الان دوستان میرن مدرسه غیرانتفاعی ثبت نام میکنن سالی ١٠ میلیون...
یادش بخیر
ناظممون میگفت فردا ٥٠٠ تومن کمک به مدرسه باخودتون بیارید،خونه ی ما مثل تگزاس میریخت بهم!
نمایش نسخه قابل چاپ
الان دوستان میرن مدرسه غیرانتفاعی ثبت نام میکنن سالی ١٠ میلیون...
یادش بخیر
ناظممون میگفت فردا ٥٠٠ تومن کمک به مدرسه باخودتون بیارید،خونه ی ما مثل تگزاس میریخت بهم!
مرد : ﺍﯾﻦ ﻟﺒﺎﺳﺎ ﭼﯿﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻓﺘﯽ ﺧﺮﯾﺪﯼ؟ !
ﺯﻥ : ﺁﺥ ﺑﺎﺯ ﺷﯿﻄﻮﻥ ﮔﻮﻟﻢ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺎﺩ .
ﻣﺮﺩ : ﻣﮕﻪ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺷﯿﻄﻮﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﻮﻟﺖ
ﻣﯿﺰﺩ ﺑﮕﻮ ﺩﻭﺭ ﺷﻮ، ﺩﻭﺭ ﺷﻮ ...
ﺯﻥ : ﮔﻔﺘﻢ ﺩﻭﺭ ﺷﻮ ، ﺍﻭﻧﻢ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ وااای ﺍﺯ
ﺩﻭﺭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻬﺖ ﻣیاااد
50 تومن گذاشتم ته کمد زیرِ لباسام
که یادم بره و بعدا ببینم روحم شاد شه
الان 6 ماه گذشته ، ساعتی نیست که بهش فکر نکنم
یه کنترل داریم تا منو میبینه بدون باطری هم کار میکنه!!
.
.
.
.
.
.
از بس که زدمش!!
دهه هشتادیا دارن ازدواج میکنن
دهه هفتادیا دارن بچه دار میشن
اما دهه شصتیا هنوز دارن دنبال نیمه گور به گور شدشون میگردن
دهه پنجاهیام که دور زدن دوباره از اول شروع کردن، همه با وایبر و تلگرام دارن مخ میزنن
پسره ازدختره پرسید:اگه من بمیرم چی کارمیکنی؟!
دختره شوخی شوخی جواب دادخوشحال میشم
روزبعد دختره جسدپسره روپیداکرد که تودستش نوشته بود :هرکاری میکنم تاتوخوشحال باشی عشقم
برگرفته از کتاب گاوها پرواز میکنند خرها باور میکنند
میگن چینیه اومده بوده ایران لاف میومده که:
“آره ما انقد تو چین غذاهای سمی خوردیم که بدنمون مقاوم شده”
بردنش یه پرس غذای دانشگاه بهش دادن بنده خدا الان توکماست
مرتیکه با ما کل میندازه
دختره توپروفايلش نوشته دختری هستم که باهر نفسم 10تا پسر ميميرن
منم نوشتم
خاک توسرت مسواک بزن
بلاکم کرد
عایا توصیه های بهداشتی کارِ بدیست؟
یه سوال برام پیش اومده
اینایی که میرن روی ریل قطار دراز میکشن و با پرستیژ خاصی عکسِ احساسی میگیرن،
هیچ خبر دارن توالت قطار یکسره است؟؟؟
زنه دوقلو زایده بود...پرستاریكی از بچه هارو میبره پیشش...
زنه میپرسه:اون یكی هم میارن؟
پرستار گفت:پ ن پ فعلا اینو ببرین استفاده كنین...ده روزبعد ازفعال سازی اون یكی هم پست میكنیم در خونتون
از مزایای موتور سواری اینه که با مدل موی فرق بغل سوار میشی
و با مدله پست فطرتی( مدل جدیده) پیاده میشی!!
