صفحه 9062 از 18613 نخستنخست ... 8062856289629012905290609061906290639064907291129162956210062 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 90,611 به 90,620 از 186123

موضوع: Chavoshi News |

  1. #90611
    فوق حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Apr 2009
    نوشته ها
    29,629
    تشکر
    1
    تشکر شده : 1,124
    مثنوی باز تو و درد دل خونی من
    پاک شرمنده ام ای باعث مجنونی من

    مثنوی جان تو و جان غزل حرف بزن
    مئنوی قهر مکن، چند بغل حرف بزن

    شوق یک چلچله پرواز مرا خواهد کشت
    مثنوی ناز مکن، ناز مرا خواهد کشت

    مثنوی جان ! به کجا می برد این خواب مرا
    که جدا کرده از اندیشه مهتاب مرا

    نرسیده به خدا جرم مرا جار زدند
    دو درخت ان طرف باغ مرا دار زدند


    دو درخت ان طرف سایه دلتنگی من
    گریه می کرد کسی در حرم سنگی من

    مثنوی گرچه که یک آینه درکم نکنی
    از تو می خواهم یک روزنه ترکم نکنی

    دل من تنگ تر از تنگ نگاه من و توست
    عشق سزمایه تفسیر گناه من و توست

    دلم از خویش فراری ست، قفس بفرستید
    دوستان پنجره باز است، نفس بفرستید

    کوچه در سیطره سایهء تبریزی هاست
    روی قندیل دلم پچ پچِ پاییزی هاست

    فرصت سبز تماشاست، بخاری بکنید
    ماه و مرداب مهیا شده، کاری بکنید!

