خیلی دوس داره بدونم ، آیا باز هم دیشب مث هر شب،
جزیره به خواب سپیده جان اومد یا نه؟؟؟!!!...
نمایش نسخه قابل چاپ
خیلی دوس داره بدونم ، آیا باز هم دیشب مث هر شب،
جزیره به خواب سپیده جان اومد یا نه؟؟؟!!!...
راننده پرایدبه راننده پژو که پیچیده بود جُلوش گف: یابو...
یابو از توی ماشین اومد پایین، با قفل فرمون...
و کوبید روی شیشه جلوی پراید...
راننده پراید به مادر یابو فحش داد؛
اگه بخوام دقیقتر بگم، گفت:مادر قــ.حبه،
یابوی مادر قــ.حبه،راننده پراید روُ از پنجره پراید پیاده کرد،
و انداخت جلوی ما و با قفل فرمون کوبید روی ملاجش...
واقعا یابوهایمادر قــ.حبهخیلی خـَشِنن!!!...مواظب باشین....
چهار سوالی!!!...
.
.
.
و تو (هنوز هم) بهترين گزينه برای عاشق بودنی!!!...
.
.
.
الف: اين "تو"كيست؟؟
ب: "عاشق بودن" چيست؟؟
ج: ساير گزينه ها كدامند؟؟
د: هيچكدام!!
ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺩﻭ ﺗﺎ ﮐﺮﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﻧﺪﻭﻥ ﻣﻨﻮ ﻣﮑﺎﻥ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻫﻢﺳﮑــ.ﺲ ﮐﻨﻦ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻋﺎﺟﺰﺍﻧﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﮐﻪ ﻻﺍﻗﻞ ﺍﺭﻭﻡ ﺗﺮ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ.
ﺩﯾــ.ﻮﺙ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺩﺍﺭﻩﺗﻠــ.ﻤﺒﻪﻣﯿﺰﻧﻪ ﮐﻪ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺷـــ.ﻮﻣﺒﻮﻟﺶ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﺑﻪ ﻋﺼﺐ ﺩﻧﺪﻭﻧﻢ
دردنیای امروزی اگ کسی بهت محبت کرد
.
.
.
.
.
.
.
شک نکن یه قوطی وازلین تو جیبش داره..
دیروز کوچه
تنگ بود...
امروز
دل
ما.....
جالب بود واقعا...
دانشمندان استرالیایی برای اثبات اثرات خنده بر انسان
خون بیمارانی که دچار افسردگی بودند را به 6خوکچه هندی تزریق کردند ..پس از 18 ساعت همه مردند.
بعد خون یک گروه از جوانان شاد را به6 خوکچه دیگر تزریق کردند در کمال تعجب آنها نیز پس از 18 ساعت مردن.
تازه فهمیدن خون انسان به خوکچه ها نمیخوره....
تو علم ریده شد رفت!!!!
دعا واسه ما مث امید میمونه ...نقل قول:
نوشته اصلی توسط rebasss [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
دعا نکنیم انگار به زندگی امیدی نداریم(sm10)
گزارش فیلم ســ.وپر با صدای هادی عامل:
به نام خدا.
فینال سایز85. بین الکسیس دلاوری از خطه تگزاس با جان سینز کشتی گیر چغر و بدبدن و کچل و طولانی سایز آمریکایی. حریف عنوان دار جهان و المپیک هست. با کوله باری از تجربه سکــ.س های قبلی پا به آوردگاه تشک مسابقات پــ.ورن هاب گذاشته. در گیرنده های سیاه سفید الکسیس با ســ.وتین مشکی که بسته از حریف خودش متمایز میشه. همین ابتدای کار جان سینز برای زیرگیری اقدام میکنه. الکسیس مثل برق و باد پاهاش رو به عقب پرت میکنه. تکنیک و فنون ناب تگزاسی رو به رخ حریف میکشه. مجددا در سرشاخ کار رو دنبال میکنن.
تقاضای اخطار میشه برای ســ.وتین مشکی. مورد موافقت قاضی و رییس تشک قرار میگیره. حالا باید کار رو در خاک دنبال کنند. الکسیس در خاک جان سینز میشینه. مایه افلاک رو در اختیار میگیره. رکاب میزنه، رکاب میزنه، رکاب میزنه. الکسیس قرص و محکم به تشک چسبیده. داور به علت مکث و تعلل زیاد سرپا اعلام میکنه.
