چه فکری لامصب رفتیم تابلوی دفترشُ نصب کردیم دم افطاری ما رو از دیوار فرستاد بالا عوضی... تازه اون عمومم که خونه ـش دعوت بودیم خیلی حساسِ میگه هرکیُ دعوت کردم باید دیگه حداکثر لحظه اذان خونه ـم باشه وگرنه... حالا این پسرعموم ساعت 9 و نیم منو رسوند اونجا فرار کرد... عمو ببیندش دهنش سرویسِ
بین خودمون بمونه رکورد خواب من 17 ساعتِ![]()