
روز امتحان به فکر چاره افتادن و حقه اي رو سوار کردن! به اين صورت که سر و صورتشون رو کثيف کردن و مقداري هم لباساشون رو پاره کردن و تو ظاهرشون تغييراتي رو به وجود آوردن!
بعد به دانشگاه پيش استاد رفتن!ماجرا را اين طور برا استاد گفتن!که ديشب به يه مراسم عروسي در خارج از شهر رفته بوديم. و در راه برگشت از شانس بد ما يکي از لاستيک هاي ماشين پنچر شد وبا هزار زحمت وهل دادن ماشين رو به جايي رسونديم، و اين طور بود که به آمادگي لازم براي روز امتحان نرسيديم! در نهايت قرار ميشه که استاد سه روز ديگه يک امتحان اختصاصي براي اين چهار نفر برگزار کنه!
اون ها هم خوشحال از اين موفقيت سه روز تمام درس مي خونن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد ميرن! استاد عنوان ميکنه به خاطر خاص و خارج از نوبت بودن امتحان بايد هرکدوم تو يه کلاس بشينن و امتحان بدن! اونها هم به دليل آمادگي کامل موافقت ميکنن!
امتحان حاوي دو سوال بود:
1- نام و نام خانوادگي عروس و داماد: 6 نمره
2- کدام لاستيک ماشين پنچر شده بود : 14 نمره
یه روز معلممون تو کلاس گفت:
شغل معلمی شغل انبیاست،
بعد منم خواستم خودشیرینی کنم.....
گفتم انبیاکه همشون چوبان بودن که؟
اونم نه گذاشت نه برداشت...!!
گفت:منم دارم همین کارو میکنم.....
یه روز معلممون تو کلاس گفت:
شغل معلمی شغل انبیاست، 😒
بعد منم خواستم خودشیرینی کنم.....
گفتم انبیاکه همشون چوبان بودن که؟ 😉😀
اونم نه گذاشت نه برداشت...!!
گفت:منم دارم همین کارو میکنم.....
من کاری نکردم ، میخوان یه کارایی با من بکنن (sm70)نقل قول:
نوشته اصلی توسط Lost Queen [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
حاجی این حرفی که نقلشو گرفتی مربوط به دید و بازدید های عید هستشا ، گفتم تو این دیدو بازدیدای عید با امسال میشه سه سال که وقت نمیکنم نه مهمونی برم ، نه موقعه ای که مهمون میاد من خونه هستم که ببینمشون ، هر کی اومد مغازه میبینمش هر کی هم نیومد حتما اونقدرا واسش مهم نبودیم ، که اکثرا پیش میاد واسه کسی مهم نیستیم اونایی هم که میان لابد کاری دارن که ما باید براشون انجام بدیم (sm50)نقل قول:
نوشته اصلی توسط Peyman [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
هی میخوای ازم گاف بگیریا ؛ حواسم بهت خعلی هست (sm172)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Peyman [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
اگه راس میگی بوگو اسم شازده دخترت چیه؟ (sm70)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط pirana [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
بخاطر رطوبت بالاتون یه پنالتی هم خراب کردیم ؛ البته من به شخصه فک میکنم بهتون آوانس دادیم (sm70)
قوی سپید خزری
ملوان بندر انزلی (sm127)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط pirana [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
دیگه خودتون میدونین دیگه ؛ هر کی بیشتر پیشنهاد داد من همونجام ؛ لامصب جواب نمیده ، فک کنم داره به پیشنهادم فکر میکنه (sm2)
نیاد نگه اول باید درسام تموم شه (sm70)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Peyman [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
ما که حرفی نداریم ؛ همه ی دوستان گل هستن اما ما گلمون خیلی سر تره (sm70)
در خبر است که روزي يک موش به مقعد یکی از مریدان شیخ همي دخول بکرده،از براي خود منزل گزيدندي.
جملگي مريدان شيون کنان و جامه دران مرید را نزده ربِّ مکان،فخر زمان، شيخ جهان،شيخ المشايخ، شیخ پلاس ببرده تا شايد او را علاجي حاصل شوندي.شیخ سخت در بحر مکاشفه برفتی و سپس چوبي را ز بهر کشتن موش در مقعد مرید فرو ببردي و قصد خلاص کردن موش همي بداشتي.به ناگه مرید را از فرو کردن چوب در مقعدش حالتي بس شيرين حاصل بگشت، از اینرو نظري به شیخ افکندي و با چشماني خمار،لبخندي مليح وليکن موذيانه همي بزدندي و بگفت:
يا شیخ،موش را مَکُش،همي زجرش بده.
شیخ سر مبارک را بالا آورده به دوربین خیره بشد و مريدان همي آشفته گشته،خشتکها دريدندي و به زجر دادن يکديگر همي پرداختندي و چوب شیخ ستاندی و در ماتحت همدیگر بکردی و ضجه ها و نعره ها بزدی.
روزي شيخ چک ميل همي بکرد و به انگشت تدبير اينترها همي بزد، لکن صفحات يکي ز پس ديگري رميدند و چنگ نامدند.
شيخ را گفتند: مولايي، فلسفه سرعت قليل اينترنت چيست؟
شيخ فرمودند: اينترنتي سگي است هار، گر سرعتش از حد برون شود بدود و پاچه مردم همي گيرد.
مريدان نعره ها زدند و بر هوش سرشار شيخ احسنت بگفتند.
جمعی از مریدان غیر ذکور نزد شیخ السارق رفته و اعتراض نمودند یا شیخ چگونه باشد که اگر ذَکَری ( پسری ) با چند اُونثی ( دختر ) باشد آنرا زرنگ گویند و اگر عکس این باشد اونثی را فاحشه ؟
شیخ تأملی بکرد و فرمود:
.
.
.
.
همانا اگر کلیدی چندین قفل بگشاید آنرا شاه کلید نامند و اگر قفلی را چندین کلید باز کنند، آن قفل را خراب نامند.
مریدان ذَکَر از این گفته شیخ آنچنان دامنشان از دست برفت که هر یک خشتک دیگری را بدرید
هارداسان مینا هااای؟
ننه پیداش نی
شیخ و تنی چند از مریدان سی بازار در حرکت بودن که داروغه ای از برای تمسخر شیخ و همراهانش، ایشان را خطاب قرا داده و گفت : مبارک است!شنیده ایم که پروردگار حکومت گرگها و خنزیرها (خوکها) را به تو واگذار کرد!
شیخ بی درنگ فرمود:خودت حکومت ما را فهمیدی و تصدیق نمودی.زین پس محتاط باش که از طاعت من سرپیچی نکنی!!!
داروغه چون این سخن بشنید خشتکش از پای بشد و مریدان پوتوها از او گرفتند و در صفحه فیسبوکشان منتشر ساختند
شیخ بر سر جلسه آناتومی علم میپراکنید و مریدان و مریدات از حکمت ها بهرها میبردی و گل ها از گلشان میشکفتی که شیخ رو به ایشان کرده کوئسشن نمود که کدام عضو است که تا نه برابر اندازه معمولش بزرگ شود ؟ مریده ای عرض کرد: مولایم ما دانیم اما عذر تقصر از کراهت جواب داریم. پس مریدی پاسخ گفت مرادا آن مردمک چشم باشد. شیخ بر مرید احست کرده و رو به مریده کرد و فرمود: توقعی چنین زیاد نداشته باشید که دست خالی می مانید !!
مریدان چون این سخن بشنیدند از برای به جای آوردن توقعات مریدات خشتک های خویش با لارجر باکس تعویض نموده به تمرین مشغول شدند.
روزی مردی روبه شيخي کرد وگفت
یا شيخ ! چرا همسرم یک گل رز را که یک روز زنده است و روز دیگر میمیرد اینقدر دوست دارد ولی من که هرروز برایش میمیرم وزنده میشم دوست ندارد ..
شيخ لبخندی زدو گفت خیلی قشنگ بود با وایبر برام بفرستش
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...][فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...][فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...][فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
آورده اند که ﺭﻭﺯﯼ ﺷﯿﺦ به همراه مریدان ﺟﻬﺖ ﺛﺒﺖ ﻧﺎﻡ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻦ مدرک IELTS خویش ﺑﻪ کاخ ﺯﺑﺎﻥ برفتی ﻭ ﺟﻬﺖ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﻭ ﺗﻌﯿﯿﻦ سطح و ﻭﺿﻌﯿﺖ خویش ﺑﻪ ﻣﺬﺍﮐﺮﻩ بنشستی!
رییس کاخ زبان که شخص امتحان گیرنده بودندی از حضرت همی بپرسید:
Do you speak English?
شیخ فرمودند: Yes
رییس: Name ؟
شیخ: sheikh
رییس:*** ؟
شیخ:
5 times a day!!!
رییس:
No, I mean male/female ?
شیخ:
Oh...Yes, male,female and sometimes camels !!!
رییس:
oh , Holy cow !
شیخ:
Yes, cows, sheep...Animals in general!!!
رییس: Oh dear !!!
شیخ: No, deer runs too fast
گویند رییس پس از انجام این مصاحبه نعره ها زدندی
و فلفور خود را از پنجره ی اتاق خویش به پایین پرتاب بنمود!
مریدان نیز که همچون بزی کوهی، هیچ نفهمیده بودند خشتک ها دریدند و جملگی عریان گشتتند
اسکندر قبل از حمله به ایران مستأصل بود.
ازخودمی پرسیدکه چگونه برمردمی که ازمردم من بیشتر می فهمندحکومت کنم؟
یکی از مشاوران می گوید:کتاب هایشان را بسوزان...
خردمندانشان را بکش ...
و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند».
اما یکی دیگر از مشاوران پاسخ داد:نیازی به چنین کاری نیست.
از میان مردم آنها را که نمی فهمند به کارهای بزرگ بگمار...
آنها که می فهمندبه کارهای پست بگمار...
نفهم ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود...
فهمیده هایا به سرزمین های دیگر کوچ می کنند یا خسته وسرخورده،عمر خود را تا لحظه مرگ در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد
چقدر تکرار تاریخ سخت است !!!
روزی شیخ در کناری نشسته بود و به کنیزان نگاه میکرد که مریدان به دور او حلقه زدند و گفتند یا شیخ پندی به ما بیاموز که در اینده خوشبخت شویم.
شیخ فرمود: بجاي گرفتن دوتا زن، از دو طرف زن استفاده كنيد.
شبیه یکی از خانواده دومادِ (sm120)نقل قول:
نوشته اصلی توسط rebasss [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
اگه خوب لایک بخوره خودم فیلمای بیشتری منتشر میکنم (sm59)
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪ :
ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭﻱ؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ
ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﻱ ﻛﺮﺩ ...
ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎﺩ.
ﺑﻌﺪﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ...
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ
ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻭﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !!
ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ ؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﭼﻮﻥ ﻭﻗﺘﻴ ﻜﻪ ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ داشتم ﺧﺪﻭﺍﻧﺪ
ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ...
ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩﻱ ،
ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﻲ،
ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ
ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ "
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ می فرماید :
ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮﺧﺪﺍست روزی آن.
ماهيان ازآشوب دريا به خدا شكايت بردند، دريا آرام شد و آنها صيد تور صيادان شدند. آشوبهاي زندگي حكمت خداست.ازخدا، دل آرام بخواهيم،
نه درياي آرام.
دلتان همیشه آرام....
روزی ملا نصرالدین از برای خواستگاری برای پسر خویش به منزل شیخ ابو هل هل بیرونی رفت ملا به شیخ گفت ای شیخ دختر خویش به پسر من میدهی تا پسرم دخترت را بگاه دهد شیخ گفت ملا از شما بعید است که اینگونه سخن بگویی و به ملا و پسرش جواب نه داد و گفت هر وقت امدی و گفتی که پسرم را به غلامی دخترت میپذیری ان موقع قبول میکنم و بگذشت و بعد از چند روز دوباره ملا به خانه شیخ درامد و گفت ای شیخ پسرم را به غلامی دخترت میپذیری و شیخ قبول کرد و بعد از ازدواج دختر شیخ دایما در بستر انتظار معاشقه و نزدیکی داشت ولی پسر ملا در بستر نمیشد و هر بار از او میخواست که در بستر شود و او را بگاه دهد پسر ملا میگفت خانم من غلام شما هستم فقط غلامتان و دست به کمر می ایستاد و گه گاهی تعظیم مینمود چند ماهی بدین روال گذشت و دختر شیخ شکایت داستان به پدر کرد و شیخ به پیش ملا رفت و گفت ای ملا چرا پسرت چند ماه است که دخترم را به گاه نمیدهد ملا گفت ما که روز اول امدیم گفتیم که دخترت را به پسرم بده تا بگاه دهد و تو گفتی که ... حال از من بخواه که پسرم ,دخترت را بگاه دهد شیخ که چاره ای نداشت با التماس به ملا گفت ای ملا از پسرت بخواه تا دخترم را بگاه دهد و چون خبر این داستان به حواریون(مریدان سوگلی) شیخ رسید در دم منکر شیخ شده وخشتک فنگ کرده و مرتد شدند ,,,,,,,,
روزی شیخ و مریدان جمع بودند که مریدی روشن فکر ، جمله ای زیبا از چارلی چاپلین نقل نمودی! شیخ خشمگین گردیده شمشیر از بر کشیده و مرید را به دو نیم تبدیل نمودندی! و آنگاه دیگر مریدان را ندا دادندی:
مگر نه اینکه خواجه چاپلین لال بوده و هرگز در هیچ فیلمی سخنی نگفته! پس چگونه است که این مرد از وی نقل قول میکند؟؟؟
مریدان با شنیدن این استدلالِ شیخ رم نموده، جامگان دریدند و چون چاپلین قدم برداشته و به سوی مقصدی نامعلوم ناپدید گردیدند!
روزی دخترکی زیبا و خوشگل توخيابون ازپورشه پیاده شد وبه طرف شیخ آمد.
گفت:حالتون خوبه؟كجا تشريف ميبرين؟
شیخ فرمود: ميرم خونه
گفت:ميشه ازتون خواهش کنم بامن دوست شید؟حاضرم ماشینموهم بهت بدم
شیخ فرمود: ننننع ورفت.
مریدان که این صحنه را دیدند کف کردند و بدنبال شیخ راه افتادند تا دلیل شیخ را از این بی اعتنایی جویا شوند.
شیخ که کلا در دنیای عرفانی بسر میبرد به مریدان گفت :ميدونين،اخلاق برای من خيلي مهمه
اول بايدسلام ميكرد.
(sm120)نقل قول:
نوشته اصلی توسط Peyman [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
سلام از ماست... (sm10)نقل قول:
نوشته اصلی توسط AL222 [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
شیخی بود عظیم الهیکل و عریض الپیکر، شیخ رئیس محکمه خانواده بود و البته مسئول ستاد مبارزه با طلاق، وی دایم از فزونی طلاق شکوه میکرد و فراوانی آن را از نشانه های آخرالزّمان و قیامت میدانست روزی در محکمه دخترکی بسیار جمیل المنظر و لطیف الهجة بر وی وارد شد و خواستار طلاق از شوهر معتاد خویش گشت شیخ که با دیدن دخترک و شنیدن صدایش انقلابی در وی رخ داده و خون در رگهای عضو تحتانیش به جوش آمده بود گفت آری تو را بهتر که از این نامرد طلاق بگیری، دخترک که متعجب شده بود پرسید یا شیخ مگر شما نمیگفتید فزونی طلاق از علائم آخرالزّمان و قیامت است پس چطور زود میخواهید من طلاق بگیرم؟
شیخ نگاهی نافذ به دخترک انداخت و گفت آری درست است برای تعویق قیامت هم راه حلی هست شما از این ناکس طلاق بگیر و امروز به صیغه ما در آ، من امشب در اندرونی خویش قیامتی برپا کنم تا آن قیامت موعود به تعویق بیفتد!!
روزی روزگاری شیخی همراه مریدان به رهی میگذشتندی که کلاغکی بر درخت دبدندی که پیتزا بر منفار داشتندی شیخ فرمان ایست بداندی وتوصیف کلاغ نمودندی عجب پایی ..عجب رنگ زیبایی بالاتر از سیاهی رنگی تبود وچند حدیث متواتر در باب کمک خبرچینی کلاغ به لشکر اسلام و جاسوسی بنی اسراییل آوردندی چند حدیث در باب مرغ بهشتی نثارش کردندی .کلاغ پیتزا را زیر بال چپش گذاشت و گفت جاکش اون وقت که تو پنیرم را با کلک گرفتی من کلاس سوم دبستان بودم ولی اکنون لیسانسه ای مرا در بر است! شیخ گفتا زین لیسانس بیکار چه سود آنقدر درس خواندی که همه پرهایت ریخته اند و پرواز کردن یادت رفته اندی .کلاغ پر گشود تا توانایی پرواز به رخ کشد، پیتزابر افتاد و شیخ در طرفت العینی بجست پینزا را بربودی مریدان چون این بدیدندی خشتکها دریدندی انگشت به ماتحت یکدیگر کلاغ پر کنان بسوی برج پیزا متواری شدندی!!
آورده اند که شبی شیخ حشرالدین قضیبی *** کمره ای مریدان را گرد هم جمع ساختی و آنان را گفت: ای مریدانم عایا دوست دارید با هم به نظاره فیلم پورنو سه بعدی بنشینیم؟ مریدان خرکیف دست بر خشتک برده و نالیدند: آری آری... پس شیخ به هریک عینکی 3d داد و چراغان خانقاه خموشیدی و همگی به پای جعبه جادو بنشستندی و آخرین فیلم بانو الکسیس را بدیدندی.... در پایان فیلم مریدان حیران و سرگردان شیخ را گفتند: یا شیخ عجب فیلم خری بود گویی همه چیز طبیعی و واقعی بود،،،،، دیگری گفت: گویا آن مرد آلتش را بر حلق ما فرو میبرد،،،،، دیگر مریدی گفت: هرگاه آن مرد بر ماتحت بانو تلمبه میزد تو گویی آلتش بر ماتحت ما میرفت براستی که فراتر از تصور بود،،،، شیخ که در حال پاک نمودن زنگار از آلت خویش بود با نشان دادن بیلاخی فرمود: گول خوردید و گول خوردید، آلت منو خوب خوردید، ای ابلهان فیلم پورنو کجا بود خواستیم با روش نوین 3d طبق آخرین تکنولوژی روز دنیا بر ماتحتان سیخی زنیم..... مریدان که قمبل خویش را برباد رفته میدند نعره زنان به بیابان رفته و خشتک خویش شرحه شرحه نمودندی