ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﻋﮑﺲ ﻧﻔﺮﺍﺕ ﺑﺮﺗﺮ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ
ﺑﺎ ﺭﺗﺒﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻣﻌﮑﻮﺱ ﺩﺍﺭﻩ !
ﻫﺮﭼﯽ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺑﺪﺗﺮ ﺭﺗﺒﻪ ﺑﻬﺘﺮ !
.
.
.
.
.
.
.
ﺍﯼ ﭘﺪﺭ ﺧﻮﺷﮕﻠﯽ ﺑﺴﻮﺯﻩ ﮐﻪ ﻧﺬﺍﺷﺖ ﺩﻛﺘﺮ ﺷﻢ
نمایش نسخه قابل چاپ
ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﻋﮑﺲ ﻧﻔﺮﺍﺕ ﺑﺮﺗﺮ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ
ﺑﺎ ﺭﺗﺒﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻣﻌﮑﻮﺱ ﺩﺍﺭﻩ !
ﻫﺮﭼﯽ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺑﺪﺗﺮ ﺭﺗﺒﻪ ﺑﻬﺘﺮ !
.
.
.
.
.
.
.
ﺍﯼ ﭘﺪﺭ ﺧﻮﺷﮕﻠﯽ ﺑﺴﻮﺯﻩ ﮐﻪ ﻧﺬﺍﺷﺖ ﺩﻛﺘﺮ ﺷﻢ
خدایا ؟؟؟؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
به هر کس که دوست میداری بیاموز که بهار و تابستان از زمستان گرم تر است!
.
.
و به هر کس که بیشتر دوست میداری بفهمان که اودکلن کار حمام را نمیکند !
والله>>>>>>>>>>>>>
اگه پسرا با جنبه بشن چی میشه؟؟؟؟؟ (محض خنده ها)
۱- بوی ترشی کشور رو بر می داشت (لذا مشکلات زیادی برای شهرداری پیش می یومد)
۲- ازدواج برای دختران تبدیل به ارزو و رویای شبانه می شد
۳- مانتو ها تنگ تر،جوراب ها کوچیک تر،شلوارها کوتاه تر و روسری حذف می شد
۴- شوهر مثل قند و پنیر کوپنی می شد و صف های طولانی برای گرفتن آن به وجود می امد
پس به این نتیجه می رسیم که: پسر ها همین طور بی جنبه باقی بمونن هم برای دخترا بهتره هم برای تمدن:))))
نقل قول:
نوشته اصلی توسط rebasss [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
17 دقیقه تاخیر داشتی پسر... گفتم کمتر اسپری کن چرا دقت نمیکنی (sm70)نقل قول:
نوشته اصلی توسط PanterA [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
چه درد بدیه از خواب ک بیدارمیشی
.
.
.
.
باید یکی دیگر رو بخوابونی
پسره ها هرکی مطلب رو گرفت یه اه از ته دل بکشه...
چهره زیبا روزی پیر میشود و اندام زیبا روزی افول میکند .اما آدم بینظیر همیشه همون آدم بینظیر باقی خواهد ماند .
مراحل صحیح درس خوندن :
1. خوابيدن روي جزوه و کتاب:)
2. گرفتن مشکلات و نواقص گل هاي فرش یا قالی:|
3. جمع کردن آشغال های ريز و درشت اطراف زمين:/
4. تمیز کردن گوشه هاي موبايل^__^
5. گرفتن چندين عکس با گوشي از خود در حالت هاي مختلف ژست درس خوندن و آخر سرپاک کردن همشون:|
6. اس ام اس بازی با بچه های كلاس که هر کدوم چه قدر درس خوندن:)
7. خوندن يادگاری هاي جزوه که رفقا سرکلاس نوشتن:/
8. به فحش کشيدن استاد و فک و فاميل هاشO_o
9. زیر سوال بردن نظام آموزشی کشورo_O
10. و بعد خسته شدن و پاشدن جهت باز کردن در یخچال:||
_____________________________________________
ایام امتحانات تسلیت باد
ازابليس پرسيدند.چراازايران فرارکردی؟
درپاسخ گفت :مهارتهای دزدی. ريا.کلاهبرداری.حيله گری. دروغ ورشوه خواری رابه آنها آموختم وبوسيله اينها کاخ وماشين ومزرعه خريدند وساختند و برروی آنهانوشتند:
هذامن فضل ربی .
