شاید احمقانه باشه ولی چند وقتی مشکلاتم رو فقط با این روش حل می کنم
اینو که گفتم برا شما هم شاید اتفاق های خوبی بیفُته
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺕ ﺳﺎﻟﻤﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻡ ﺯﯾﺮ ﭘﺴﺖ پسرایی که
دﻭﺳﺖ دختر دارن ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻢ :
ﻭﺍﯼ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻮﺩ، ﻣﺮﺳﯽ ﮐﻪ هستی .!!!
پسره ام تا ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﻪ فوحشاشو خورده و ﮐﺎﺕ
ﮐﺮﺩﻥ !!!!
ﺩﮐﺘﺮﻡ ﺭﻓﺘمااا ﮔﻔﺘﻦ ﺧﻮﺏ ﻧﻤﯿﺸﯽ
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه ...نه هرگز!
بی تو حتی شب من ماه ندارد
پایِ سست و تنِ فرسوده ام آخِر که به آن کوچه دگر راه ندارد
بی تو یک شب منِ تنها هوسِ کویِ تو کردم
هوسِ مویِ تو و بویِ تو و رویِ تو کردم
سرِ سجاده ی خود تا به سحرگاه نشستم
بند از پای گسستم چشم ها بستم و در خویش شکستم
گله کردم ز نگاهت وان دو چشمانِ سیاهت بوسه ی گاه به گاهت
گله کردم گله کردم به خدایت!
بی تو شب ماه ندارد ابر هم گاه ندارد به سحر راه ندارد در بساط آه ندارد
دلِ سنگی که تو داری به خدا شاه ندارد!
دوش گفتم به خدایت که شب و روز ندارم
که ز دستت نفسم حبس در این سینه و مبهوت نگاه و همه جانم نگران است!
نیمه شب بود و هوا رام.قطره ی اشک خدا پنجره را شست!
چشم ها خیس....پای ها سست.
لرزه افتاد به جانم.تو کجایی؟
نگرانم نکند باد بیاید حالتِ مویِ تو برهم بزند
یا بخرامد در اتاقی که تو خوابی
نکند زوزه ی یک گرگ،
از سرت خواب پراند..
نگرانم نگرانم..
من پر از دغدغه و شب پر از آرامش و محجوب.
من قسم می خورم این بار به آرامشِ این شب،
به سیاهیِ سماوات ،
به کواکب،
به سیارات
*هذر از عشق ندانم سفر از پیشِ تو هرگز نتوانم نتوانم!
من دلم میخواهد
با تو به سرزمین احساسم سفرکنم
برایت عاشقانه بسرایم وتو
مست ازاین عشق
خیره به چشمانم
دستانم را بگیری
و بابوسه ای
شعری تازه برلبانم بسرایی
من دلم میخواهد
من باشم و توباشی و عشق
ودیگرهیچ
اتفاقی هستی
که نمی افتی
مگر به دست من و
شعرهای من
شمس لنگرودی
در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)