صفحه 1350 از 3602 نخستنخست ... 3508501250130013401348134913501351135213601400145018502350 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 13,491 به 13,500 از 36012

موضوع: ☺ تاپیک شادی ☺ : جملات کوتاه + ترول + پیامک و سرگرمی + آپدیت

  1. #13491
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    13,935
    تشکر
    46,567
    تشکر شده : 96,234
    نقل قول نوشته اصلی توسط nader70 نمایش پست ها
    یوانگی هایم تر از تر تر تری دارد!! دیوار، دیوار است با اینکه دری دارد این داستان را نصفه کاره ول کنم؟! کردم! هرچند می دانم که حتماً آخری دارد

    تزریق ِ مُشتی گاو در رگ های آزادی خودکار سبزت دست های لاغری دارد

    سر را به دیواری که اصلا نیست می کوبد این شعر معلوم است درد دیگری دارد

    انگشت خونی را درآور تا حسابم کن دیوانگی ها را بچین و انتخابم کن

    با غم شروعم کن که آخر می شوم با غم داغی تر از تزریقی و تزریق تر داغم!

    از چی بترسم که تو از این جوهر خودکار آنقدر می ترسی که من به مرگ مشتاقم

    هر کس غمی دارد که نصفی از شبش، نان است مشتی زدیم و جنس این دیوار، سیمان است

    که هر کسی زنده ست توی قبر خوابیده که هر کسی زنده ست جایش کنج زندان است

    از سرنوشت برگ های سبز می پرسی؟! امّید ِ چی داری رفیق من؟! زمستان است

    از عشقبازی با کدامین زن چنین خیسم؟ باران نمی بارد عزیزم! تیرباران است!

    سیگار روشن کن که مغزم تیر می خواهد کابوس های قابل ِ تغییر می خواهد

    موهات را در من بپیچ و زیر و رویم کن دیوانه ام! دیوانگی زنجیر می خواهد!

    ما آنچه باید داد را از ابتدا دادیم%)9%ifWn> از هفت دولت پشت این دیوار آزادیم

    هرچند گاوان قبیله خوب می نوشند حتی جدیداًتر کت و شلوار می پوشند!

    هرچند در آخور همیشه بینشان بحث است هرچند می دانند که بسیار باهوشند!!

    زیر مگس ها خواب های سبز می بینند [قصّاب ها اینجای قصّه، شیر می دوشند!]

    رؤیایمان خوابیده و شب داخل تخت است هر کس که بیدار است می داند که بدبخت است

    سر را به دیواری که اصلا نیست می کوبم فهمیدن ِ این دردهای لعنتی سخت است

    فانوس در روزیم یا فریاد در آبیم بدجور بی تابیم چون بدجور بی تابیم

    فرقی ندارد آخر قصّه در این کابوس با عشق می خوابند و ما با درد می خوابیم

    شب های قرص و مشت و شعر و گریه و فریاد هر صبح، خواهی یا نخوا... همکار قصّابیم!

    کابوس های لعنتی در تخت تک خوابه خوابم نخواهد برد، خواهد برد، خوا... تا... به...

    از اعتراف ِ زندگی با سیلی ِ مخصوص! از اعتراف ِ عاشقی با شیشه نوشابه

    شب های ِ شب های ِ... که شب های ِ شمردن تا... با قرص خوردن، قرص خوردن، قرص خوردن تا...

    شب تا ابد شب بودم و ماهی نخواهد داشت بن بستم و به هیچ جا راهی نخواهد داشت

    نوشابه ی مشکی به خون قرمزم می گفت: این داستان، پایان دلخواهی نخواهد داشت

    با طعنه می گوییم: روز خوب نزدیک است! جایی که تاریک است در هر حال تاریک است

    هر کس غمی دارد برای خود غمی دارد آقای دنیا! اخم های درهمی دارد

    با مشت های له شده با مرگ می رقصم زندان ما دیوارهای محکمی دارد

    من، اعتراف تازه ای در زیرسیگاری من، خون ِ روی کاغذ و خودکارها جاری

    من، گاو سلاخی شده در آخرین میدان من، مردم ِ آماده ی جشن و عزاداری

    پایان یک قصّه برای نسلی از تردید تزریق سم در هر رگ ِ خورشید ِ تکراری...