نمک نشناسها منکرمن شدند... !
خداییش دقت کردین چن وقته آمار دزدی از منازل به شدت کاهش یافته
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
چون توهر خونه ای دو سه نفر تو لاین تا صبح بیدارن.
حالا قراره دزدا تظاهرات کنن
گفتگو اعراب با هم:
این ایرانیها مردم عجیبی هستن!!اسلامو به زور شمشیر در حلق نیاکانشان کردیم،
امروز آنها خودرا پیرو آیین ما میدانند،روزی پنج مرتبه به سوی خاک عربستان دولا راست میشوند،
به عربی دعا میخوانند،بر روی پرچمشان عربی نوشته شده،نامهای عربی بر روی فرزندانشان میزارن،
اسطورهایشان همه عرب هستن،وقتی ما در جشن و شادی هستیم آنها برای اجداد ما سوگواری میکنند
برای دفاع و حمایت از اسطوره های عرب به اسطورهای ایرانی ناسزا میگویند و به هموطنانشان فحش میدهند،
بعدش با نام خلیج العرب مشکل دارن و ادعا' میکنن از ما متنفرن!!!!!
بالاخره مامانم به لیوان شکستنم چیزی نگفت !!!!!!
گفت عیب نداره ؛ حتما حواست نبوده
منم کنجکاو شدم رفتم تحقیق کردم فهمیدم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
این لیوان را عمه قبلا هدیه اورده!!!!
امروز تو خیابون داشتم میرفتم بعد یه دختره اومد با عشوه گفت : اقای عزیز شما قصد داری به کودکان سرطانی کمک کنی ؟؟؟
گفتم از کجا بدونم این پولی که میدم واقعاً میرسه به کودکانه سرطانی ؟؟
از کجا بدونم نمیری لوسیون بخری بزنی به کــ.س و کــ.ونت ؟؟
ها ؟؟؟؟؟
گفت یعنی چی آقا ؟؟
گفتم یعنی چی نداره که اصلاً کارتتو ببینم !!
یهو دستمو گرفت در گوشم گفت میخوای شمارمو داشته باشی امشب با هم باشیم ؟؟
گفتم اره اره ^____^
در اوردم 20 تومن کمک کردم به کودکان سرطانی
اينكه به فرهنگ گذشته افتخار ميكنيد عين اين ميمونه كه من به نمره ٢٠ دوره دبستان پدر بزرگم افتخار كنم !
میشه با اطمینان گفت مهاجرت قوم آریایی از وایبر به تلگرام وسیع ترین و سریع ترین مهاجرت در طول تاریخ این کشور بوده
یکـــی دیگه از فانتزی هام اینه که ...
یه زندگی ســاده داشته باشم ... مــوهای فــِـــر فــِر .. شلوار شیش جیبه ارتشی ... یه خطـــ تیزی هم رو صورتــَــم افتاده باشه ...
یه لــُــنگــ هم همیشه تو دستم باشه و رو بــازوی سمت راستم خالکوبی یه شمع باشه و روش نوشته باشم " مـــــــادر " ...
هر روز از ناشتـــا برم تا بیــخ شب تو گمرک محــل کارگری کنم و بارکشی کنم تا یه لقمــه نــونه حلال بیارم ســـَـــره سفره واســـه ننم و بتونم خرج دوا دُکتــــُــر ننمـــو بدم ... تازه عاشق و دل شیفته گــُــلنار ..دختــر حاج بشیــر ( همسایمون ) بشم .. همونی که یه چادر سفید میپوشه با دامن گــُــل گــُلی و ابروهای پیوندی و دماغ خــروسی داره ...
