واسه پر کردن از تنهایی میشد کارای دیگه هم کرد اما لابد در دسترس نبوده (عامل بیرونی)
چرا هست همه جا کتاب و تی وی و فیلم و اینا اما این محرک درونی ادما که از تنهایی میترسه و زندگی جمعی رو دوست داره اونو میکشه به اینجا که مسئولیت هم نیست در قبال زندگی جمعی
چرا هست همه جا کتاب و تی وی و فیلم و اینا اما این محرک درونی ادما که از تنهایی میترسه و زندگی جمعی رو دوست داره اونو میکشه به اینجا که مسئولیت هم نیست در قبال زندگی جمعی
ما بحثمون سر محرکِ که برای شروع بهش احتیاج هست وگرنه برا زنده موندن هم باید نفس کشید... هوا عامل بیرونیه اما محرک نیست
میخواهد بگوید که که هوا برای زندگی کافی نیست و نور نیز لازم
اگر یه جایی مثل اینجا وجود نداشت با صد تا ترس از تنهایی و... هم هیچ راهی برای فرار ازش نبود پس محرک برای تغییر کافی نیست و عامل بیرونی نیز لازم