خوش به حال همیشه دوست داشتم تنها زندگی کنم
این سایتو برو خیلی خوبه شاعر های دیگه رو هم میتوی سرچ کنی بیاد
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
نامدگان و رفتگان، از دو کرانه ی زمانسوی تو می دوند، هان ای تو همیشه در میاندر چمن تو می چرد آهوی دشت آسمانگرد سر تو می پرد باز سپید کهکشانهر چه به گرد خویشتن می نگرم درین چمنآینه ی ضمیر من جز تو نمی دهد نشانای گل بوستان سرا از پس پرده ها در آبوی تو می کشد مرا وقت سحر به بوستانای که نهان نشسته ای باغ درون هسته ایهسته فروشکسته ای کاین همه باغ شد روانمست نیاز من شدی، پرده ی ناز پس زدیاز دل خود بر آمدی، آمدن تو شد جهانآه که می زند برون، از سر و سینه موج خونمن چه کنم که از درون دست تو می کشد کمانپیش وجودت از عدم زنده و مرده را چه غم؟کز نفس تو دم به دم می شنویم بوی جانپیش تو، جامه در برم نعره زند که بر درمآمدمت که بنگرم گریه نمی دهد امان
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 37 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 37 مهمان ها)