آرایشگاهیه واسه خودش...
به حرف هیچ کدوم از دانشمندا معتقد نباشم,به اون حرف دکتر حسابی اعتقاد قلبی دارم که میگه یک ساعت بعد از غذا درس نخونین!
یعنی اینقد ایمان دارم بهش که تا 24 ساعت بعدش درس نمی خونم.
رفته بودیم واسه داداشم خواستگاری
دیدیم عروس نشسته خیلی ریلکس با شلوار لی و تیشرت!
مامانم تو گوشم گفت: خوبه والا نه شرمی، نه حیایی، نه …
همینجوری داشت میگفت که عروس با چادر از آشپزخونه چایی به دست اومد سلام کرد!
هیچی دیگه فهمیدیم اون داداش عروس بود
گفتم می دونم خیلی حرف می زنم،اما خواهش می کنم این داستانم رو هم گوش کن
با همون صدای شیوا گفت،مشتاقم بشنوم
گفتم
سه تا پنجره کنار هم بودن که رو به یه کوه باز می شدن،پنجره قرمز،پنجره زرد و پنجره آبی،پنجره ها عاشق اون کوه بودن،اون ها هر روز کوه رو صدا می زدن و واسش آواز می خوندن،کوه هم جواب اون ها رو می داد،پنجره ها سال های زیادی طلوع و غروب خورشید رو پشت کوه می دیدن،شب ها ستاره ها رو می شمردن،زیر بارون خیس می شدن
پنجره ها می دونستن که کوه هیچ وقت نمیره
تا اینکه یه روز روبه روی اون پنجره ها،یه ساختمان بلند می سازن،پنجره ها دیگه نمی تونستن کوه رو ببینن،اون ها کوه رو صدا می زدن، اما دیگه جوابی نمی شنیدن...
پنجره زرد و قرمز کوه رو فراموش کردن ولی پنجره آبی هنوز به یاد کوه بود با اینکه کوه رو نمی دید،همیشه واسش آواز می خوند و صداش می کرد با اینکه جوابی ازش نمی شنید
پنجره زرد و قرمز به پنجره آبی می گفتن حالا دیگه کوه رو از دست دادیم و دیوار بزرگی بین ما و کوه کشیده شده،تو هم باید کوه رو فراموش کنی،چون دیگه هیچ وقت نمی تونی ببینیش،ولی پنجره آبی دست بردار نبود،انقدر آواز خوند و خودش رو بهم کوبید تا اینکه یه روز پنجره آبی رو از اون ساختمان برداشتن و انداختن دور...
پنجره ی آبی بین آهن قراضه ها زندگی می کرد،اما هنوز به یاد کوه بود و اون رو صدا میزد!
یه شب که هوا خیلی سرد بوده،یه کولی توی آهن قراضه ها می آد و واسه خونه اش دنبال یه پنجره می گرده،تا اینکه پنجره آبی رو پیدا می کنه،پنجره آبی رو میندازه پشتش و میره سمت خونه،یه خونه ی خیلی کوچک توی دل کوه!
پنجره آبی کوه رو دید،تو اون سرما خندید و گریه کرد و به کوه گفت:
اینکه نبودی و نمی دیدمت،سخت بود،اما نمی شد فراموشت کنم و دوست نداشته باشم...
کوه خندید و جواب داد:
اینکه نبودی و نمی دیدمت
سخت بود
اما نمی شد فراموشت کنم و
دوست نداشته باشم...
.به شيرين گفتند: از "فرهادت" چه خبر؟؟؟
گفت: هیس!...
من با "خسرو" شمالم..!!!
تقدیم به عشقهای امروزی!!!!
ﻣﺎﻣﺂﻥ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﻮﻫﺎﻣﻮ ﺭﻧﮓ ﮐﻨﻢ؟
ﻣﺎﻣﺎﻥ : ﻧﻪ
ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﺑﺮﻭﻫﺎﻣﻮ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﻡ ؟
ﻣﺎﻣﺂﻥ : ﻧﻪ
ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﯿﺸﻪ ﺳﺎﭘﻮﺭﺕ ﺑﭙﻮﺷﻢ؟
ﻣﺎﻣﺂﻥ : ﻧﻪ
ﻣﺎﻣﺂﻥ ﻣﯿﺸﻪ ﺭﮊ ﺑﺰﻧﻢ؟
ﻣﺎﻣﺂﻥ : ﻧﻪ
ﻣﺎﻣﺂﻥ ﭼﺮﺍ ﻫﺮﭼﯽ ﻣﯿﮕﻢ ﻣﯿﮕﯽ ﻧﻪ؟
ﻣﻦ ۱۸ ﺳﺎﻟﻢ ﺷﺪﻩ
ﻣﺎﻣﺂﻥ : ﺟﻮﺍﺩ ﺧﻔﻪ ﻣﯿﺸﯽ ﯾﺎ ﺑﯿﺎﻡ ﺧﻔﺖ ﮐﻨﻢ؟
خانم ها توجه داشته باشید که...
ازدواج
گذریست از”چی بپوشم؟”
به “چی بپزم؟”
اینترنت ۱ روزه ، ۱۵ مگابایت ، ۵۰۰ تومان
اینو به هر کشوری نشون بدی بهت پناهندگی میدن !
دختر: بابا
بوست کنممممممممممممممممممم؟
بابا: پول ندارما!
عصری مامانت بوسم کرد
طرز صدا کردن زمانی که غذا آماده است :
تخم مرغ :
عزیزم الهی مادر فدات بشه بیا غدا حاضره ...
کوکو :
عزیزم غذا آماده است ...
خورشت :
بیا دیگه غذا یخ کرد ...
مرغ :
ما الان میخوریم جمع میکنیم ها ... اومدی اومدی !!!
کباب :
اصن صدا نمیکنن !!!
بعد میگن هرچی صدا کردیم نیومدی !!!
مورد داشتیم یارو رفته فروشگاه لوازم یدکی گفته :
چماق زیر صندلی نیسان سمت راننده دارید ؟
میگن فروشنده خودشو تو انبار مخفی کرده
مورد داشتیم دانشجوی ترم اولی
درخواست مبصری به آموزش دانشگاه داده
ﭘﺴﺮﻩ 13 ﺳﺎﻟﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﺷﻤﺎﻝ.
.
.
.
.
.
.
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﻦ ﭘﺮی رﻭﺯ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ
ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻢ ﺩﺳﺖ ﺗﮑﻮﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩﯾﻢ ﻣﺜﻪ ﺳﮓ ﺫﻭﻕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻳﻢ
با بعضیام که دست میدی
انگار داری ماهی مرده تکون میدی خب نمیخوای دست نده
تو این دوره زمونه لایک کردن مثل مراسم تشعییع جنازه میمونه
.
.
.
.
.
باید تو مراسمشون شرکت کنی تا تو مراسمت شرکت کنن!
آون گوشه از قلبــــــــــــم
که مال هیچکــــس نیـــــــست
بیست تومن پیش ،
ماهیانه چهارصد و پنجاه هزار تومن اجاره
همسایمون بهم پول داده براش تاخیری بخرم...
دیوث میگه بقیشم گلنار بخر برا خودت !!
تو تاكسی منتظر يه مسافر بوديم كه راه بيفته، يكی از مسافرا گفت: موافقيد كه كرايه ی اون یه نفر رو باهم حساب كنيم تاکسی راه بیفته؟ مسافر جلويي گفت: نه نه من نـمـيـدم!
اون تو خونش لم داده من كرايشو بدم
خانمه داشت گوشی شوهرشو چک میکرد
اس ام اس اومده از اژدر راننده خاور...