همیشــه هم بالاخـــاه بچـه های محــل باشم ... همیشه پایه ثابت دعــوا ... یــه روز که تو بقالی سر محــل داشتم دوغ آبعــلی میخوردم .. بیبینــَـم یه ماشین بالاشهری افتاده دونبال گــُلی ... بعد برم جلو پسررو بگیرم و بگم لاکــِــردار مگه خودت ناموس نداری و مثل زورو یه تیزی بکشم و خونشو بریزم ... و پسره جان به جان عــافرین دو دستی تسلیم بره ... منم بخــاطر قتل درجه یکــ ( بالاخره یه جا مقام اول رو کسب کنم ) ... ببرن دادگــاه و قاضی دیــ.وث زرررتی منو به اشــَــد مجازات محکوم کنه و بگه همین الان ببرین اعدامش کنین ارازل اوباشو ...
منو تو حیاط دادگــاه ببرن رو سکوی اعدام .. مردم هم جمــع شن و تخمه بشکونن و نگاه کنن .. طنابو بندازن دوز گردنم .. یه نگاه به نــَــنـــَم بــوکونــَم . ببینم بنده خدا داره زجــه میزنه .... یه نگاه به گـــُلی بکنم ببینم داره اشک میریزه ... بعــد بهم بگن عــاخرین حرفت چیه قاتل پفیوز ..
رو بکنم به سمت ننم و بگم : نــَــن جــون منــو حلالم کن .. من بچــه اهلــی نبودم واست .. بعــد یهو بابایه مقتول دلش بسوزه و بگه دست نگه دارین ... من رضایت میدم .. همینجور که همه هنگ کردن و من شاد و شنگولم ... یهــو بگه : شوخی کردم .. بزنین بکشین عوضیو .. دیــ.وثا بزنن زیر صندلیم و خرررررررررررررچ گردنم بشکنه و تو افق محو شم
مشــروب نخورید .. حــرومه
مــــُرغ نخورید .. هورمون داره
سوسیس و کالباس نخورید .. گوشت خــَــر توشه
دختــر بازی نکنید .. جهنمی میشید
نارنگــی نخورید .. کرم داره
لبنیات نخــورید .. پالم داره
آبلیمو صنعتی نخورید .. لیمو نداره
سکــ.س نکنید .. گنــاهه
جــَـــ.ق نزنید .. ضرر داره
آب معدنی نخورید .. مواد نگه دارنده داره
شیر نخورید .. توش آب ریختن
سیب و گوجه رو با پوست نخورید .. سرطانزاس
شهر بازی نرید ..
پارتی نرید ..
هواپیما سوار نشید ..
تو تهران نفس نکشید
آنتی بیوتیک تزریقی مصرف نکنید ..
آمپول دیکلوفناک نزنید..
برق .. گاز . آب مصرف نکنید ..
دانلود نکنید ..
ولی فقطـــ بچـــه بزایید ... مــا تو بهشت بــَـــرین زندگی میکنیم
سلامتى اونو يارش...
.
.
.
.
.
.
.
منو يادش...
.
.
.
.
.
.
.
کــ.ص خارش...
تف تو ذاتش...
کــ.ير تو يادش...
کیــ.ر تو خاندانش...
ولم کنید ببینم چی میگه مادر جـ.نده ننه گــ.اییده... :|
چرا ایران مشکل آب را جدی نمی گیرد؟
اول: چون مشکل آب در ایران بیش از حد جدی است
و ایران بلد نیست مشکلات جدی را حل کند.
دوم: برای اینکه در جریان مشکل آب، نه دست آمریکا توی کار است،
نه دست اروپا، نه دست عربستان و نه دست اسرائیل.
ایران فقط مشکلاتی را حل می کند که در جریان حل آن دو تا مشت محکم
هم به دهان استکبار جهانی زده شود.
