تو هم با من نبودی ، یار ...(sm27)
نمایش نسخه قابل چاپ
تو هم با من نبودی ، یار ...(sm27)
جوونی هم بهاری بود و بگذشت
به ما یک اعتباری بود و بگذشت
میون ما و تو یک الفتی بود
که آن هم نوبهاری بود و بگذشت
یاد دارم لحظه ای را خیره ات بودم ولی یاد چشمان قشنگت سالها شد همدمم
تنهایی یک درختم
و جز اینام هنری نیست
که آشیان تو باشم!
نیایی؛
تنهاییم بزرگتر میشود
جایِ تو تنگتر
تمامِ قلبم را به تو میدهم
تمامِ دردَت را به من بده
عاشق شو
چه روزهایی کشتمت تو دلم
زندگی رو از اول شروع کردم ؛
چه شب هایی کل شهر تو بارون
به خاطر تو
زیر و رو کردم ... (sm172)
(sm50)
(sm50)
(sm27)