.عزیزم داری میای برام پاستیل بخر ,یادت نره ها
ساعت ٣:١٥ صبح به دوستم
اس ام اس دادم
خوش ب حالت ک خوابی
جواب داده ممنون
تو دانشگاه یه همکلاسی داشتیم
خیلی بچه افتاده ای بود ،
اصلا واحد پاس نمیکرد . . .
فقط میفتاد!
هزینه عمل دماغ اینقدر سنگین شده
پدر مادرا میخوان بچهدار بشن میگن :
دختر پسرش مهم نیست فقط دماغش سالم باشه !
پدر به دختر :
دخترم این موقع شب تو بالکن چیکار میکنی ؟؟
دختر : دارم ماهو میبینم بابایی !
پدر : پس بی زحمت به ماهت بگو موتورشو خاموش کنه ، صداش نمیذاره بخوابیم!
دقت کردین ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺒﻪ ﮐﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ آﻣﭙﻮﻝ ﻣﯿزنن
ﺍﺳﺘﺮﺳﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺍﻣﭙﻮﻝ ﺑﯿﺸﺘﺮﻩ
من نیم ساعته دارم یه آهنربا رو به قرص آهن نزدیک میکنم نمیدونم چرا هیچ اتفاقی نمیفته؟
به نظرتون قرصا تقلبین؟
آهنرباها خرابن؟
من روانیم؟
موضوع چیه؟!!!!!!
اگه خواستی یکی همیشه دوستت داشته باشه، تنهات نذاره، تا آخر عمر بهت وفادار بمونه، بیشتر از همه مواظبت باشه، از سرکار که میری خونه همش دورت بگرده،
سگ بخر!
ازاین سگ پاکوتاه خوشگلا هست! از اونا بخر
جَعفَر، اکبر رو تو خیابون میبینه که یه کیسه رو دوشش و داره میره
میپرسه: چی تو کیسه ات داری ؟
اکبر: مرغه، دارم میبرم خونه !
جَعفَر: اگه بگم چند تا مرغ تو کیسه داری یکیشو بهم میدی؟؟
اکبر: تو بگو، اصلا هر دوتاشو میدمت !!
جَعفَر: ، پنج تا؟
ﯾﻪ ﺯﻭﺝِ آبادانى ﻣﯿﺮﻥ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﻟﻨﺪﻥ.
ﺧﺎنمِ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﯾﻪ ﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻪ ﺍﺯ شوهرش ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺑﻠﺪﯼ ﺑﺮﯼ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﻫﺘﻞ ﺑﮕﯽ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﻮﺵ ﻫﺴﺖ؟ ﺍﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻪ:
ها...ﺑﻠﺪوﻡ!! کاری نداره که!
بعد ﻣﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﺭﺋﯿﺲ ﻫﺘﻞ ﻣﯿﮕﻪ:
-Do U know Tom & Jerry?
-yes I do
-Volek Jerry is here!
این فیلم خارجیارو دیدین؟
بچه که خوابش میبره مادرش میاد آروم یه پتو میکشه روش
یه بوس کوچولوش میکنه میره…
حالا من که خوابم میبرد مادرم یه لحاف کرسیه ۲۰۰ کیلویو
از ارتفاع ۲متری زارت مینداخت روم
پشت بندشم بابام که مثلا حواسش نبود پامو لقد میکرد
بعد که من مثل جن زده ها میپریدم!
دوتائی با هم میخندیدن میگفتن : پدر سوخته الکی خودشو به خواب زده
مرد اونیه که وقتی باهاش قهرمیکنی و میگی دیگه نمیخوام
صداتوبشنوم،
یه ساعت بعد بهت اس بده و بگه:
میشه تلفنتو جواب بدی؟؟
قول میدم حرف نزنم،
فقط میخوام صدای نفساتوگوش کنم...!!!
برگرفته از داستان تخیلی " خفاش ها ماکارونی میخورند"