یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
آغوش بی پناه ما ،
تو بگو چه می شود ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
چونان ماهی در تُنگِ تنگی ،
عمرم بر آب است ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
من می روم تا شاید به آخر رساند ،
نگاهم سیاهی را
من روم تا شاید که آخر بیابد ،
کبوتر پناهی را ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
خسته و در به در شهر غمم . . .![]()
در حال حاضر 8 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 8 مهمان ها)