مجددن در سرشاخ کار رو دنبال میکنند. رو سر و گردن هم کار میکنن. الکسیس سعی میکنه شرایط رو برای زیرگیری های بی نقص خودش مهیا کنه. برای زیرگیری اقدام میکنه. مثل برق و باد به وسط پاهای جان سینز میرسه. در منطقه قرمز تشک حریف رو خاک میکنه. جان سینز اسیر فنون ناب تگزاسی الکسیس و غیرت و تعصب الکسیس شده. دریایی از غیرت و تعصبه الکسیس. پلنگ تگزاس. حریف رو به پل میزنه. شیره حریف رو در آوردگاه مسابقات پــ.ورن هاب میکشه بیرون. سالن رو به غوغاکده ای تبدیل میکنه. داور دست او رو به عنوان فرد پیروز بالا میبره. خسته نباشی دلاور، خدا قوت پهلوان
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mojtaba00222 [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
بکن داش بکن (sm10)
تق تق،
کیه؟؟؟؟
.
.
.
.
.
حرام عزیزم،عزیزم حرام
جهنمو یادت نره والسلام
.
.
.
.
.
.
مکارمه داره آهنگ سلام عزیزم شهرام سولتیو میخونه!!!!
دارد پاییز می رسد
انار نیستم
که برسم به دست هایِ تو
برگم !
پُر از اضطرابِ افتادن...
رضا كاظمی
بعضی از آدم ها زیادی غلط دارند و بعضی غلط های زیادی!
از روی بعضی از آدم ها باید مشق نوشت
و از روی بعضی آدم ها باید جریمه نوشت
و با بعضی از آدم ها هیچ وقت تکلیفِ ما روشن نیست.
بعضی از آدم ها را باید چند بار بخوانیم تا معنیِ آن ها را بفهمیم و
بعضی از آدم ها را باید نخوانده دور انداخت...
- قیصر امین پور
دیگر وقت آن نیست که بدانیم
چه کسی جهان را آفریده است.
باید دید چه کسانی به خراب کردنِ آن مشغولند!
- نوآم چامسکی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط rebasss [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
(sm172)(sm50)
شاید خوبیِ نداشتنِ امید این است که انسان هیچ گاه،
نا امید نمی شود و این چیزی ست که این روزها بیشتر از امید به آن نیازمندیم: نا امید نشدن.
- والتر بنیامین
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Rasool24 [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
رسول دادا چطوری؟
عمل موفقیت آمیز بود؟
ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺗﺮ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺍﻭﻥ ﭘﻨﮕﻮﺋﻨﯿﻪ ﮐﻪ ﻧﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﺎﻉ ﺩﺍﺭﻩ
ﻧﻪ ﺧﺸﺘﮏ ﺩﺭﺳﺖ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺍﺭ
غم انگیزترین قسمت زندگی اینجاست که یه روزی هم حسرت همین روزای کوفتی را میخوریم
دردم ایــــن نـــیـسـت
کـــــه او عــــاشــــق نـــیــسـت ،
دردم ایــــن نــیــسـت
کــــــــه مــعــشـــوق مــن از عــشــق تـهــی اسـت
دردم ایــــــن است
کــــــه بــــا دیـــــدن ایـــــن ســردی هــــا
مـــــن چـــــرا دل بـــســتــم ؟!!
