نوشته اصلی توسط
!..:: joker ::..!
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
با اين همكلاسي ِ بي شعورمون نشسته بوديم توو پارك يكي از اين كسايي كه خونه شون اونجا بود زنگ زد آمارمون رو داده بود
شانسي كه آوردم اين بود ماشين رو ديدم سريع جزوه مو دراوردم
اومد گفت به به درسم كه داريد ميخونيد
گفتم آره فردا امتحان دارم
بعد گير داد كه اين همكلاسيت نيست. من هر چي قسم خوردم زير بار نرفت
ديگه داشت سوار ماشينم ميكرد گفتم گوه خوردم آقا. اصن دوست دخترمه
گفت ديدي راست گفتم (sm29) بعد ولم كرد گفت تو برو تا دختره هم ول كنم
ديگه اومدم خونه. نفهميدم با دختره چيكار كرد (sm2)