سه: برای اینکه حل مشکل آب نیازمند مدیریت خوب، برنامه ریزی دقیق،
عزم ملی و چند تا چیز دیگر است
و مدیریت و برنامه ریزی و این جور چیزها اصلا حرام اندر حرام است.
چهار: برای حل مشکل آب نه می شود از حمله و هجمه استفاده کرد،
نه از چماق و باتوم، نه از موتور سیکلت و اسید و نه از راهپیمایی و آتش زدن پرچم،
به همین دلیل کسی نمی تواند با آن مبارزه کند.
کاش میشد بعضی درسا رو اقصاتی پاس کرد :|
# شیخ مجتبی (sm127)
من که اصلا به حرف این و اون کاری ندارم ! کاری که عقلم بگه درسته و بخواد رو انجام میدم ( میخواستم بگم دلم دیدم دل بی جنبس باز عاشق یه منشی دیگه میشه باز خرج میزاره رو دستمون گفتم عقل که منطقی تر باشه (sm2) )نقل قول:
نوشته اصلی توسط rebasss [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
نقل ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺷﯿﺦ ﺍُﺳﮑُﻞ ﺍﻟﺪﯾﻦ ﺍِﺷَﮏ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﺷﺒﯽ ﺩﺭ ﮐﻮﭘﻪ ﻗﻄﺎﺭ ﺑﺎ ﻣَﻪ ﺟَﺒﯿﻨﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺪﻡ ﺷﺎﺥ
ﺩﺍﻓﺎﻥ،
ﺑﺎﻧﻮﯼ ﺑﺎﻧﻮﺍﻥ،،ﺗَﺘَﻤﻪ ﻟﻌﺒﺘﺎﻥ،ﻋِﻨﺪ ﺍﺳﺘﺎﯾﻞ...
ﺑﺪﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻪ ﺑﻪ ﭼﻪ ﭼﺎﺭﻗَﺪﯼ،ﭼﻪ
ﺭﻭﺳﺮﯼ
ﻭ ﭼﻪ ﺣﺠﺎﺑﯽ،ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﭘﺎ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺘﯽ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺘﺘﺎﻥ ﻣﯿﺒﻮﺩﯾﻢ...
ﻣﺨﻠﺺ ﮐﻼﻡ ﺗﺎ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﻭﺭﺩ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻢ ﻭ ﻫﺮﭼﻪ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﯿﺎﻣﻮﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﮐﺎﻣﯽ ﺍﺯ
ﺁﻥ ﻟُﻌﺒﺖ
ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﻭ ﻻﺟَﺮﻡ ﭼﯿﮏ ﺗﻮ ﭼﯿﮏ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻭﯼ ﺷﺪﻣﯽ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﻧﻔﺴﻬﺎﻣﺎﻥ
ﺻﻮﺭﺕ
ﻧﻮﺍﺯﺵ ﺑﺪﺍﺩﯼ
ﺩﯾﮕﺮﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﺸﺘﮑﻤﺎﻥ ﭼﻮﻧﺎﻥ ﺍﺗﻢ ﻣﻨﻔﺠﺮﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﻫﯿﺮﻭﺷﯿﻤﺎ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮔﺮﺩﺩﯼ!
ﻣﺎ ﮐﻪ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺍﺯ ﮐﻒ ﺑﺪﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺑﺎﻧﻮ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﯿﻢ : ﻣﺎﯾﻠﯿﻢ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﺎ ﺷﮑﻮﻩ ﺑﺎﻧﻮ ﺍﺯ ﻣﺎ
ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ؟
ﮐﻪ ﺑﺎﻧﻮ ﺑﻼﺩﺭﻧﮓ ﮔﻔﺖ : ﺷﯿــﺮ !!!!
ﻣﺎ ﺑﻬﺖ ﺯﺩﻩ،ﭼﻮﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺑُﺮﺟَﮑﻤﺎﻥ ﻣﺘﻼﺷﯽ ﮔﺮﺩﯾﺪﻧﺪﯼ،
ﺷﯿﺮﯼ ﺗﻬﯿﻪ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﮎ!ﺑﺪﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﺗﺎ ﻣﻘﺼﺪ ﮐَﭙﻪ ﻣﺮﮔﻤﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻢ
ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﻭﺳﺎﯾﻠﻤﺎﻥ ﺟﻤﻊ ﻧﻤﺎﯾﯿﻢ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﺳﺘﻪ ﮐﻠﯿﺪﻣﺎﻥ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﯿﺎﻓﺘﺎﺩﯼ ﻭ ﺑﺎﻧﻮ
ﺑﮕﻔﺖ: ﯾﺎ ﺷﯿﺦ
ﺷﻠﯿﺪﺗﺎﻥ ﺑﯿﺎﻓﺘﺎﺩﯼ .!!!!!!!!!
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﺑﺎﻧﻮ " ﮎ " ﺭﺍ "ﺵ " ﺗﻠﻔّﻆ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﺪ.
ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﮐﻮﺑﯿﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﭼﭙﯽ ﭼﺸﻤﻤﺎﻥ ﺗﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻧﮕﺮﺩﯾﺪﻩ !..
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
(sm81)(sm2)(sm81)نقل قول:
نوشته اصلی توسط rebasss [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
دل بی جنبه خیلی بهتر از عقل خر هستش ، بعضی وقتا عقل عادم بدجوری خر میشه ...(sm50)نقل قول:
نوشته اصلی توسط Rasool24 [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
آخونده میگفت :
پیامبر ساده زیست بود، شیر بز می خورد!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
انگار ردبول و دلستر هم توی منو بوده ولی پیامبر نمی خورده.
آب بوده و شیر دیگه!!!
حضرت هم بهترین گزینه ی ممکن رو انتخاب کردن؛
.
.
.
.
بدبختی داریمــــا..!!!!
شخص ثروتمندی خواست بهلول را در میان جمعی به مسخره بگیرد.به بهلول گفت:هیچ شباهتی بین من و تو هست؟بهلول گفت:البته که هست.مرد ثروتمند گفت:چه چیز ما به همدیگر شبیه است؟بگو.بهلول جواب داد:دو چیز ما شبیه یکدیگر است،یکی جیب من و کله تو که هر دو خالی است و دیگری جیب تو و کله من که هر دو پر است.
ﯾﻪ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﺗﻠﻔﻨﯽ ﺩﺍﺭﻡ ،
هی ﺯﻧﮓ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﻭ منم ﻓﺤﺸﺶ ﻣﯽ ﺩﻡ !!!
ﺳﺮﯼ ِ ﺁﺧﺮ ﮐﻪ ﻓﺤﺸﺶ ﺩﺍﺩﻡ , ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺯﺩﻩ:
ﮐﺎﺭﯼ ﻧﮑﻦ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﻧﻤﺎااااﺍﺍ . . . !!! :|
.
.
یعنی ﻣﻮﻧﺪﻡ ﺑِﺶ ﭼﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﻢ ...!!
نکنه تهدیدش جدی باشه!!!
بهش وابسته شدم! خخخخ
آدم فقط سر به سر کسی میزاره که دوسش داره نه هر کسی ...
(sm2)نقل قول:
نوشته اصلی توسط rebasss [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
ايا ميدونستيد چرا خوردن شراب حرام شد؟؟
اون زمان داشتن ميخوردن كه
مزه كم مياد
يكي از ياران پا ميشه بره مزه بياره
پاش ميخوره به ظرف و شرابا ميريزه رو زمين
شيخ قاطي ميكنه و ميگه
هوووووو
حروم شد كه ....
بقيه هم فكر كردن حرومه
لامصب همينطوري حروم موند كه موند!!!
برخی آدمها هم هستند که
در وهم خود ، خداجو و مومنند
اما خلقی برای در امان ماندن
از شرشان به خدا پناه میبرند.