    از : [فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
    تِر، تِر، تِر، تِر میزند به احساسِ حساسم
    دست به کسی نده ؛ بی اندازه وسواسم
    هِمَــــتی کُــن با ایـن زردِ شُمــــالی . . .


  2. 6 کاربر مقابل از rebasss عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  3. #13492
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    453
    تشکر
    5,788
    تشکر شده : 2,933
    عقاب عاشق خانه! بدون پر برگشت
    غریب رفت، غریبانه تر پدر برگشت
    رسید و دستش را، رو ی زنگ خانه گذاشت
    طلوع کرد دوباره ستاره ای که نداشت!
    دوید مادر و در چشم های او نِگریست
    -«سلام... » بعد درآن بازوان خسته گریست
    که تشنه است کویری که در تنش دارد
    که هفت سال و دو ماه است که عطش دارد
    «کدام سِحر، کدامین خزان اسیرت کرد
    کدام برف به مویت نشست و پیرت کرد
    که هفت سال غم انگیز بی صدا بودی
    چقدر خواندمت امّا... بگو کجا بودی؟!
    همینکه چشم گشودم به... مرد خانه نبود
    رسید نامه ات امّا... نه! عاشقانه نبود
    حدیث غمزه ی لیلا و مرگ مجنون بود
    رسید نامه ات امّا وصیّت خون بود
    نگاه کن پسرت را که شکل درد شده
    ک هفت سال شکست ست تا که مرد شده!
    که رفت شوکت خورشید و سایه ها ماندند
    تو کوچ کردی و با ما کنایه ها ماندند
    که هیچ حرف جدیدی به غیر غم نزدیم
    فقط کنایه شنیدیم و -آه!- دم نزدیم
    نمرده بودی و پر می زدند کرکس ها
    به خواستگاری من آمدند ناکس ها!
    شکنجه دیدی و اینجا از عافیت گفتند
    نمرده بودی و صد بار تسلیت گفتند
    تمام شهر گرفتار ترس و بیم شدند
    تو زنده بودی و این بچّه ها یتیم شدند
    هر آنکه ماند گرفتار واژه ی «خود » شد
    تو رفتی از برِ ما و هر آنچه می شد، شد!!
    به باد طعنه گرفتند کار مَردَم را
    سکوت کردم و خوردم صدای دردم را
    منی که مونس رنج دقایقت بودم
    سکوت کردم و ماندم... که عاشقت بودم!! »
    نگاه کردم و دیدم پدر سرش خم بود
    نه! غم نداشت، پدر واقعاً خود غم بود!!
    پدر شکستن ابری میان هق هق بود
    پدر اگرچه غریبه، هنوز عاشق بود

  4. 6 کاربر مقابل از nader70 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  5. #13493
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    453
    تشکر
    5,788
    تشکر شده : 2,933
    مدام برایش کف می زدند و او گیتار به دست ترانه ها را اجرا می کرد. خیلی خوشحال بود بعد از مدت ها دوندگی به ارزویش رسیده بود. کنسرت در فضای باز و شرشر باران بر زیبایی ترانه ها اضافه می کرد. در این موقع صدای مادرش را شنید:
    اب داره سرد می شه ،از حموم بیا بیرون

