نمیشه اینطوری شما دو شغله محسوب میشی یا اینجا یا اونجانوشته اصلی توسط Milik
نمیشه اینطوری شما دو شغله محسوب میشی یا اینجا یا اونجا
متاسفانه جرات نداریم خودمان باشیم و همین سبب شده همیشه برای دیگران نقش بازی کنیم. شاید دلیل اصلی اینه که خودمان را قبول نداریم. اشکالی نداره کاری کنیم که دیگران دوستمان داشته باشند ولی چرا عملا آنگونه نباشیم که نمایش میدیم. فکر نکنم کار سختی باشه.
من برای خدمت آمده ام ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
نیازی به نقش بازی کردن نیست شب که میری سرت را بزاری رو بالش بخوابی خودت میدونی با خودت چند چندی وجدانت که آسوده باشه راحت میخوابی
الحق امیر جان. بنده همین اندک کاری که کردم (البته با نهایت دقت و وسواس) کلافه شدم از دست بعضی نامردمان. حالا شما باید چی بکشی خدا میدونه! این آثاری که شما میذاری همشون گوهر یکتا هستند. قدرنشناسی در حق شما بی معرفتی و بی مرامی محضه. پاینده باشی.
دقیقا. کسی نمیتونه سر وجدانشو کلاه بذاره. اینکه نمیتونیم از اینهمه چیزی که دوروبرمونه لذت ببریم دلیل عمده اش وجود موانع درونیه. صداقت جوهریه که پاک رنگ باخته.
اتاق من ...
از عطرِ آوازِ قايقرانِ تنها ... مست است ...
اتاق من ...
پُر است از
بوسه‌های پارو بر كف ...
اتاق من ، خودِ درياست ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ببار ای ابرکم بر من ببار و تازه تر شو
ببارو قطره قطره نم نمک آزاده تر شو
تو این باغ پر از برگ و پر از خواب ستاره اگه پر میوه ای
پر سایه ای افتاده تر شو
زندگی یک جهنم است
اگه دائم به نداشته هایت فکر کنی
امشب ببین که دست من عطر تو رو کم میاره
امشب همین ترانه هم نفس نفس دوستت داره
صدا صدا صدای من به وصعت یکی شدن
بیا بیا شکن شکن بیا به جنگ تن به تن بیا به جنگ تن به تن
زندگی یک جهنم است
اگه دائم به نداشته هایت فکر کنی
ای جان جانان ای درد و درمان ای سخت و آسان آغاز و پایان
زندگی یک جهنم است
اگه دائم به نداشته هایت فکر کنی
در حال حاضر 9 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 9 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول