غمهایت را روی شن بنویس تا باد آنها را ببرد و شادیهایت را روی سنگ بنویس که هیچ وقت تنهایت نگذارد.
خدایا داد از این دل، داد از این دل
که یک درمون نگشت و شاد از این دل
چو فردا داد خواهان داد خواهند
بگویم صد هزارون داد از این دل
دلم دور است و احوالش ندونُم
کسی خواهد که پیغامش رسونُم
خداوندا ز مرگم مهلتی ده
که دیداری به دیدارش رسونُم
اگه دردُم یکی بودی، چه بودی
اگه غم اندکی بودی، چه بودی
به بالینم حبیبی یا طبیبی
از این هر دو یکی بودی، چه بودی
ندونُم لخت و عریونُم که کرده
کدوم جلاد بی جونُم که کرده
بده خنجر که تا سینه کنُم چاک
ببینم عشق تو با مو چه کرده
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
سلام آقا بابک حالت خوبه ؟
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
بیا ساقی، بده جامی، خمارم من
که شبها در هـوس در انتظارم من
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)