    مردم گم شده در خویش تکانی بخورید
    از سر سفره ایمان زده نانی بخورید

    سرِ بی درد به دیوار بلا باید زد
    خویش را در نفسِ درد صدا باید زد

    دو سه روزی ست که ایمان مرا دزدیدند
    سفره بازست ولی نان مرا دزدیدند

    جرمم این بود که هی تکیه به باران دادم
    بی سبب نیست که از چشم خودم افتادم

    دو سه خورشید به دوش همه تان پنجره بود
    در نگاه همه تان چند دهن حنجره بود

    خودم از پنجره دیدم که مرا می بردند
    خوره ها چنگ زنان، روح مرا می خوردند

    درد، خوُراک دلم بود؛ نمی دانستم
    آسمان، چاک دلم بود؛ نمی دانستم

    شانه شعر فرو ریخت، سقوطی رخ داد
    باز ابلیس سخن گفت، هبوطی رخ داد

    شاخه ای نور به دستم بده تا سیر شوم
    پُر نمانده است که من نیز زمینگیر شوم

    پُر نمانده است که از پنجره پرتاب شوم
    پُر نمانده است شبی ساقی مهتاب شوم

    آی مردم ! به خدا جسمِ شما دار شماست
    مرگ همسایهء دیوار به دیوار شماست

    من که رفتم بنویسید دمش گرم نبود
    بنویسید صدا بود ولی نرم نبود

    بنویسید که باران به خیابان برخورد
    بنویسید که مردی به زمستان برخورد

    خانه در خاک و خدا داشت، تماشایی بود
    بنویسید دو خط مانده به تنهایی بود

    بنویسید که با ماه،کبوتر می چید
    از لب زاغچه ها بوسهء باور می چید

    بنویسید که با چلچله ها الفت داشت
    اهل دل بود وَ با فاصله ها نسبت داشت

    لالهء وا شده را خوب تماشا می کرد
    با گل گاوزبان روزهء دل وا می کرد

    دلش از زمزمهء نور عطش می بارید
    ریشه در ماه، ولی روی زمین می جوشید

    بنویسید زبان داشت ولی لال نشد
    بنویسید که پوسید ولی کال نشد

    پُرِ طوفان غزل بود ولی سیل نداشت
    بنویسید که دل داشت ولی میل نداشت

    پنجه بر پنجرهء روشن فردا می زد
    وسعت حوصله اش طعنه به دریا می زد

    به ملاقات سپیدار و کبوتر می رفت
    گاه با بال و پر چلچله ها ور می رفت

    وقتی از چارجهت پنجه پاییز افتاد
    او به فرمول فروپاشی گل پاسخ داد

    بنویسید به قانونِ عطش، آب نداد
    و کسی کودک احساسش را تاب نداد

    سرد و سرما زده از سمت کویر آمده بود
    کودکی بود که در هیاتِ پیر آمده بود

    تا صدای دل خود چند تپش فاصله داشت
    گاه با فلسفهء عشق کمی مسئله داشت

    سیب می خورد ولی نیمه شب قی می کرد
    گل نشین بود ولی خوب ترقی می کرد

    کوه غم بود ولی چند بلا صبر نداشت
    طاقت دیدن خورشید پس ابر (عج) نداشت

    او به هر زاغچه امکان تکلم می داد
    کرکس و چلچله را یکسره گندم می داد

    پیرخو بود وَ هم صحبت کودک می شد
    مثل دیوار ولی گاه مشبک می شد

    اعتقادی به تبر خوردن پاییز نداشت
    آسمان بود ولی بارش یکریز نداشت

    بی گدار آب نمی زد به دل برزخ عشق
    لحظه ای سرد نشد در نوسان یخ عشق

    برزخ از پنجره چشم دلش گل می کرد
    هر چه می دید نمی گفت، تحمل می کرد

    بنویسید که در آتشی از باران زیست
    بنویسید که با فلسفه قرآن زیست

    ماه در حوصلهء حوض دلش گم می شد
    تکه تکه دل او قسمت مردم می شد

    صبح تا در افق دهکده تاول می زد
    چشم بارانی او طعنه به جنگل می زد

    مثل ماهی همهء خاطره اش آبی بود
    روشن از آینه اش، برکهء مهتابی بود

    شعر از همهمه سینه او داشت خبر
    به درختان لب جاده نمی گفت: تبر!

    گرچه یک عمر درون قفس مردم بود
    بنویسید که او همنفس مردم بود

    هر چه می دید نمی گفت، تحمل می کرد
    آی مردم ! به خدا درد تناول می کرد

    رود از ناحیهء سینه او می جوشید
    نور می خورد وَ از باغچه گل می نوشید

    خانه در خاطرهء خلوت پوپکها داشت
    حس معصوم همآغوشی پیچکها داشت

    آخرین مرد مه الود زمستانی بود
    شاعر خوشه ای از واحهء قرآنی بود...

    پشت هر پنجره ای جرم مرا جار زدند
    دو کلام ان طرف شعر مرا دار زدند

    دو کلام آن طرف فلسفه فانی شب
    دختر روز فروریخت به پیشانی شب

    من که رفتم گل ریواس اذان خواخد گفت
    گندم سوخته از قحطی نان خواهد گفت

    زیر زردابه پاییز مرا غسل دهید
    در شبِ گریهء کاریز مرا غسل دهید

    در رگ خسته باور نفسی چرات نیست
    شَمَد شعر مرا بس؛ به کفن حاجت نیست!

    پس دعا کن که به آتشکده نان نرسیم
    به شبِ منجمدآبادِ زمستان نرسیم

    شب دراز است تو را فرصت بیداری نیست
    باورت نیست ولی پنجره هم کاری نیست

    من به جمهوری آلاله ارادت دارم
    به درختان لب جاده محبت دارم

    از زمانی که به حوای دلم سیب رسید
    اولین لابحه عشق به تصویب رسید

    روی هم رفته من از سمت خدا افتادم
    و به این زندگی خط خطی ام معتادم !

    چه کسی گفت از آیینه به آهن نرسیم
    از دهان گس دیوار به روزن نرسیم

    پنجره طفل ترک خوردهء دیواری ماست
    زندگی تلخترین مرثیهء جاری ماست

    زیستن با تپش سبز خدا تکلیف است
    سرسپردن به دل پنجره ها تکلیف است

    خواب خورشیدی یک خاطره در جانم بود
    کوچه آبستن پاهای پریشانم بود...

    دلم از هول فروریخت، دو پایم دل شد!
    سینه خالی ز نفس بود، هوا نازل شد!

    دیدم از چار جهت، نور و صدا می بارد
    بر دل سوخته ام خواب خدا می بارد

    دامنِ حنجره یک مشت غزل پاشیدم
    بی امان بر سرِ خاکستر خود رقصیدم

    حوریان بر سر سجاده شرابم دادند
    و در آغوشِ پریشانی من افتادند

    من به گیسوی زلالیتشان چنگ ردم
    و به آیینه شیطانی خود سنگ زدم

    دو صدا مانده به امکان سکوت ابدی
    سجده می برد سری در ملکوت ابدی

    پنج نوبت به درخت دل خود برخوردم
    هفت جان دادم و پنجاه زمستان مُردم

    هفت کوچه که یکی راه به خمیازه نداشت
    چارده پنجره وا بود که اندازه نداشت

    دو قدم آن طرف پیرهنِ توریِ شعر
    گریه می کرد عروسی، بغلِ حوریِ شعر

    حوری شعر به من پنجره تعارف می کرد
    به سر و صورت گندم صفتان تف می کرد

    من دویدم وَ به همسایه خود برخوردم
    آمدم خنده کنم، دم نزدم تا مُردم!

    گرچه دیوار به محدوده گرفتارم کرد
    چارده پنجره وا بود که بیدارم کرد

    نور در ساقه سرشار درختان جاریست
    پنجره بر تن دیوار کماکان جاریست

    عطش لاله فروریخته در بادهء آب
    ابر سر را بفرستید به سجادهء آب

    شب در آرامشِ مواجِ صدا می پوسد
    صورتم را ز پس پنجره ها می بوسد

    دو غزل مانده به ایمان همه جا آبی بود
    شب صدا داشت ولی حنجره مهتابی بود

    خواب آیینه گران است، چه باید بکنیم ؟!
    مشکل آینه نان است، چه باید بکنیم ؟!

    مثل دریا به تنِ تابلویی قاب شدیم
    توی گهوارهء تن، تاب خوران خواب شدیم

    خیمه در چشمِ خدا، باغچه در خُم کردیم
    چارده شیوه در آیینه تکلم کردیم

    آی مردم! به خدا جسمِ شما دار شماست
    مرگ همسایهء دیوار به دیوار شماست

    چارده پنجره باز است، بگو ای والله!
    تشنگان! طالبِ فیضید اگر، بسم الله!

    سید محمد علی رضازاده

  2. 2 کاربر مقابل از AkbaR عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  3. #90612
    فوق حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Apr 2009
    نوشته ها
    29,629
    تشکر
    1
    تشکر شده : 1,124
    بسیار هم شعر کوتاهی ست

  4. #90613
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    May 2015
    نوشته ها
    66
    تشکر
    9
    تشکر شده : 6
    بگير فطره ام را
    اما مخور برادر جان
    كه من در اين رمضان قوت غالبم غم بود ...

  5. #90614
    فوق حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    نوشته ها
    29,052
    تشکر
    170
    تشکر شده : 2,434
    خدایی اوضاع شخمی هیشکی اهنگ درست حسابی نمی سازه

  6. #90615
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    15,864
    تشکر
    7,059
    تشکر شده : 8,740
    نقل قول نوشته اصلی توسط no one نمایش پست ها
    کلا اهل بحث نیستم//اونم بحثای این شکلی که اخرش هیچه//ولی همین شما بودی نوشتی شادمهر یه اسم بوده(!) و دیگه تموم شده و این حرفا..
    یه دوست دیگمونم که لطف کردن کل اثار شادمهر رو کاور معرفی کردن
    ولی چالب اینجاس که هر کس جز شادمهر کاور میکرد بعضی اثار رو،اون اثار هیت نمی شد...
    کلا اسطوره کوبی کار ماست..
    به این فکر کنیم نسل حاضر ما تونست کسی رو مثل شادمهر بیاره که همه روش فکوس داشته باشن؟؟
    فقطم توی موسیقی این بحثا نیس
    توی ورزشم نمونشو زیاد داشتیم...علی دایی..مرده خوره..
    رضازاده ..پاچه خواره..
    تا بوده توی مملکت ما همین بوده
    شب همه خوش
    منم از آهنگ های شادمهر خوشم میاد این که گفتم یه اسم بوده و تموم شده منظورم این بود خلاقیتش ته کشیده ! توی ملودی که کاور می کنه تنظیم ها هم نکته ی جدیدی نداره ! اصل هنر مخصوصا موسیقی اینه انتقاد کنیم تا باعث پیشرفت بشه ! خود من وقتی آهنگ " مینا " چاوشی و سرلک منتشر شد کلی انتقاد کردم و واقعا از آهنگش خوشم نیومد
    تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
    تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد


  7. #90616
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    15,864
    تشکر
    7,059
    تشکر شده : 8,740
    نقل قول نوشته اصلی توسط Malware نمایش پست ها
    آلبوم بنیامین با همه مضخرف بودنش از یگانه قابل تحمل تر بود
    تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
    تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد


  8. #90617
    فوق حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    نوشته ها
    29,052
    تشکر
    170
    تشکر شده : 2,434
    نقل قول نوشته اصلی توسط Rasool24 نمایش پست ها
    رضا آرین پارتیت پیش مدیر سایت خیلیه وگرنه او کامنت رو اگه من میزاشتم الان کلا اخراج بودم
    امیر اقاست

  9. #90618
    فوق حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    35,920
    تشکر
    13,137
    تشکر شده : 22,291
    نقل قول نوشته اصلی توسط Malware نمایش پست ها
    آلبوم بنیامین با همه مضخرف بودنش از یگانه قابل تحمل تر بود
    دیــــــگه آلبوم یگانه اینقدرا هم ضعیف نبود حداقل 4 تا کار خوب توش بود
    یکی هم بود
    که پنجره جمع می‌کرد
    تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...


  10. #90619
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    17,573
    تشکر
    1,000
    تشکر شده : 500
    نقل قول نوشته اصلی توسط AkbaR نمایش پست ها
    بسیار هم شعر کوتاهی ست
    شعرت خییییییییییییلی کوتاه بود ولی خوب بود دمت

  11. #90620
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    15,864
    تشکر
    7,059
    تشکر شده : 8,740
    نقل قول نوشته اصلی توسط MrCrow نمایش پست ها
    دیــــــگه آلبوم یگانه اینقدرا هم ضعیف نبود حداقل 4 تا کار خوب توش بود
    دیوار , خاطره بازی , تو فکر میرم , دلکم
    آهنگ های خیلی قشنگی بودن
    تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
    تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد


صفحه 9062 از 18613 نخستنخست ... 8062856289629012905290609061906290639064907291129162956210062 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 69 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 69 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •