بغضم ترکید![]()
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
وجودم آتشین چون ننالم ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
ای بی وفا ، راز دل بشنو ، از خموشی من
این سکوت مرا ناشنیده مگیر
![]()
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]Atheist
- « کجایی که دنیات روی سرم داره آوار میشه؟
- تو معراج من سدرة المنتهی چوبه ی دار میشه.
کجایی؟!! که جز سگ به هرکی وفا می کنم هار میشه»
تبرزین و کشکول، نقش زمین شد
یکی روزه ی عقده شو با دوتا نعره وا کرد
نگاهی به اطرافش انداخت
سر نیزه ی تیز حرفاشو سمت هوا کرد
قلندر به عهدش وفا کرد :
- « کجایی؟ که دنیات روی سرم داره آوار می شه
بدهکار ده ساله هم داره از من طلبگار می شه
کجایی؟ یه حرفی بزن یا یه چیزی بگو بلکه ما هم بفهمیم
چرا قصه ی تلخ تاریخ و
بدبختی آدمیزاد و روز و شب و هفته و ماه و سال و ...همین جور هی داره تکرار میشه؟؟»
هوا داشت کم کم به سر گیجه می زد
صدا داشت منجر به دل پیچه می شد
یه خرگوش بیچاره از ترس یک شیر شلوار پاشو نجس کرد
دو متر اون طرف تر یه روباه ریشوی ریغو/ به فکر شکار خودش بود
[اصولا کلاغا توی داستان های بعد از مدرن ارج و قربی ندارن
وگرنه فقط محض بهبود موسیقی کار
یکیشون هنوز عاشق سنت قارقار خودش بود]
نگو اوس کریمم سرش گرم کار خودش بود
قلندر...
قلندر....
قلندر هنو لنگ سیگار بعد نهار و-
- پی دفن پس مونده های بهار خودش بود
- « زمینت پر از سنگ و سرب و تفنگه
یسارش فقط حرف زوره
یمینش فقط حرف جنگه
دِ قربون اون عرش و فرشت برم من!
بگو آخه تاکی قراره یه پای خداییت بلنگه؟؟؟
قلم اخم چشماشو وا کرد
قلندر به عهدش وفاکرد
سر نیزه ی تیز حرفاشو سمت هوا کرد:
- « زمینت پر از سنگ و چوب و چماقه
پر از قلدر و قلچماقه
جماعت کجا دل بدن دل بگیرن؟؟
شما امر کن من خودم از همین چاله میدون
برای ملائک دوتا کارگر می فرستم
در خلقتو گل بگیرن...»
یاغی
![]()
من از پشت شبهای بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزوهای دور ودراز
من از خواب چشمان نم آمدم
تو تعبير رؤيای ناديده ای
تو نوری كه بر سايه تابيده ای
تو يك آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاك ترديد باريده ای
تو يك خانه در كوچه زندگی
تو يك كوچه در شهر آزادگی
تو يك شهر در سرزمين حضور
تويی راز بودن به اين سادگی
مرا با نگاهت به رؤيا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر
دلم قطره ای بي تپش در سراب
مرا تا تكاپوی دريا ببر
![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 21 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 21 مهمان ها)