یاد ترجمه شهری از احمد شاملو مال خانم مارگوت بیگل افتادم، ترجمه شاملو مثل خود شعر هم زیباتره...
ساده است نوازش سگی ولگرد
شاهد آن بودن كه چگونه زير غلتكی می رود،
و گفتن كه:
سگ من نبود…
ساده است ستايش گلی
چيدنش و از ياد بردن
كه گلدان را آب بايد داد…
ساده است بهره جويی از انسانی
دوست داشتنش بی احساس عشقی،
او را به خود وا نهادن
و گفتن كه :
ديگر نمی شناسمش…
ساده است لغزش های خود را شناختن
با ديگران زيستن، به حساب ايشان
و گفتن كه :
من اينچنينم…
ساده است كه چگونه می زيئيم
باری!
زيستن سخت ساده است!
و پيچيده نيز هم!