صفحه 1347 از 3602 نخستنخست ... 3478471247129713371345134613471348134913571397144718472347 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 13,461 به 13,470 از 36012

موضوع: ☺ تاپیک شادی ☺ : جملات کوتاه + ترول + پیامک و سرگرمی + آپدیت

  1. #13461
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    9,086
    تشکر
    32,259
    تشکر شده : 15,200
    نقل قول نوشته اصلی توسط rebasss نمایش پست ها


    برادر جان(مهدی موسوی) ، با تمام غمگینی
    تو تنها آرامش این روزای سنگینی
    کسی چه میداند از درون من
    جز خدا با یه دنیا احساس شرمگینی

    .

    از تویی که نیستی دیگر در کنارم
    از این شب لعنتی که هنوز بیدارم
    برادر جان حتی از خودِ خودِ تو
    از هر آنکه نیست ، کلا بیزارم

    .

    کاش گوشی بود بشنود صدایم را
    دور بکند اضطراب نگاهم را
    از خدایی که ما را یادش برده
    آنقدر تلخم که ندارم اعصابم را

    "صابر"

  2. 5 کاربر مقابل از Malware عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  3. #13462
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234
    بگذریم ...

    زن به شیطان گفت :آیا میتوانی بروی و آن مرد خیاط راوسوسه کنی که
    همسرش را طلاق دهد ؟
    شیطان گفت:آری و این کار بسیار آسان است
    پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را
    وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را دوست داشت و اصلا به طلاق فکرهم
    نمی کرد
    پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف
    کرد.
    سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن
    زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :چند متری از این پارچه ی زیبا
    میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را
    به زن داد
    سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط درب را
    باز کرد وآن زن به او گفت:اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای
    ادای نماز،
    و زن خیاط گفت:بفرمایید،خوش آمدید و آن زن پس از آنکه نمازش
    تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و
    سپس از خانه خارج شد.
    هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دیدو
    فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان
    موقع طلاق داد
    سپس شیطان گفت:اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم
    و آن زن گفت:صبر کن نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر
    بازگردانم؟!
    شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟
    آن زن روز بعدش رفت پیش
    خیاط و به او گفت:همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی
    دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای ادای
    نماز و آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و
    پارچه را از او بگیرم
    و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و
    او را برگرداند به خانه اش.

    و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر
    می برد و اطلاعات دیگری از شیطان نداریم

    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  4. 12 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  5. #13463
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234
    با پسر خالم داشتیم کل کل می کردیم راجب جغ
    من گفتم به من می گن پدر
    جــ.غ
    ایران
    گفت یه مدل جغ بهت می گم .. اگه تونستی بزنی به این ک تو پدر
    جــــ.غ
    ایرانی امید میارم
    گفتم باشه بگو
    گفت اسپره تاخیری بزنی به ماملت
    قرص ترامـــادول بخوری
    بعد
    کـــاندوم تاخیری
    بکشم سر ماملت بشینی
    جـــ.غ
    بزنی
    اگه زیر 15 دقیقه ارضـــا شدی تو برنده ای
    گفتم باشه
    اسپره تاخیـــری خالی کرد رو مامله بی دفاع ما و با یه قرص تاخــیری رفتم بالا
    کــاندومو
    در اورد داشت می کشید سرش ک گرمای دستشو احساس کردم ابــم اومد
    پسر خالم بغلم کرد نیم ساعت تو بغل هم دیگه گریه کردیم
    گفت داداش تو پدر
    جـــ.غ
    ایران نیستی :((( تو پدر
    جـــ.غ
    جهانی
    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  6. 11 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  7. #13464
    فوق حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    35,707
    تشکر
    48,688
    تشکر شده : 38,978
    نقل قول نوشته اصلی توسط rebasss نمایش پست ها

    "صابر"


  8. 5 کاربر مقابل از pirana عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  9. #13465
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234
    یک کلاغ سیاه راه افتاد
    طوطی ات از دکان رنگرزی
    بوق ماشین تر تو می آمد
    راه بندان آدمی عوضی!
    در اروپای خسته ات می گشت
    توی میدان پرنده ای فلزی
    همه ی شهر ما و ما بودیم
    [خنده ی گاو توی کلّه پزی]
    توی هر کوچه ای که می رفتیم
    وسط بنز صحبت نان بود
    توی جیبم کنار پاسپورتم
    دردهایی بدون درمان بود
    توی سیگار «تیر » من می سوخت
    چشم هایی که رنگ «باران » بود
    پیش پایم سگی عرق کرده!

    توی جیبم دو بُطر «ایران » بود!!
    وسط «کافه نادری » بودم
    بچّه ای با آکاردئون می خواند!
    دختری توی دستشویی رفت
    یک تریلی که زیر باران ماند
    که سرش را به مشت می کوبید
    که مرا توی چشم هات نشاند
    گاو در کوچه های من می گشت
    یک پرنده رسید تا «فنلاند »
    غربت لعنتی گم شده ای
    در میان ترانه ها بودم
    مثل یک فحش بی پدر مادر
    وسط عاشقانه ها بودم!
    در زبان بدون معنایت
    «خاستگاه نشانه ها » بودم
    حسّ یک ناتوانی جـــنسی
    داخل جـــنده خانه ها بودم


    توی ذهنت «حساب » می کردی
    «جبر »هایی که انتخابت بود
    فلسفه در سرت قدم می زد
    بحث برداشت حجابت بود!!
    عشق، یک کوچه پشت «آزادی »
    درد، میدان «انقلابت » بود
    زیر بالش کتاب «مارکس « ،» هگل »
    دختری توی تختخوابت بود
    پشت پاییزها کلاغی بود
    تا که مشکی کند بهارم را
    همه ی شهر قرص و دکتر بود
    تا بگیرد کسی فشارم را
    در تنم گاو خسته ای می خورد
    توی هر رستوران ناهارم را
    پاره کردند از تو بی پرده
    مرزها سیم خاردارم را

    آرمان های تکّه پاره شده
    توی یک کافه گریه ای خوشحال
    زدن بطری ات به تلویزیون
    خواب دیدن به چیزهای محال
    راه های رهایی انسان!
    پشت هر جمله چند استدلال
    بحث داغ من و تو توی اتاق
    [مگسی خورد توی شیشه ی هال!]
    هر کجای جهان لعنتی ات
    بر سر هیچ گفتگویی بود
    سگ ولگرد از خودش پا شد
    استخوانی میان جویی بود
    توی هر کوچه ای که می رفتم
    عشق، در حال بازجویی بود
    زندگی یک شماره ی ناقص
    روی دیوار دستشویی بود


    سید مهدی موسوی
    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  10. 7 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  11. #13466
    فوق حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    35,707
    تشکر
    48,688
    تشکر شده : 38,978
    نقل قول نوشته اصلی توسط rebasss نمایش پست ها
    بگذریم ...

    زن به شیطان گفت :آیا میتوانی بروی و آن مرد خیاط راوسوسه کنی که
    همسرش را طلاق دهد ؟

    الله اکبر...


  12. 5 کاربر مقابل از pirana عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  13. #13467
    فوق حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    35,707
    تشکر
    48,688
    تشکر شده : 38,978
    نقل قول نوشته اصلی توسط rebasss نمایش پست ها
    یک کلاغ سیاه راه افتاد
    طوطی ات از دکان رنگرزی

    سید مهدی موسوی
    عالی...


  14. 5 کاربر مقابل از pirana عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  15. #13468
    فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    5,589
    تشکر
    8,347
    تشکر شده : 20,562











  16. 7 کاربر مقابل از P!nk Rose عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  17. #13469
    نیمه حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    9,086
    تشکر
    32,259
    تشکر شده : 15,200
    نقل قول نوشته اصلی توسط MAHAK نمایش پست ها





  18. 5 کاربر مقابل از Malware عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  19. #13470
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234
    با مدیرعامل کارخونه آدامس شیک مصاحبه کردند گفتندبه نظرتون علت استقامت شما در عرصه رقابت چیست؟
    گفت:
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    بسم الله الرحمن الرحیم
    کمبود پول خرد
    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  20. 11 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


صفحه 1347 از 3602 نخستنخست ... 3478471247129713371345134613471348134913571397144718472347 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 5 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 5 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •