چه جای صحبت سال و مه و بهار و خزان
که دل گرفته ام از روزگار دور از تو ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
بیمارستان ،
پای تختِ پدر ،
صد ساعت ،
خسته ،
خورد
و کماکان هستم ، تا تماشاگر اوج سقوط باشم ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
دل شکسته ای کنار پنجره سیگار میکشید..
خسته بود..
انقدر خسته که یادش رفت بعد از اخرین پک ،
سیگار را به پایین پرت کند ،
نه خودش را ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
های !؟ می فهمی چه می گویم !؟
من گناهم بی گناهی است
اما خوب می دانم
که منظور مرا هم از گناه بی گناهی باز بیراهه می فهمی
![]()
حتی بگذار آفتاب نیز برنیاید
به خاطر فردای ما
اگر بر ماش منتی است.
در حال حاضر 6 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 6 مهمان ها)