جمع و جور نمیشه ... تو یه لیوان رو بزن و بشکن ... حالا با چسب بچسبون ... شکل اولش نمیشه که
یه هفته بعد عید رفتی میخوای جنساش جور باشه ؟؟؟
فکر کن جمعه که شبش عیده خانومه اومده بود مغازه میگفت این کت چه رنگ بندیایی داره ... روز آخر فقط باید ببینی چی اندازت مونده بعد دارن سر رنگش چونه میزنن ....
ولی اتفاقا ما سایز کوچیک کم آوردیم و سایز بزرگ زیاد ....
گل پسرتون خیلی ایکس لارژ تشریف دارن ؟؟؟
اصلن مشتری به شما میگن ، آدم 4 تا مثل شما بیاد ازش خرید کنن رسما خستگی از تنشون در میره
هیچکی مثل موسیقی آدم رو درک نمیکنه..هیچکی
کاش یهروز صب بیدار شم ببینم دیگه بیدار نشدم و بگم: بالابلندِ عشوهگرِ نقشبازِ من، کوتاه کرد قصهی زهدِ دراز من
هیچکی مثل موسیقی آدم رو درک نمیکنه..هیچکی
اگه نیم ساعت با دختری چت کردین نگفت اوهوم دستشو بگیرین ببرین پیش ملا بیست تومن بدین عقدتون کنه.اون زن زندگیه
هیچکی مثل موسیقی آدم رو درک نمیکنه..هیچکی
نخیرم از اون خانوماست که چونه نمیزنه
علم غیب دارم لابد دیگه همه رو باید رو کنم واست؟
آخرالزمون که زامبیا میان ، ولی خارج از شوخی بنظرم هیچ ایرادی نداره دختری که از یه پسری خوشش میاد ازش خواستگاری بکنه ، همش که نباید پسرا خوششون بیاد ، زنا هم دل دارن ...
نوپ متشکرم
بیشتر از این ناراحتم که چرا هیچی نگرفتی باید یه چی میگرفتی
کاملا مشخص بود که اهل چونه زدن نبودیو نیستیو نخواهی بود
یه سری لباس خوارکی جدید دارم میارم نگران نباش
ینی من پسرا رو میفروشم!؟
![]()
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
سعی کردم سکوت محض شوم
خشم را در خودم مهار کنم
سعی کردم به باد فکر کنم
تا که از پنجره فرار کنم
بپرم در کتاب و کاغذها
تا به دنیای قصّه ها برویم
سعی کردم که صندلی ها را
بادبادک کنم هوا برویم
سعی کردم که لرزش دستت
در سرم رقص بندری بشود
اشک های تو چشمه ای جوشان
وسط دادگستری بشود
سعی کردم که حرف های وکیل
بشود ابتدای یک آواز
ناگهان با فشار یک دکمه
رفته باشم به لحظه ی آغاز
همه ی فیلم را عوض بکنم
مثل بعد از شراب، استفراغ!
جلوی چشم هام دود شوند
همه ی چیزهای توی اتاق
در اتاقی که نیست چرخیدم
با تویی که نبود حرف زدم
مثل یخ در عبور تابستان
پاک شد خاطرات خوب و بدم
سعی کردم که آدمی باشم
خارج از دادگاه، از زندان
خارج از شعر، فلسفه، اخلاق
خارج از گریه زیر هر باران
خارج از گریه در میان کتاب
خارج از شانه های محکم مرد
خارج از بوی وحشیانه ی زن
خارج از عشق، خارج از سردرد...
سعی کردم شبیه موشی پیر
وسط راه های پیچاپیچ
خسته از هیچ راه افتاده
در نهایت رسیده است به هیچ!
قصّه را هر کجا شروع کنم
آخرش این اتاق غمگین است
تا ابد هم اگر فرار کنم
باز هم سرنوشت من این است...
سید مهدی موسوی
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
توپیاده روراه میرفتم ازجلوبانک ملی ردشدم درش بازبود بادکولرش یه لحظه خورد
.
بهم یه کم خنک شدم فکرمیکنین بعدش چی شد
.
.
.
.
مسیج اومده مبلغ ۷۲۴تومان ازحساب شما کسرگردید بابت بادکولر!!
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
مــ.مه بهانه بوود..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تا خــ.ایه جا کرد!!!
اینو دیشب از پستایه یه دختره زخم خورده کپی کردم
هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .
در حال حاضر 10 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 10 مهمان ها)