ﺗﺠﺮﺑﻪ ب من ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩ..... ..................منم دراوردم ب تجربه نشون دادموالا فک کرده شوخی دارم باهاش:
نمایش نسخه قابل چاپ
ﺗﺠﺮﺑﻪ ب من ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩ..... ..................منم دراوردم ب تجربه نشون دادموالا فک کرده شوخی دارم باهاش:
فتوای جدید علمای حوزه علمیه:اگه یه پسر به دختری بگه قربونت برم 20 ضربه شلاق داره، اگه بگه قربونت برم خوشگلم 70ضربه شلاق داره،ولی اگه بگه قربونت برم الهی....چون در راه خداست هیچ اشکالی ندارد
ترکه میره رستوران، گارسون میگه: غذای امروز «كوجی پورو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با «لیمو» هست! ترکه میگه: «كوجی پورو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با چی؟؟؟
دیدین صبحا که بیدار میشین بعدش یه لحظه دوباره میخوابین، بیدار که میشی میبینی ۳۰دقیقه گذشته…؟؟؟حالا تابلوئه که ۲دقیقه بیشتر نخوابیدیا ! فکر میکنن ما خریم… !!!
تو جهنم همش میگی یادش بخیر.. ایرانم این شکلی بود...
دلم می خواد وقتی پیر شدم...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دخترم یا پسرم ازم پرسید عشقت کی بود....
بتونم با دستم به اتاق اشاره کنم و بگم...
اونجا نشسته!
فقط کمی بیشتر مرد باش!....
مرد لازم نیست همیشه برای من گل بخرد و یا ...بوی خوش ادکلونش از خودش زودتر وارد اتاق بشود!....
مرد من لازم نیست هر شب مرا برای شام به رستوران دعوت کند ،یا برایم هدیه بخرد و یا....حتی حرفهای قشنگ قشنگ بزند!...
مرد من اگر مثل قهرمان فیلمها خیلی قد بلند یا قوی و پولدار هم نباشد مهم نیست !...
مرد من حتی اگر گاهی از دیدن قشنگی های دختر جوان همسایه چشم هایش بدرخشد و ناخود آگاه لبخند بزند ...نه اینکه دلم نگیرد اما میشود ...میتوانم که ببخشمش ...
مرد من حتی وقت هایی که بهانه میگیرد و مشت به دیوار میکوبد دوست داشتنی است ...وقتی میدانم شاید از گرانی و فشار و غم دلگیر و بهانه گیر شده است ....
مرد من کافی است فقط کمی بیشتر مرد باشد ...تا برایش یک دنیا زن باشم .
کافی است...فراموش نکند برای یک زن مردش یعنی بخت و دنیا و قرار و آرامشش!...
کافی است کمی بیشتر مرد ...کمی بیشتر عاشق باشد!....
ﺩﺭﺳﺘﻪ که ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﻴﮕن ﻣﻤﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻭ ﻓﺮﻡ و ﺑﺰﺭﮒ و ﺧﻮﺏ
ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺗﺮﺟﻴﺤﺄ ﺳﺎﻳﺰﻩ 85 باشه :-!
اما نباس ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩ ﻣﻤﻪ سایز 85 دست رنجه یکی ﺩﻳﮕﺲ ﻭ ﺍﺯ ﻧﻮﻥ ﺳﮓ ﺣﺮﻭﻡ ﺗﺮﻩ :
ﻣﻤﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻭﻟﺶ ﺳﺎﻳﺰﺵ 60. 65 باشه بعد تو ﺩﺳﺘﺎﻱ ﺗﻮ ﻣﺜﻠﻪ ﻟﻮﺑﻴﺎﻱ ﺳﺤﺮ ﺁﻣﻴﺰ ﺭﺷﺪ ﻛﻨﻪ ﻭ ﺑﺎﻋﺜﻪ آرامش و شادیه قلبه ﺗﻮ ﺑﺸﻪ ;
ﺑﻠﻪ ﺍﻳﻨﻄﻮﺭﻳﺎﺱ ;
ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺳﺘﺎﺗﻮﺱ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﯾﻪ ﺷﺮﺕ ﻗﺮﻣﺰ ﺑﺎ ﯾﻪ
ﺗﺎﭖ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﺗﻨﻤﻪ ^_____^
2 ﺗﺎ ﻻﯾﮏ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﺎ ﯾﻪ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﺑﻪ ﺗﺨﻤﻢ,
ﯾﻨﯽ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ؟؟؟
:
ﺷﺎﻩ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ؟
در یخچال رو باز کردم یه پشه در حالی که داشت فحش می داد ازش خارج شد !
هر وقت تونستی لواشک رو بذاری گوشه لُپت و نجوییش، یَنی به نَفسِت مسلط شدی. ..
یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته،یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد!خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!دیگه پاک قاطی می کنه با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!طرف کم میاره، میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده . خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان، یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: آقا ! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی روی ما رو کم کردی؟!موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه :والله … داداش… خدا پدرت رو بیامرزه وایستادی!…کش شلوارم گیر کرده به آیینه بغلت!نتیجه اخلاقی:اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ای دارندببینید کش شلوارشان به کدام مدیر گیر کرده..
ﺷﻮﺥ ﻃبعی بینظیر ﻳﮏ شهید ﺍﻳﺮﺍنی ﺗﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺧﺮ…ﻣﺼﺎﺣﺒﻪﮔﺮ:ﺗﺮﮐﺶ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ سینهاش ﺭُﻭ ﭼﺎﮎ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺯﻣﺰﻣﻪ میکرﺩ.ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﺭُﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺎﻻی ﺳﺮﺵﺩﺍﺷﺖ آﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺴﺎﺷﻮ میزﺩ.ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ آﺧﺮ ﭼﻪ ﺣﺮفی ﺑﺮﺍی ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭیﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﻡ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﻭﻗتی ﺑﺮﺍی ﺧﻂ مقدم ﮐُﻤﭙُﻮﺕ میفرستن، ﻋﮑﺲ ﺭُﻭی ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭﻭ ﻧَﮑﻨﻦ!ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺿﺒﻂ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻳﻪ ﺣﺮﻑِ ﺑﻬﺘﺮی ﺑﮕﻮﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﻃﻨﺎﺯی ﮔﻔﺖ: آﺧﻪ ﻧﻤﻴﺪﻭنی، ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﻢ، ﺭُﺏ ﮔﻮﺟﻪ ﺍﻓتاده…!و لحظاتی بعد چشمانش را بست، لبخندی زد و شهید شد…………"شهید رضا قنبری، معروف به "شهید خندان"تهران سال 1364
ﺗﺎﺭﺯﺍﻥ ﻟﺨﺖ ﺑﻮﺩ ...ﺳﯿﻨﺪﺭﻻ ۱۲ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ ...ﭘﯿﻨﻮﮐﯿﻮ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻔﺖ ...ﺑﺘﻤﻦ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﺑﺎﻻﯼ ۳۰۰ ﻣﺎﯾﻞ ﺑﺮ ﺳﺎﻋﺖ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ ...ﺳﻔﯿﺪﺑﺮﻓﯽ ﺗﻮﯼ ﯾﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﻫﻔﺖ ﺗﺎ ﻣﺮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ ...ﭘﺲ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﻣﺎﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ !! ﺍﻟﮕﻮﻫﺎﻣﻮﻥ ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﻦ ..ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﯾﻢ ﺑﺎﻭﺭﮐﻨﯿﻢ ﻣﻠﻮﺍﻥ ﺯﺑﻞ ﺍﺳﻔﻨﺎﺝﻧﻤﯿﺨﻮﺭﺩ ﻣﺎﺭﻱ ﺟﻮﺍﻧﺎ ﺑﻮﺩﺍﺧﻪ ﮐﺪﻭﻡ ﺑﺮﮒ 7 ﭘﺮﯼﺍﺳﻔﻨﺎﺟﻪ ﺑﻌﺪﺷﻢ ﮐﺪﻭﻡ ﺍﻻﻏﯽ ﺗﻮ ﭘﯿﭗ ﺍﺳﻔﻨﺎﺝﻣﯿﺮﯾﺰﻩﺗﺎﺯﻩ ﮐﺪﻭﻡ ﺍﺳﻔﻨﺎﺟﻲ ﺍﻧﻘﺪ ﺍﻧﺮﮊﻱ ﺯﺍﺳﺖ؟؟ﮔﻮﻟﻤﻮﻥ ﺯﺩﻥﻋﻤﻮﯼ ﺳﻮﺑﺎﺳﺎ ﻫﻢ ﻋﻤﻮﺵ ﻧﺒﻮﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﻮﺩ !ﻧﺎﻣﺮﺩﺍ ﺑﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﺭﻭﺣﻤﻮﻥ ﻭ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﮐﺮﺩﻥ
علم پزشکی ثابت کرده که شکستن دل واقعیت داره .یعنی وقتی دل کسی میشکنه توی قلب اتفاقی می افته؛مثل یک خون ریزی کوچیک یا یه جراحت .... که حتی می تونه منجر به سکته قلبی بشه ....تو دوست خوب من ... هم مراقب دل خودت باش هم دل دیگران...
وقتی می پرسی چیزی می خوریین ؟ اونی که میگه : من یکی دو لقمه باهات می خورم، جدا موجود ترسناکیه
زنگ زدم به دوس دخترم میگم خونمون خالیه، میای؟
میگه:ای بابا چرا خونه ی همتون با هم خالی شده :||
داماده از حجله مياد بيرون، با پدرزنش روبرو ميشه؛ نميدونه چي بگه! هول ميشه ميگه: دست شما درد نكنه چسبيد!
آخوندا دور هم ماهواره ميديدن،يكيشون ميكه حاجى بزن اون شبكه كه زنا توش لختن نفرينشون كنيم ثواب داره !!
از خوبی های الویه اینکه که:
.
.
.
.
اگه بخوری بعد بالا بیاریش چیزی رو از دست ندادی.
میتونی جمع ش کنی بزاری یخچال فردا شب شام بخوریش
کثافط هم خودتی
پيرمرد بعد از مردن به خواب پسرش مياد و ميگه: دندون مصنوعی هاموبفرست بهشت. حوري هاي اينجا مرتب ازم ميپرسن چي دوست داري؟
ميخوام بگم ك.س هی ميگم چس.! دارم خفه میشم ازبس برام چسیدن
دیروز از جلوی کبابی رد میشدم که دلم بهم گفت برو کباب بخور
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هنوز حرف دلم تموم نشده بود که جیبم گفت گوه نخور
و همون لحظه ندایی از سمت شلوارم بلند شد که بییییا اینو بخور تو این گرونی، کلا اعضای بدنم باهام خیلی صمیمین
شلوار پوشیدن دخترا:
پای چپ
پای راست
پرش به بالا
.
.
.
.
.
.
پسرا:
پای راست
پای چپ
عملیات جاسازی
غضنفر زن میگیره، شب اول تو حجله تا میان مشغول شن یهو عروس سکته میکنه میمیره!
غضنفر خیلی ناراحت میشه، میگه: بابا اینکه نشد، اینهمه خرج کردیم و حالا یک دور هم حال نکنیم خیلی ستمه! میکنیم، به ملت میگیم بعد از کار مرد!
خلاصه مشغول میشه، همچین که نوک کار فرو میره یهو زنه شکه میشه و بلند میشه میشینه. غضنفر میزنه تو سرش شروع میکنه بلند بلند گریه کردن!
عروسه میگه: بابا من زنده شدم، باید خوشحال باشی، چرا گریه میکنی؟
غضنفر وسط همون گریه زاریش، میگه: بابام!
عروسه میگه: بابات چی؟
باز غضنفر میکوبه تو سرش، میگه: بــــابـــام!
عروسه میگه: خوب بابات چی؟!
غضنفر میگه: اگه میدونستم نمیگذاشتم بمیره!!!
آﯾﺎ ﺍﺯ هات ﺑﻮﺩﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺩ ناراحتید؟!
ﺁﯾﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻫﺮ ﻣﮑﺎﻧﯽ به شما پیشنهاد بی شرمانه میدهد؟!
ﺁﯾﺎ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﻧﺞ ﻣﯽ ﺑﺮﯾﺪ؟!
.
.
.
.
.
.
دهنت سرویس ﺍﯾﻨﻢ ﺩﺭﺩﻩ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﯼ ﺧﺐ؟!
ﻣﻦ ﯾﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﺭﻡ ﺳﺎﻋﺖ 5 ﺻﺒﺢ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﻥ.
یارو ميره دكتر، ميگه آقاي دكتر من ديروز رفتم خانه..
دكتره ميگه: خب؟
-هيچي قربان تو بشم، من يه چايي خوردم..
- خب...
- ديدم خانم صدايي ازش نيست..
- ...
- يه چايي خوردم..
-ديدم لباسهاي خانم وسط اتاق ولوه..
- خب؟
-هيچ چي دكتر جان، خيلي شك كردم، يه چايي خوردم..
- خب؟
- خب به جمالت دكتر جان، آمدم ديدم خانم با يه آقاي غريبه رو تخت خوابيدن..
- تو چي كار كردي؟
- من ولله خيلي عصباني شدم، يه چايي خوردم..
- بعد..
-بعد هيچي، خانم با اون آقا كارشون وخيم شد..
-تو چي كار كردي؟
-سر ضرب يه چايي خوردم..
- خوب؟
- جانم براتون بگه رفتم ديدم خانم با آقا داخل همديگه شدن..
-خب عزيزم تو چيكار كردي؟
- خب دكتر جان بلافاصله آمدم خدمت شما ببينم اين همه چايي كه من خوردم ضرر نداره؟!!
یه یارویی بغل دستم نشسته بودکف دستش میخارید میگفت پول داره میاد...گوشش میخارید میگفت دارن پشتم حرف میزنن...کفه پاش میخارید میگفت پول داره میره... اصلا 1%به ذهنش نمیرسید که شاید حموم بره درست شه...
طرف زن ميگيره بعد از روز عقد ميره سربازي برميگرده
ميبينه زنش با سه تا بچه وايسادن
به زنش ميگه اينا كين؟
ميگه بچه هاتن
اون بزرگه كه قبل از عقد از دستت در رفت
ميگه خب اين قبول
اون يكي چي؟
ميگه اينم كه داشتي ميرفتي تو شيكمم بود
يكم فك ميكنه ميگه خب قبول
ميگه اون كوچيكه ديگه چيه؟
زنش ميگه آخه اين بچه با تو كاري داره؟ بهش گير ميدي؟داره ماستشو میخوره!
ﺯﯾﺮ ﻧﻮﯾﺲ ِ ﺍﻓﻐﺎﻧﯽ ِ ﻓﯿﻠﻢ ﺳ.ﻮ.ﭘ.ﺮ |:
.
.
.
ﺁﻩ ، ﺁﻩ ﺁﺭﯼ ، ﺑﻠﻪ ، ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ ، ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺁﻩ ﺑﻠﯽ ،
ﺁﺭﯼ ﺁﺭﯼ ، ﻋﻤﻞ ﺑﻨﻤﺎ ، ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺮﺳﺎﻥ،،
مرا بگوووا...پیسته کن پیسته کن،،
اری اری فروتر بنما!!و....
در آخر:
بر فرش نپاش آن را شوسته کردم ک.و.ن کککش)))
در ایران باستان بجای کلمات خانم و اقا که ریشه مغولی دارند اجداد خوش سلیقه ما به زن "مهربانو" میگفتند یعنی کسی که مهر خلق میکند و به مرد "مهربان " میگفتند به معنای نگهبان مهر .....
همدیگر رو با این کلمات پرمعنا صدا بزنیم ...
"مهربانو " همسر ، مادر، دختر، خواهر، دوست،
"مهربان" همسر، پدر، پسر، برادر، دوست....
حال تو چه مهربانویی یا مهربان ، این رسالت زیبای مهرورزی را در کلمات جاری کن تا ریشه عشق سیراب شود ....
ﺭﻭﺯﯼ ﭘﺪﺭﯼ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﮒ
ﮔﻔﺖ: ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﺩﺍﺭﻡ امیدوارم ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﻣﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯽ.
1.ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻣﻠﮑﯽ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻪ
ﺳﺮﻭ ﺭﻭﯾﺶ ﺑﮑﺶ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺵ.
2.ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺑﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ .
3.ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﺎ ﺍﻓﯿﻮﻧﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ ﺑﺎ ﺁﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺴﺎﻟﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ !
ﻣﺪﺗﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﭘﺪﺭ، ﭘﺴﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺎﻧﻪ
ﭘﺪﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ ﭘﺲ ﺑﻪ
ﻧﺼﯿﺤﺖ ﭘﺪر ﺁﻥ ﻣﻠﮏ ﺭﺍ ﺳﺮ ﻭ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﺪ
ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺣﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ ﭘﺲ
ﻣﻨﺼﺮﻑ ﺷﺪ.
ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﺪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﺱ ﻭ ﺟﻮﯼ
ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ .
ﺩﯾﺪ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻋﻠﺘش را ﭘﺮﺳﯿﺪ
ﮔﻔﺖ:
ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭﺍﯾﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ!
ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ﻧﺼﺎﯾﺢ ﭘﺪﺭﺵ ﭘﯽ ﺑﺮﺩ.
و میخواست ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ
ﺑﻮﺩ ﺩﻭﺩ ﺭﺍ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﺪ ﻭ شروع هم كرد و اتفاقاً معتاد قابلى هم شد و ريد به داستان آموزنده ما
خودمم نفهمیدم چرا اخرش اینطور شد
مجري: فاميل دور چرا ناله ميکني؟فاميل: آقاي مجري اين کفشاي جديدم پدرم رو درآوردن!مجري: اين چه کفشيه؟فاميل: کفش "من ماک"،تو تلوزيون ميگن هرکي اين کفشارو بپوشه چشماش رنگي ميشهمجري: نخير،امکان نداره تلوزيون از اين حرفا بزنه،تو تلوزيون هيچوقت دروغ نميگنفاميل: بله حق با شماس،راستي امروز اخبار کانال يک ميگفت حقوق بازنشسته هارو هفته پيش واريز کردن،شما گرفتين؟مجري: نه بابا من همين الآن حسابمو چک کردم خبري نبود،حالا تو چشم رنگي ميخواي چيکار؟فاميل: ميخوام بازيگر شم!مجري: مگه بازيگر شدن به چشم رنگي داشتنه!؟فاميل: نه با پول هم ميشه بازيگر شد ولي حقوق شمارو که ندادن هنوز!مجري: کسي بازيگر ميشه که بتونه نقش بازي کنه!فاميل: آقاي مجري اگه بازيگر شدن به نقش بازي کردن بود که نصف مسئولين ميرفتن بازيگر ميشدن
ﺭﻭﺍﯾﺖ ﺍﺳﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﺷﯿﺦ ﻭﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﺩﺭﻣﺤﻔﻠﯽ ﺩﻭﺭ ﻫﻢ ﺟﻤﻊﺑﻮﺩﻧﺪﯼ ﻧﺎﮔﺎﻩ ﮐﻮﺭﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﮔﺸﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺷﯿﺦ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﮐﺬﺍﺏﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺍﺩﻋﺎﯼ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻦ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺑﺒﯿﻨﺪ !!!ﻫﻤﻪ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﻘﺎﺿﺎﯼ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﺮ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ :ﻋﺠﺰﺷﯿﺦ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺮ ﻣﺤﺎﻝ،ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺮ ﻧﻔﯽ ﮐﺮﺍﻣﺎﺗﺶ ﻧﯿﺴﺖ !!ﮐﻮﺭ ﮔﻔﺖ :ﮐﻮﺱ ﻧﮕﻮﯾﯿﺪ ﺩﯾﻮﺛﺎﻥ !!ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺷﯿﺦ ﺩﻭﺧﺘﻪ ﺷﺪﺷﯿﺦ ﺩﺭ ﺑﺤﺮﻣﮑﺎﺷﻔﺖ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖﻭ ﺭﯾﺸﯽ ﺧﺎﺭﺍﻧﺪ ﻭﻧﺎﮔﺎﻩ ﮔﻔﺖ :ﺍﯼ ﮐﻮﺭ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺿﻌﯿﻔﻪ ﺍﯼﺭﻭﺑﺮﻭﯾﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺎﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﻤﻪ۸۵ !!!!ﭼﺸﻤﺎﻥ ﮐﻮﺭ ﺑﻪ ﻧﺎﮔﺎﻩ ﺑﯿﻨﺎﺷﺪ !!ﻭ ﮔﻔﺖ ﮐﻮ؟؟؟ﺷﯿﺦ ﮔﻔﺖ :ﻫﻢ ﮐﺮﺍﻣﺘﻢ ﺭﺍﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻫﻢ ﮐﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﺟﻤﺎﻟﺖﺯﺩﻡ ﺧﺎﺭﮐﻮﺛﺘﻪ!!!!ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪﯼ : ﻭﺍﺕ ﺩِ ﻓﺎﮎ ﯾﺎﺷﯿﺦ؟ ﻋﻠﺖ ﮐﺪﺍﻣﺴﺖ؟ﺷﯿﺦ ﺑﮕﻔﺘﺎ : ﻧﯿﺮﻭﯾﯽ ﺩﺭﻣﻤﻪ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﯽ ﺑﯿﺶ ﻧﯿﺴﺖ .ﺑﺪﯾﻦ ﺳﺎﻥ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﺑﻄﻮﺭﺳﺎﻋﺖ ﮔﺮﺩ ﺑﻪ ﻧﻮﺑﺖ ﺧﺸﺘﮏﺩﺭﯾﺪﻧﺪﯼ ﻭﻋﺮﺑﺪﻩ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪﯼ ﻭﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﭼﻬﺎﺭﺗﺎ ﺑﻄﻮﺭﻣﺴﺘﻄﯿﻠﯽﺭﺍﻩ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺭﭘﯿﺶ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ.ﻧﻘﻞ ﺍﺳﺖ ﺷﯿﺦ ﺧﻮﺩ ﻧﯿﺰ ﺧﺸﺘﮏ ﺩﺭﯾﺪ ﻭ ﺩﺭﺣﺴﺮﺕ ﻣﻤﻪ ﺯﺟﻪﻫﺎ ﺳﺮ ﺩﺍﺩ
همسر حاجی: با پیشرفت علم پزشکی ثابت شده از چشم های مرد اشعه ای تولید میشود که به صورت زن که می خورد پیری زودرس می آورد [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
همسر حاجی (همونی که روبنده ی سیاه داره) در سن دوازده سالگی همسر حاج آقا شدن [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
درود بر آقا ضرغامی برای برنامه های آموزنده و علمیشون در صدا و سیما [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
دخدره رفته تو پیج کلاه قرمزی کامنت گذاشته
.
.
.
.
.
.
.
.
" این پیجو کلاه قرمزی خودش میچرخونه یا ادمین داره ؟ "
خدایا همه از خاکیم و به خاک برمیگردیم . فقط یه کم زودتر دمت گرم!(sm172)
ﻃﺮﻑ ﻓﺎﻣﯿﻠﯿﺶ “ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ ” ﺑﻮﺩﻩ !.ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ : ﺧﺒﺮﺩﺍﺭﯾﺎﺭﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ : ﺣﺎﺿﺮ ﻗﺮﺑﺎﻥ !ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﻢ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ :ﺍﺣﻤﻖ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩﻡ ! ﺻﺎﻑ ﺑﺎﯾﺴﺖ !ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﻫﯿﺄﺕ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺑﯿﺎﻥ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ !ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺁﺑﺮﻭﺵ ﻧﺮﻩ ﺑﻬﺶ ﯾﮏ ﻣﺎﻩ ﻣﺮﺧﺼﯽ ﻣﯿﺪﻩﻫﯿﺄﺕ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﻭﻣﺪﻧﺪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ : ﺧﺒﺮﺩﺍﺭﻫﻤﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻧﺪ : ﺭﻓﺘﻪ ﻣﺮﺧﺼﯽ
دانیال؟؟؟ :-)یه چند وقتی بود نبودی.. راستشو بگو کجا رفته بودی؟ ؟
اقا دانیال خوش اومدی داداش کجا بودی نبودی؟(sm16)
بخونید خیلی جالبه:
متن نامه ی عمر به یزدگرد سوم و جواب یزد گرد به عمر
بسم الله الرحمن الرحیم
از : عمربن الخطاب خلیفه مسلمین
به: یزدگرد سوم شاه فارسی
من آینده خوبی براي تو و ملتت نمی بینم ، مگر اینکه پیشنهاد من را قبول
کرده و بیعت نمایی.
زمانی سرزمین تو بر نیمی از جهان شناخته شده حکومت می کرد لیکن اکنون
چگونه افول کرده ؟ ارتش تو در تمام جبهه ها شکست خورده و ملت تو محکوم
به فناست . من راهی را براي نجات به تو پیشنهاد می کنم .شروع کن به عبادت
خداي یگانه ، یک خداي واحد، تنها خدایی که خالق همه چیز در جهان است ما
پیغام او را براي تو و جهان می آوریم به ملتت فرمان ده که آتش پرستی را که
کذب می باشد ، متوقف کنند و به ما بپیوندند ، براي پیوستن به حقیقت.
الله خداي حقیقی را بپرستید ، خالق جهان را ، الله را پرستش نمایید و اسلام را به
عنوان راه رستگاري خود قبول کنید اکنون به راههاي شرك و پرستشهاي کذب
پایان ده و اسلام بیاورید تا بتوانید الله اکبر را به عنوان ناجی خود قبول کنید. با
اجراي این تو تنها راه بقاي خود و صلح براي پارسیان را پیدا خواهی نمود ، اگر
تو بدانی چه چیز براي پارسیان بهتر است تو این راه را انتخاب خواهی کرد ،
بیعت تنها راه می باشد
نامه ی یزد گرد سوم به عمر
از: شاهنشاه ، شاه پارس و غیره ، شاه کشورها ، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها ، شاه پارسها و ديگر نژادها و نیز تازیان ، شاهنشاه پارس ، یزدگرد سوم ساسانی.
به: عمربن الخطاب ، خلیفه تازی
به نام اهورا مزدا ، آفریننده جان و خرد.
تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را بسوی خداوندت الله اکبر هدایت کنی ، بدون دانستن این حقیقت که ما که هستیم و ما چه را پرستش می نماییم!
شگفت انگیز است که تو در جایگاه خلیفه تازیان تکیه زده ای! با اینکه خردت به مانند یک ولگرد پست تازی است ، ولگردی در بیابان تازیان ، و مانند یک مرد قبیله ای بادیه نشین!
مردک! تو به من پیشنهاد می کنی که یک ایزد یگانه و یکتا را پرستش نمایم بدون اینکه بدانی هزاران سال است که پارسها ایزد یکتا را پرستش نموده اند و پنج نوبت در روز او را عبادت می نمایند! سالهاست که در این سرزمین فرهنگ و هنر ، این راه عادی زندگی بوده است.
زمانیکه ما سنت میهمان نوازی و کردارهای نیک را در گیتی پایه گذاری نموده و پرچم ” پندار نیک ، گفتار نیک ، کردار نیک “ را برافراشتیم ، تو و نیاکانت بیابان گردی می کردید ، سوسمار می خوردید زیرا که چیز دیگری برای تغذیه خود نداشتید و دختران بیگناه خود را زنده بگور می نمودید!
مردم تازی هیچگونه ارزشی برای آفریدگان خداوند قایل نیستند! شما فرزندان خدا را گردن می زنید ، حتی اسیران جنگی را ، به زنان تجاوز می کنید ، دختران خود را زنده بگور می نمایید ، به کاروانها یورش می برید ، قتل عام می کنید ، زنان مردم را دزدیده و اموال آنها را به یغما می برید! قلب شما از سنگ ساخته شده ، ما تمام این اعمال اهریمنی را که شما مرتکب می شوید محکوم می کنیم. چگونه شما می توانید به ما راه خدایی را تعلیم داده در حالیکه این گونه اعمال را مرتکب می شوید؟
تو به من می گویی پرستش آتش را متوقف کنم! ما ، پارسها عشق آفریدگار و نیروی او را در روشنی آفتاب و گرمای آتش مشاهده می نماییم. روشنی و گرمای آفتاب و آتش ما را قادر می سازد تا نور حقیقت را مشاهده نموده و قلبهایمان را به آفریدگار و به یکدیگر شعله ور نماییم. به ما کمک می کند تا به یکدیگر مهر بورزیم ، ما را روشن نموده و قادر می سازد تا شعله مزدا را در قلبهایمان زنده نگهداریم.
خداوندگار ما اهورا مزداست و عجیب است که شما مردم نیز او را تازه کشف کرده و او را بنام الله اکبر نامگذاری نمودید. اما ما مثل شما نیستیم ، ما با شما در یک رده نیستیم. ما به نوع بشر کمک می کینم ، ما عشق را در میان بشریت می گسترانیم ، ما نیکی را در زمین می گسترانیم ، هزاران سال است که ما در حال گسترش فرهنگ خود بوده اما در راستای احترام به فرهنگهای دیگر گیتی ، درحالیکه شما بنام الله سرزمین های دیگر را مورد تاخت و تاز قرار می دهید
شما مردم را قتل عام می کنید ، قحط وقلا می آورید ، ترس و فقر برای دیگران ، شما به نام الله اهریمن می آفرینید. چه کسی مسئول این همه بدبختی است؟
آیا این الله است که به شما فرمان می دهد تا بکشید ، غارت نمایید و تخریب کنید؟ آیا این شما رهروان الله هستید که بنام او این اعمال را انجام میدهید؟ یا هردو؟
شما از گرمای بیابان ها و سرزمینهای سوخته بی حاصل و بدون منابع برخاسته ، شما می خواهید از طریق لشگر کشی و زور شمشیرهایتان به مردم درس عشق به خدا دهید ، شما وحشیان بیابانی هستید ، در حالیکه می خواهید به مردم شهر نشین مانند ما که هزاران سال است در شهرها زندگی می کنند درس عشق به خدا بدهید! ما هزاران سال فرهنگ در پشت سر داریم ، که به راستی یک ابزار نیرومند می باشد! به ما بگویید؟ با تمام لشگر کشی هایتان ، توحش ، کشتار و قحط و قلا بنام الله اکبر ، شما به این ارتش اسلامی چه آموخته اید؟ شما چه چیز به مسلمانان آموخته اید که بر آن ابرام می ورزید تا آنرا به دیگر ملل غیر مسلمان نیز بیاموزید؟ شما چه فرهنگی از این الله خود آموخته اید ، که حالا می خواهید به زور آنرا به دیگران تعلیم دهید؟
افسوس آه افسوس... که امروز ارتش های پارسی از ارتش شما شکست خورده اند. اکنون مردم ما می باید همان خدا را پرستش نماییند ، همان پنج نوبت در روز را ، اما با زور شمشیر و او را به عربی عبادت نمایند . پیشنهاد می نمایم تو و دار و دسته راهزنت بساط خود را جمع کرده و به بیابانهای خود به جایی که در آن زندگی می کردید برگردید. آنها را به جایی برگردان که در آن عادت به سوختن در گرمای آفتاب را دارند ، زندگانی قبیله ای ، خوردن سوسمار و نوشیدن شیر شتر ، من اجازه نخواهم داد که تو دار و دسته راهزنت را در سرزمین های حاصلخیر ، شهرهای متمدن و ملت شکوهمند ما آزاد گذاری. این ”جانوران قسی القلب “ را ، برای قتل عام مردم ما ، دزدیدن زنان و فرزندان ما ، تجاوز به زنان ما و فرستادن دخترانمان به مکه بعنوان اسیر ، آزاد مگذار! به آنها اجازه نده تا بنام الله مرتکب اینگونه اعمال شوند ، به رفتار جنایتکارانه خود پایان ده.
آریایی ها بخشنده ، گرم ، میهمان نواز و مردمی نجیب بوده و هرجایی که رفته اند آنها بذر دوستی خود را گسترانده اند ، عشق و خرد و حقیقت. بنابراین ، آنها نباید تو و مردمت را برای رفتار جنایتکارانه و راهزنی مجازات نمایند.
من از تو درخواست می کنم که با الله اکبر خودت در بیابانهایت بمان و به شهرهای متمدن ما نزدیک مشو زیرا که اعتقادات تو ” خیلی مهیب “ و رفتارت ” بسیار وحشیانه “ می باشد.
اینقد این بنده خدا رو شرمنده نکنید روش نمیشه بگه کلاساش شروع شده مشغلش با دخترای کلاس زیاده(sm128) خستس میفهمین خسسسسسسسسسسسته(sm30)(sm155)نقل قول:
نوشته اصلی توسط rrezaei7280 [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]