و همچنان ...
و همچنان ...
هر وقت که از این دم می گیرم ،نوشته اصلی توسط Rmin
احساس می کنم بوی گند می گیرم ،
یه گوش می شینم فازِ غم می گیرم ،
نگاه به ثانیه ها که ساعت چند می میرم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
... ،
و عمر سرفه ی کوتاهی ...
چه حکمتیست در این مردن
وقتی نمی میرم ،چه حکمتیست در این مردن
هم دردسر سازم ،
هم دست و پا گیرم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
نگفتی چشام قراره نم بگیره
نگفتی دلم قراره غم بگیره
قراره لباس تنم ، خونم پاشیده شه روش
نگفتی ، آرزوها قراره شاشیده شه توش
چقد من دوس دارم اینجاشو
منم که طعمه یِ قلابموقتی نمی میرم ،
هم دردسر سازم ،
هم دست و پا گیرم ...
هر نطفه ای که دوست ندارد پسر شود ...منم که طعمه یِ قلابم
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
هی به فنا رفتم که تو را آرزو کنم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تو خانقاه منی ، با من ،
بچرخ و یا حق و یا هو کن ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
