معلم نیستم ،
تا عشق را به تو بیاموزم !
ماهیان برای شنا کردن
نیازی به آموزش ندارند !
پرندگان نیز ،
برای پرواز...
به تنهایی شنا کن !
به تنهایی بالْ بُگشا !
عشق، کتابی ندارد !
عاشقانِ بزرگِ جهان
خواندن نمیدانستند !
نزار قبانی
معلم نیستم ،
تا عشق را به تو بیاموزم !
ماهیان برای شنا کردن
نیازی به آموزش ندارند !
پرندگان نیز ،
برای پرواز...
به تنهایی شنا کن !
به تنهایی بالْ بُگشا !
عشق، کتابی ندارد !
عاشقانِ بزرگِ جهان
خواندن نمیدانستند !
نزار قبانی
همه میدانند آمدن تو اتفاق نادری ست
غیر از باد کسی حق ندارد
خلوتمان را به هم بزند
باد
هم فقط بهانه ای ست
برای ریختن مو بر صورتم
تا تو آنها را به پشت گوشهایم بزنی...
من بهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درخت ام تو بهار
ناز انگشت های بارون تو باغ ام میکنه
میون جنگل ها تاق ام میکنه.
تو بزرگی مثل شب.
اگه مهتاب باشه یا نه
تو بزرگی مثل شب.
خود مهتابی تو اصلا خود مهتابی تو ...
تازه ، وقتی بره مهتاب و ،هنوز
شب ِ تنها
باید
راه دوری بره تا دم دروازه ی روز
مث شب گود و بزرگی
مث شب.
تازه ، روزم که بیاد
تو تمیزی
مث ِشبنم
مث ِ صبح...
شاملو
همه میدانند آمدن تو اتفاق نادری ست
غیر از باد کسی حق ندارد
خلوتمان را به هم بزند
باد
هم فقط بهانه ای ست
برای ریختن مو بر صورتم
تا تو آنها را به پشت گوشهایم بزنی...
ده قدم که برداری از زمان خارج می شوی.....
ده قدم که برداری از امپراطوری ماه وخورشید بیرون می شوی.....
ده قدم تنها ده قدم که برداری
نه همهمه صدایی،نه تعجبی.......
ده قدم که برداری دیگر گذشته ای نمی ماند......
ده قدم که برداری یا صد قدم یا هزار قدم فرقی نمی کند هنوز در قلب منی!!
وهرکجا که بروی در قلب من خواهی ماند...!!
همه میدانند آمدن تو اتفاق نادری ست
غیر از باد کسی حق ندارد
خلوتمان را به هم بزند
باد
هم فقط بهانه ای ست
برای ریختن مو بر صورتم
تا تو آنها را به پشت گوشهایم بزنی...
گفت: " آنجا چشمه ي خورشيدهاست
آسمان ها روشن از نور و صفاست
موج اقيانوس جوشان فضاست . "
باز من گفتم كه: "بالاتر كجاست ؟ "
گفت: " بالاتر ، جهاني ديگر است
عالمي كز عالم خاكي جداست
پهن دشت آسمان بي انتهاست "
باز من گفتم كه: " بالاتر كجاست ؟ "
گفت: " بالاتر از آنجا راه نيست
زان كه آنجا بارگاه كبرياست
آخرين معراج ما عرش خداست ! "
باز من گفتم كه: " بالاتر كجاست ! "
لحظه اي در ديدگانم خيره شد
گفت: " اين انديشه ها بس نارساست ! "
گفتمش: " از چشم شاعر كن نگاه
تا نپنداري كه گفتاري خطاست :
دورتر از چشمه ي خورشيدها ؛
برتر از اين عالم بي انتها ؛
باز هم بالاتر از عرش خدا
عرصه ي پرواز مرغ فكر ماست . "
ویرایش توسط tandis_m : 07-25-2014 در ساعت 12:30 AM
...کودک از باطن حزن پرسید:
تا غروب عروسک چه اندازه راه است؟
هجرت برگی از شاخه، او را تکان داد
پشت گل های دیگر
صورتش کوچ می کرد...
سهراب سپهری
هشت كتاب / دفتر ما هيچ ما نگاه / شعر چشمان يك عبور
یاد گرفته ام که هیچ فرقی نمی کند
چقدر خوب و وفادار باشم
زیرا همیشه کسانی هستند
که لیاقتش را ندارند !
فراتر از بودن
کریستین بوبن
نومید، کلافه، سرگردان،
جهان را به جستوجویِ دلیلی ساده
دشنام میدهم.
آیا هزار سال زیستن
از پیِ تنها یکی پرسشِ ساده کافی نیست؟
نومید، کلافه، سرگردان،
همه، همهی ما
در وحشتِ واژهها زاده میشویم
و در ترسِ بیسرانجامِ مُدارا میمیریم.
جدا متاسفم
سید علی صالحی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
نه آرزویی دارم، نه می ترسم. من آزادم!
---سنگ نبشتۀ قبرِ نیکوس کازانتزاکیس---
قشنگ یعنی چه ؟
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق ، تنها عشق
تو را به گرمی یک سیب می کند مانوس.
و عشق تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد ، مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
مسافر/ سهراب سپهری
چرا گرفته دلت ، مثل آنکه تنهایی .
چقدر هم تنها !
خیال می کنم دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.
دچار یعنی...
عاشق.
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک ، دچار آبی بیکران باشد.
چه فکر نازک غمناکی !
و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.
مسافر/ سهراب سپهری
اشتباه نکن
نه زیبایی تو
نه محبوبیت تو
مرا مجذوب خود نکرد
تنها،
آن هنگام که
روح زخمی مرا بوسیدی ، من عاشقت شدم....
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)