هر وقت تو زندگیت نا امید شدی..!!!
یاد اون لحظه بیفت که
بین میلیونها اسپرم تو «اوّل» شدی
هر وقت تو زندگیت نا امید شدی..!!!
یاد اون لحظه بیفت که
بین میلیونها اسپرم تو «اوّل» شدی
بهشت اونقدرا هم که میگن خوب نیستا!!
.
.
.
.
.
فکر کن همه ائمه اطهار دور تا دورت نشستن،
آدم اصن روش نمیشه پاشو دراز کنه
چه برسه به اینکه بخواد با حوریا حركتي بزنه...!
جلوی ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﯾﺎﺭﻭ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻮﻕ ﻣﯿﺰﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﻗﺎ ﺟﻠﻮﯼ
ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﻮﻕ ﻧﺰﻥ ﺷﺎﯾﺪ ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻮﻕ ﺑﻤﯿﺮﻩ !
ﮔﻔﺖ: ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺻﺪﺍ ﺑﻤﯿﺮﻩ ﺍﻻﻥ ﻧﻤﯿﺮﻩ، ﻓﺮﺩﺍ ﮐﻪ
ﻣﺮﺧﺺ ﺑﺸﻪ ﺗﺎ ﺑﮕﻮﺯﻩ ﻣﯿﻤﯿﺮﻩﺍﻧﻘﺪﺭ ﻗﺎﻧﻊ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺍﺯ ﺩﻣﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﻢ
ﯾﻪ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺑﻮﻕ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﮐﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﯾﻀﺎﯾﯽ ﮐﻪ تو این حالن ﺑﻤﯿﺮﻥ ﺧﻼﺹ ﺑﺸﻦ!'
ملا و شراب فروش !
سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و
رقص بود و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد.
ملای مسجد هر روز در پایان موعظه دعا می کرد تا خدا صاحب رستوران را به قهر و غضب
خود گرفتار کند و بلای آسمانی بر این رستوران نازل!.
یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و توفان شدید شد و رستوران به
خاکستر تبدیل گردید.
ملا روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه
فساد را به مردم تبریک گفت و اضافه کرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد،
از درگاه خدا ناامید نمی شود.
اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیری نپایید
صاحب رستوران به محکمه شکایت برد و از ملای مسجد خسارت خواست !
ملا و مومنان چنین ادعایی را نپذیرفتند !
قاضی دو طرف را به محکمه خواست و بعد از این که سخنان دو جانب دعوا را شنید، گلویی
صاف کرد و گفت : نمی دانم چه بگویم ؟! سخن هر دو را شنیدم :
یک سو ملا و مومنانی هستند که به تاثیر دعا و ثنا ایمان ندارند !
وسوی دیگر مرد شراب فروشی که به تاثیر دعا ایمان دارد …!
"پائولو کوئیلو" .
ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯿﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺁﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﻪ ﺷﻮ ﻣﯿﺪﺍﺩ:
ﺩﺍﺧﻞ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﮐﻪ ﺷﺪﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭﺕ ﺁﺳﺎﻧﺴﻮﺭﻩ ﺑﺎ ﺁﺭﻧﺠﺖ ﻃﺒﻘﻪ ۹ ﺭﻭ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪﯼ ﺩﺭ ﺳﻤﺖ ﺭﺍﺳﺘﻮ ﺑﺎ ﺁﺭﻧﺠﺖ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺑﻌﺪ...
ﺩﻭﺳﺘﺶ ﻣﯿﮕﻪ : ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺁﺳﺎﻧﺴﻮﺭﻭ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺰﻧﻢ ﺑﺎ ﺁﺭﻧﺞ ﻧﺰﻧﻢ؟
ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯿﻪ ﻣﯿﮕﻪ : ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﯿﺎﯼ؟!
هر وقت حداد عادل اسم خودش رو عوض کرد و گذاشت آهنگر دادرس ما هم به تبلت میگیم رایانک مالشی!
دختره توپروفايلش زده بود:
" اگه مردي هستي كه دستت روم بلند نميشه و تركمم نميكني بهم پي ام بده "
گُفتم بذار یه کم اذیتش کنم براش زدم من دست و پا ندارم پس نه ميتونم بزنمت نه تركت كنم
دختره جواب داد: مردونگيت چي؟اون سالمه؟
جواب دادم:
اختیار دارین ،پس فك ميكني باچي دارم تايپ ميكنم ؟! :)))))))
ﺗﻮ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﺎﺩﺭﯼ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﺷﻮ ﺑﺪﻩ , ﺑﺎﭼﺎﺩﺭﺵ ﻟﺒﻪ ﯼ 500 ﺗﻮﻣﻨﯽ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﻭضع ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺁﻭﺭﺩ ﺳﻤﺖ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ. ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻧﮑﺮﺩ ,
.
.
.
.
.
ﺍﺯﺗﻮﯼ ﺩﺍﺷﺒﻮﺭﺩ ﯾﻪ ﺍﻧﺒﺮﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻮ ﭘﻮﻝ ﺭﻭﮔﺮﻓﺖ.
ﯾﻌﻨﯽ ﺣﺎﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﮐﺘﺶ
در حال حاضر 5 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 5 مهمان ها)