گفتم چشمت گفت که بر مست مپیچ
گفتم زلفت گفت پراکنده مگوی
گفتم دهنت گفت منه دل بر هیچ
باز آوردی حکایتی پیچا پیچ
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 9 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 9 مهمان ها)