  6. 9 کاربر مقابل از nader70 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  7. #13494
    فوق حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    35,707
    تشکر
    48,688
    تشکر شده : 38,978
    نقل قول نوشته اصلی توسط nader70 نمایش پست ها
    عقاب عاشق خانه! بدون پر برگشت
    غریب رفت، غریبانه تر پدر برگشت
    رسید و دستش را، رو ی زنگ خانه گذاشت
    طلوع کرد دوباره ستاره ای که نداشت!
    دوید مادر و در چشم های او نِگریست
    -«سلام... » بعد درآن بازوان خسته گریست
    که تشنه است کویری که در تنش دارد
    که هفت سال و دو ماه است که عطش دارد
    «کدام سِحر، کدامین خزان اسیرت کرد
    کدام برف به مویت نشست و پیرت کرد
    که هفت سال غم انگیز بی صدا بودی
    چقدر خواندمت امّا... بگو کجا بودی؟!
    همینکه چشم گشودم به... مرد خانه نبود
    رسید نامه ات امّا... نه! عاشقانه نبود
    حدیث غمزه ی لیلا و مرگ مجنون بود
    رسید نامه ات امّا وصیّت خون بود
    نگاه کن پسرت را که شکل درد شده
    ک هفت سال شکست ست تا که مرد شده!

    که رفت شوکت خورشید و سایه ها ماندند
    تو کوچ کردی و با ما کنایه ها ماندند
    که هیچ حرف جدیدی به غیر غم نزدیم
    فقط کنایه شنیدیم و -آه!- دم نزدیم
    نمرده بودی و پر می زدند کرکس ها
    به خواستگاری من آمدند ناکس ها!
    شکنجه دیدی و اینجا از عافیت گفتند
    نمرده بودی و صد بار تسلیت گفتند
    تمام شهر گرفتار ترس و بیم شدند
    تو زنده بودی و این بچّه ها یتیم شدند
    هر آنکه ماند گرفتار واژه ی «خود » شد
    تو رفتی از برِ ما و هر آنچه می شد، شد!!
    به باد طعنه گرفتند کار مَردَم را
    سکوت کردم و خوردم صدای دردم را
    منی که مونس رنج دقایقت بودم
    سکوت کردم و ماندم... که عاشقت بودم!! »
    نگاه کردم و دیدم پدر سرش خم بود
    نه! غم نداشت، پدر واقعاً خود غم بود!!

    پدر شکستن ابری میان هق هق بود
    پدر اگرچه غریبه، هنوز عاشق بود


  8. 6 کاربر مقابل از pirana عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  9. #13495
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    453
    تشکر
    5,788
    تشکر شده : 2,933

  10. 8 کاربر مقابل از nader70 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  11. #13496
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    453
    تشکر
    5,788
    تشکر شده : 2,933

  12. 4 کاربر مقابل از nader70 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  13. #13497
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    453
    تشکر
    5,788
    تشکر شده : 2,933

  14. 6 کاربر مقابل از nader70 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  15. #13498
    فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    نوشته ها
    7,926
    تشکر
    42,310
    تشکر شده : 16,971
    باور كنيد من عادم دي.وثي نيستم فقط بعضي وقتا شيطون درونم بيش فعال ميشه

    مثلن ديشب تولد عموم بود بعد به من گفتن قليون چاق كن منم رفتم قليون چاق كردم فقط وسط تنباكوش يه خورده گ.راس هم گذاشتم

    خيلييي خوش گذشت همه فقط فاز خنده گرفته بودن عمومم با پنجاه سال سن واسمون رقص عربي كرد
    :))))))))
    اگه بفهمن چه بلايي سرشون اوردم دست جمعي كون.م ميذارن

    خدايا اين شيطون درونم رو حفظ بفرما بلند بگيد آمين

  16. 4 کاربر مقابل از mojtaba00222 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  17. #13499
    فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    نوشته ها
    7,926
    تشکر
    42,310
    تشکر شده : 16,971
    اگر حدس زدید این چه حیوانی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



  18. 3 کاربر مقابل از mojtaba00222 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  19. #13500
    فوق حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Jan 2008
    نوشته ها
    35,707
    تشکر
    48,688
    تشکر شده : 38,978
    نقل قول نوشته اصلی توسط mojtaba00222 نمایش پست ها

    خدايا اين شيطون درونم رو حفظ بفرما بلند بگيد آمين
    آمیــــــــن


  20. 4 کاربر مقابل از pirana عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


صفحه 1350 از 3602 نخستنخست ... 3508501250130013401348134913501351135213601400145018502350 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •