○● چت روم بروبکس بارانی ™●○

[SaSan69]

‏١٥ سال از مرگ فرهاد بزرگ گذشت

[A l i REZA]

یه بار یکی از فامیل گل مصرف کرده بود نمیدنم چی زده بود فاز محبت گرفته بود گفت میثم جان بیا پیشم بشینرفتم گفتم در خدمتمگفت میثم جان تو الان پاکی رنگ و روت برگشته بیا ازدواج کن دختر خوب انقدر زیاد که نگوگفتم تو خوشبحتی منو میخوای گفته آره بخدابهش گفتم آقا رضا من نه خونه دارم نه ماشین دارم نه در آمد ماهیانه نه بیمه ولی عاشق دختر شدم منو به غلامی قبول میکنی دخترش هم کنارش نشسته بود خندیدخواست کم نیاره گفت جدی میگی بیا پیشه خودم بهت کار میدم یه ماشین قسطی بر میداریم زنش نه گذاشت نه برداشت گفتش رضا تو خودت سه ماه بیکاری برا این بیچاره میخوایی چیکار کنی

امان از دست این نوع فامیل ها , یکی دو تا از این نوع تو حکومت خانوادگی ماها هستند تا میان سر صحبت گل و بلبل شروع کنن از بدبخت هاشون میکن یاد یکی از داستان های ال احمد افتادم .---.

[Milik]

‏١٥ سال از مرگ فرهاد بزرگ گذشت

وزارت ارشاد به همسرش گفت"فرهاد اول آهنگی درتایید جمهوری عسلامی بخواند و بعدآزاد خواهدبود هرچه دلش می‌خواهد بخواند ...

[Meysam Molaei]

لیاقت اینا تتلو هستش نه فرهاد

[Saber]

عرق بی عرق . . .

[Saber]

فقط یه پاکت سیگارِ بهمنِ کوچیک . . .

[Saber]

. . .



2011.10.14 This Must Be The Place

[Sahand.M]

یه بار یکی از فامیل گل مصرف کرده بود نمیدنم چی زده بود فاز محبت گرفته بود گفت میثم جان بیا پیشم بشین
رفتم گفتم در خدمتم
گفت میثم جان تو الان پاکی رنگ و روت برگشته بیا ازدواج کن دختر خوب انقدر زیاد که نگو
گفتم تو خوشبحتی منو میخوای گفته آره بخدا
بهش گفتم آقا رضا من نه خونه دارم نه ماشین دارم نه در آمد ماهیانه نه بیمه ولی عاشق دختر شدم منو به غلامی قبول میکنی دخترش هم کنارش نشسته بود خندید
خواست کم نیاره گفت جدی میگی بیا پیشه خودم بهت کار میدم یه ماشین قسطی بر میداریم زنش نه گذاشت نه برداشت گفتش رضا تو خودت سه ماه بیکاری برا این بیچاره میخوایی چیکار کنی

ینی با اینجور آدما باید همین کارو کنی...انقد که به ملت جواب میدیم به خداش نمیدیم.

[Sahand.M]

. . .



2011.10.14 This Must Be The Place

بد نبود،حالا توام دیدی نظرتو بگو

[Meysam Molaei]

ینی با اینجور آدما باید همین کارو کنی...انقد که به ملت جواب میدیم به خداش نمیدیم.

آخرین دعوام با خانواده هم سر همین فامیلِ ... بود
طرف از شهرستان اومده بود عین اَلح نشسته بود حرف برای گفتن نداشت حالا می بینه هوا گرمه حرف نداره بزنه می بینه عین بز از گرما زبونمون بیرون اومد نا نداریم
میگه آقا میثم کرمان که خیلی گرم اینجا گرم نیستش
بهش گفتم نه اینجا ما خرس قطبی بقل میکنیم هر روز هیزم میریزم تو شومینه با فنلاند یا پا میریم
مرتیکه بیشعور دماسنج بزارم جیوه اش به فنا میره این چه سوال احمقانه میپرسی دو ثانیه کف حیاط دراز بکش اگه نفت نشدی
خب میثم جان درس را به کجا رسوندی برگشتم گفتم فارق التحصیل شدم اِاِ به سلامتی چه رشتی؟
مواد شناسی انقدر خنگه برگشت گفت چجوریه رشته اتون گفتم هیچ تریاک خالص و ناخالص را تشخیص میدیم هروئین اصل را میتونیم از قاطی تشخیص بدیم که بابا آمپر چسبوند
میثم بسه دیگه
از اون موقع حتی یکبار هم نیومدن منزل