اون روز فامیل های مادرم از یزد اومده بودن خونمون مرد برگشت به من گفت آقا میثم شما کارتون چیه؟
گفتم دخترتون را نمیگریم خنده ی دیاورت به چپ زد که آره مثلا ناراحت نشدم گفت یزد خیلی گرم بود اینجا چطوره گفتم اینجا که خرس قطبی میاد کنار ما میشینه
بابام زیر چشمی هی لب و لوچشو گاز میگیرفت
اصلا فامیل کلا بدرد نخور شدن![]()
مانیتور میثم همین الان یهویی
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
موافقم باهات فاميل خيلى ک س شرررر شده و ب جز حرف مفت چيزى بلد نيستن
ساسان دست به هر جای ما بزاری حسرت کشیده ست لامصب![]()
هر پنجشبه شعر میخونم
تو سالن های خالی از عطرت ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
من ندانم با که گویم شرح درد
قصه ی رنگ پریده ، خون سرد ؟
هر که با من همره و پیمانه شد
عاقبت شیدا دل و دیوانه شد
قصه ام عشاق را دلخون کند
عاقبت ، خواننده را مجنون کند...
چه بگویم نگفته هم پیداست/غم این دل مگر یکی و دو تاست...
در حال حاضر 6 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 6 مهمان ها)