پدر كه مرد، داداش آبتين، برادر بزرگم، خانه نبود. رفته بود خارج. براى درس رفته بود، اما جاگير شده بود. سالها او را نديده بوديم. وقتى رفت ٣٠ سالش بود. پدر كه مرد او ٤٠ ساله شده بود. زنگ زدم گفتم:
- بابا مرد آبتين
سكوت كرد. خانه اش در بندرگاه بود. وقتى سكوت كرد صداى مرغ دريايي آمد. بعد گفت:
- كارامو درست مى كنم ميام
دوباره صداى مرغ دريايي آمد. و باز گفت:
- خودمو به تشييع جنازه مى رسونم
گفتم:
- جنازه نداره
گريه كردم. گفتم:
- جنازه ش پيدا نشده
باز صداى مرغ دريايي آمد. صداى باد هم آمد. فكر كردم روز است، اما خانه اش تاريك است. و پرده هاى پنجره اش از باد ساحلى تكان مى خورد. گفت:
- ميام بريم پيداش كنيم
آفتاب به شيشه ساعت ديوارى خورده بود و سايه ساعت را روى ميز انداخته بود. سايه عقربه ها و عددها روى ميز افتاده بود. گفتم:
- حتما بيا. دلمون برات تنگه
***
چهار روز بعد زنگ خانه را زدند. آبجى مريم رفت در را باز كرد. صداى جيغش ترساندمان. داد مى زد بابا بابا. همه دويديم توى حياط. بابا بود. موهاش آشفته بود. حرف نمى زد. چشم هاش قرمز بود. خواهرم چنان بغلش كرده بود و مى بوسيدش كه نمى توانست كارى كند. يك كلمه هم حرف نزد. مادرم صورت خودش را چنگ كشيد. گفت:
- هوشنگ... هوشنگ...
و پريد بابام را بغل كرد و دست و صورتش را بوسيد. بابام باز هم حرف نزد. فكر كردم شوكه شده است. چشم هاش سرخ و خون گرفته بود. بى صدا اشك مى ريخت. برديمش خانه. خوشحال بوديم كه زنده است. توى آشپزخانه، پشت ميز نشسته بوديم. بخشى از سايه عدد ١٢ ساعت، روى روميزى سفيد و بخشى ش روى سينه بابا افتاده بود. سايه عقربه ثانيه شمار از روى سينه اش مى گذشت كه نگاهم كرد. چشمش جوشيد. مادرم چاى آورد. استكان چاى را گذاشت توى سايه ى پرنور شيشه ساعت كه روى ميز مى لرزيد. نور آفتاب به استكان چاى افتاد. بابا هنوز ساكت بود. مادر گفت:
- گفتن فقط پنج تا جنازه سالم مونده. همه مسافراى هواپيما تيكه تيكه شده بودن. عكسا رو نشونمون دادن.
و گريه كرد. صداى تيك تيك ساعت آمد. ادامه داد:
- چايي تو بخور...
بابا به مادر نگاه كرد. خم شد روى ميز، دست مادر را گرفت و با انگشت، پشت دستش را نوازش كرد. اشك از چشمش افتاد روى سايه عدد ١٢. اشك در بافت روميزى پخش شد. احساس كردم چوب ميز، زيرِ رو ميزى، خيس شده است. بابا گفت:
- من بابا نيستم مامان. آبتينم
و سرش را پايين انداخت. مادر دستش را پس كشيد. همه ى احساس ها عوض شد. شرم از خيال هاى شرم آور جاى عشق را گرفت. فكر كردم اگر آبتين نمى گفت من آبتينم، با مادر روى تخت مى رفت و پدر ما مى شد. كاش نمى گفت آبتين است.
مادر دستش را پس كشيد. سايه عقربه دقيقه شمار روى استكان چاى افتاد. كسى حرف نمى زد. از آستين كت داداش آبتين صداى مرغ دريايي مى آمد.
علیرضا روشن
سلفی فقط این (sm2)
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسه اینه ها (sm70)
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
(sm2)(sm2)(sm2)
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
اگه گفتین اینا چین؟
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
(sm70)
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
خدا نصیبتون کنه اَ اینا ، اونایی که تشکر نمیکنن دو تا قسمتشون بشه (sm2)
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
تعطیلات آخر هفته منو فامیلام
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
ﺣﻖ ﺑﺪﻫﻴﻢ !
ﻫﯿﭻ ﺁﺩﻣﯽ ﯾﮏ شبه ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ،
ﻫﯿﭻ ﺁﺩﻣﯽ ﯾﮏ شبه ﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺕ ﺑﺰﺭﮒﻧﻤﯽﮔﯿﺮﺩ ...
ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﯽﺧﺒﺮ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭼﻤﺪﺍﻥ خود را بر ﻣﯽﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﯽﺭﻭﺩ،
ﺷﮏ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺒﻞ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻓﺘﻪﺍﺳﺖ ...
ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﯾﮏﺭﻭﺯ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪﺍﻡ ، ﺷﮏ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺪﺕﻫﺎ ﻗﺒﻞ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﯾﮏ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻩﺍﺳﺖ ...
ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﻏﺎﻓﻞ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﮔﺮﯾﻪ،
ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺪﺕﻫﺎ ﻗﺒﻞ
ﯾﮏ ﺑﻐﺾ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦﻃﺮﻑ ﻭ ﺁﻥﻃﺮﻑ ﻣﯽﺑﺮﺩﻩ است...
ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ...
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺷﺐﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﺑﯿﺪﻩ است
ﻭ ﺭﻭﯾﺎﺑﺎﻓﯽﮐﺮﺩﻩﺍﺳﺖ ...
ﻧﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﺭﺍ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﻨﯿﻢ ...
ﻧﻪ ﺁﻣﺪﻥﺷﺎﻥ ﺭﺍ ...
ﻓﻘﻂ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﺣﻖ ﺑﺪﻫﻴﻢ !!!!!
ای جانم (sm127)
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
(sm70)(sm127)
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
دهنش سرویس (sm2)
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
لحظه انتقام (sm2)
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
دستاش چقدر پیر شده (sm2)
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
ﻣﻐـﺮﻭﺭ ﻧﯿﺴﺘـﻢ ..
ﻓﻘﻂ ﺩﻧﯿــــــﺎ ﺑﻬﻢ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ "تـــــــﻮﺟﻪ "ﺯﯾﺎﺩ...
ﺑﯽتوﺟـﻬﯽ میـﺎﺭﻩ..
باهرکسی" گرم" میگیری.
ﺟنـﺒـﻪ نداﺭﻥ" ﺗﻪ" ﻣﯿﮕﯿﺮﻥ...
ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺑﺎﯾﺪ " ﺑــﺪ " ﺑﺎ ﺷﯽ !!!
ﺗﺎ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺑﺪﻭﻧﻦ " ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ " ﻭﻇﯿﻔﻪ نیست
مرامه..معرفته.
وژدانن من کاری نَرَم گوششو آبکش کرده انقدر سوراخش کرده
ولی پسر ، انصافا ؛ زیپ اونجا چیکار میکنه ، یکی به ما بگه معلوماتمون اضافه شه
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
ﺑﺎﺯ ﺑﻮﯼ ﺩﻓﺘﺮ
ﭘﺎﮎ ﮐﻦ ﻫﺎ ﯼ ﺳﻔﯿﺪ
ﺗﻪ ﻣﺪﺍﺩ ﻗﺮﻣﺰ
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﻬﺮ ﺭﺳﯿﺪ
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺭﺝ ﺯﺩﻥ ﺣﺮﻑ ﺍﻟﻒ
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﺧﺘﺮﮐﯽ ﺳﺮ ﺑﻪ ﻫﻮﺍ .ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮔﯿﺞ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﺶ ﮐﺒﺮﺍﺳﺖ.
ﻭ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ
ﻗﻮﻝ ﻫﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ
ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺼﻤﯿم
ﺑﺎﺯ ﮐﻮﮐﺐ ﺧﺎﻧﻢ
ﭼﻨﺪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﺩﺭ ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ...
ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻋﺒﺎﺱ
ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﮐﺒﺮﯼ
ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻫﻤﻪ ﺷﺎﻥ
ﮐﻪ ﺯﻣﺎ ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻧﺪ
ﻫﻤﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ
ﻭﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻫﺴﺘﯿﻢ
ﻭﻏﻢ ﻏﺮﺑﺖ ﺍﯾﺎﻡ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ که دایم با ماست....
ﻗﻠﻪ ﯼ "ﻗﺎﻑ " ﮐﻪ ﺳﻬـﻞ ﺍﺳﺖ ،
ﻣﻦ ﻗﻠﻪ "ﮐﺎﻑ " ﻭ " ﻻﻡ" ﻭ " ﻣﯿﻢ" ﻭ"ﻧﻮﻥ " ﻭ " ﻭﺍﻭ"
ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺨﺎﻃﺮﺕ ﻓﺘﺢ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ،
ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ،
ﻣـــــــــﺮﺩ ﺑـــــــﺎﺵ !
ﺍﮔﺮ ﺳﺮﺍﻍ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ،
ﺑﮕﻮ :
¤◆¤ﻭﺍﮔــــــﺬﺍﺭ ﺷـــــــﺪﻩ¤◆¤ ...
(sm70)
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
با شلوارک؟ (sm77)
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]