فلورانس اسکاول شین
دردی که انسان را به سکوت وا میدارد
بسیــار سنگیـن تــر از دردیـست کـه
انسـان را بـه فـریــاد وا میــدارد...
و انسانهـا فقط به فریــاد هم میرسنـد،
نـه بـه سکــوت هــم!
"فروغ فرخزاد"
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
ﻣﯿﮑﺮﻭﺟﻮﮐﻮﻣﺘﺮ ﭼﯿﺴﺖ؟ ......
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ
ﺑﯿﻦ ﻭﻗﻮﻉ ﯾﮏ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﺟﻮﮎ
ﺭﺍ ﻣﯿﮑﺮﻭﺟﻮﮐﻮﻣﺘﺮ ﻣﯿﻨﺎﻣﻨﺪ .
ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯾﻨﻮ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﺪﺍ؟؟
یه روز بابام یه گلدون با گلش خرید آورد گذاشت رو تاقچه،آقا من سه روز بش آب میدادم.روز سوم وقتی از سر کار اومد گلدونو برداشت،یه سینی با چاقو برداشت شروع کرد به قاچ کردن گلدون...
.
.
.
.
.
.
.
.
اونجا بود که ما تازه فهمیدیم آناناس چیه!!
برگرفته از واقعیتهای دهه شصت...
از زبان پروفسور حسابی:
22 سال درس دادم
1- هیچگاه لیست حضور و غیاب نداشتم.
(چون کلاس باید اینقدر جذاب باشه
که بدون حضور و غیاب شاگردت بیاد سر کلاس)
2- هیچگاه سعی نکردم کلاسم را غمگین و افسرده نگه دارم!
(چون کلاس،
خانه دوم دانش آموز هست)
3-هر دانش آموزی دیر آمد،
سر کلاس راهش دادم!
(چون میدونستم اون اگر 10 دقیقه هم بیاد،
کلاس یعنی احساس مسوءلیت نسبت به کارش)
4- هیچگاه بیشتر از دو بار حرفم را تکرار نکردم.
(چون اینقدر جذاب درس میدادم
که هیچکس نگفت بار سوم تکرار کن)
5- هیچگاه 90 دقیقه درس ندادم!
(چون میدونستم کشش دانش اموز متوسط و کم هوش و باهوش با هم فرق داره)
6-هیچگاه تکلیف پولی برای کسی مشخص نکردم!
(چون میدانستم ممکنه بچه ای مستضعف باشه یا یتیم..)
7- هیچگاه دانش اموزی درب دفتر نفرستادم.
(چون میدونستم درب دفتر وایسیدن یعنی شکستن غرور)
8- هیچگاه تنبیه تکی نکردم
و گروهی تنبیه کردم!
(چون میدونستم تنبیه گروهی جنبه سر گرمی هست ولی تنبیه تکی غرور را میشکند)
9- همیشه هر دانش اموزی را آوردم پای تخته، بلد بود.
چون میدانستم که کجاش گیر میکنه،
لـــایـکـــــــــــــــــ ــــــــــــــ بسیــــاآآآآر زیآآآآد (sm93)نقل قول:
نوشته اصلی توسط rebasss [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
میدونید جمله خانما مقدم ترن از کی رواج پیدا کرده…؟
از زمان غار نشینی اول زنارو میفرستادن تو غار که
اگه حیوونی تو غار بود اول زنارو بخوره.
نخند جمله تاریخیه
یه خانم برای اولین بار داخل اتوبان رانندگی میکنه...
شوهرش بهش زنگ میزنه : عزیزم خیلی مواظب باش همین الان رادیو اعلام کرد که یه نفر تو اتوبان بر خلاف مسیر داره رانندگی میکنه .
خانم جواب داد : یه نفر؟
این احمقا هزار نفرن.
(sm93)نقل قول:
نوشته اصلی توسط yasin6 [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]