من اسیرم تو فقط لحظه ی مردن من
میتونی واکنی این یوق از گردن من ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
نکردن یه کدوم یه تبریک تولد به داریوش بگن :|
سندی هی قهوه ایشون کرد بازم ول کن نبودن
در حال حاضر 26 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 26 مهمان ها)