ببار برایم ... (sm172)(sm50)
نمایش نسخه قابل چاپ
ببار برایم ... (sm172)(sm50)
ساعت چشم هایم ،
عجیب با ساعت ابر ها کوک است ... (sm50)
عقربه هایی خلاف مسیر زندگی ،
که به هم نمی رسند و فقط جفت هم می شوند ... (sm50)
ببار برایم ... (sm50)
تو که اشک هایت ،
برف آب شده ی کوهستان است ... (sm50)
(sm50)
بِکر و جاری ،
ببار ، ببار ،
سیلاب درد هایت را دوست دارم ... (sm172)
دانشگاه آزاد علوم و تحقیقات (sm81)
7 نفر فوت کردند چه گناهی کردن آخه نزدیک امتحانات لعنت به این زندگی لعنت به اتوبوس (sm81)
قطار که ایستاد ،
منِ من با چمدانش ،
وسط بحران بود .
دست ها لرزان بود ،
چشم ها گریان بود ،
منظره ویران بود .
قطار که رد شد ،
چمدانم را برد
و خودم جا ماندم .
منِ من بی چمدان ،
خالی از رویا بود ،
منِ من تنها بود ... (sm50)